«مکتب غار» در بامیان افغانستان
بازگشت طالبان به قدرت
فرشته گفت که پس از بازگشت گروه مسلح طالبان به قدرت در ماه آگوست، بهشدت ترسیده بود. آخرین باری که این گروه افغان بین سالهای ۱۹۹۶ تا ۲۰۰۱ قدرت را در دست داشت، زنان را از تحصیل و کار منع کرد. او تصریح کرد: «مدرسه من دوستداشتنی و رنگارنگ بود؛ اما زمانی که طالبان بامیان را تصرف کردند، بسیار ترسیدم و دوستانم به من پیشنهاد دادند که تمام پوسترها و نقاشیهای روی دیوارها را برداریم. آنها فکر میکردند که من در خطر هستم، بهویژه به این دلیل که به دختران آموزش میدادم.» فرشته که روسری رنگی به سر داشت، گفت: «تمام رنگها و خودکارها را در یک کیسه پلاستیکی ریختم و در رودخانه پاتابِلغمان انداختم.» او افزود: «جنگجویان طالبان سهبار آمدند و بهدنبال همسایه من بودند که قبلا برای پلیس محلی کار میکرد؛ اما او قبلا فرار کرده بود. من میترسیدم؛ اما به نظر میرسید آنها از مدرسه من خبر نداشتند.» فرشته تنها معلم مکتبخانه غار است و کارش داوطلبانه است. او گاهی از بازدیدکنندگان گاهبهگاه از کابل، پایتخت این کشور کمکهای مالی دریافت میکرد؛ اما این مکتب به لطف کار سخت او زنده مانده است. فرشته تنها فارغ التحصیل دانشگاهی از قریه غار خود است که چند ماه پیش یک دوره قابلگی را از دانشگاه بامیان به پایان رسانده است.
آموزش برای زنان
انگیزه دادن فرشته به دیگران ناشی از «از دست دادن» ناگهانی مادرش در دوسالگی است، همسن برادر ناتنیاش که اکنون دوست دارد او را در آغوش بگیرد و ببوسد. او ۶برادر ناتنی بسیار کوچکتر و همچنین یک خواهر ۲۰ساله دارد که متاهل است. فرشته توضیح میدهد که چقدر همیشه عاشق یادگیری زبان انگلیسی بود که روان هم صحبت میکرد و اینکه چگونه با حس شوخطبعی پدرش -یک کشاورز ۶۰ساله - مدام مورد حمایت واقع شده است. او میگوید: «همیشه حس میکنم مادرم کنارم است.» موضوع آموزش زنان از زمانی که طالبان قدرت را در ماه آگوست گذشته بهدست گرفتند و نیروهای تحت رهبری ایالات متحده پس از ۲۰سال جنگ عقبنشینی کردند و دولت اشرف غنی، رئیسجمهوری که مورد حمایت غرب بود، سقوط کرد؛ موضوعی که بسیار بحثبرانگیز بود. دولتهای غربی و آژانسهای کمکرسانی طالبان را تحت فشار قرار دادهاند تا در زمینه حقوق بشر، آموزش دختران و توانمندسازی زنان تلاش بیشتری کنند. ذبیحالله مجاهد، سخنگوی دولت و معاون وزیر فرهنگ و اطلاعات ماه گذشته گفت که ریاست معارف در سال نو افغانستان که از ۲۱مارس آغاز میشود، کلاسهای درس را برای همه دختران و زنان باز میکند. مجاهد در پاسخ به سوال الجزیره به نقش اصلی «اصول اسلامی» در ساختار آینده آموزش دختران اشاره کرد. او در ۲۵ ژانویه از طریق ایمیل گفت: «اصول اسلامی در این زمینه جنبه فنی بیشتری دارد. [زنان] هنگام مطالعه باید از نظر جسمی و روحی ایمن باشند. مسائل حملونقل نیز باید در نظر گرفته شود و جنبههای مالی نیز در نظر گرفته شود. [زن و مرد] باید جدا باشند و همه دختران و زنان در کل امارت اسلامی باید متحد شوند.» مجاهد با پرداختن به یک موضوع کلیدی برای دولتهای غربی در بررسی از سرگیری کمکها به افغانستان، به الجزیره گفت که تمام مراحل آموزش از سر گرفته خواهد شد.
موقعیت بد اقتصادی
اعمال تحریمها و مسدود شدن ناگهانی کمکهای بینالمللی که افغانستان برای سالها به آن وابسته بود، بهویژه مردم بامیان را که بسیاری از آنها از اقلیت هزاره هستند، که در طول تاریخ از آزار و اذیت رنج بردهاند، ضربه سختی زده است. سازمان ملل متحد هشدار داده است که بیش از نیمی از جمعیت ۳۸میلیونی افغانستان در خطر ناامنی غذایی قرار دارند. وضعیت اقتصادی روستای معلم جوان بدتر شده است. او گفت: «اکثر مردم اکنون بیکار هستند و این ضربه سختی به آنها زده است.» او افزود: «اینجا نسبت به ماههای گذشته بسیار تغییر کرده است.» فرشته قصد دارد شغلی به عنوان مامایی بیابد؛ زیرا پدرش برای گذران زندگی خود با مشکل مواجه شده است. او اغلب دستمالهای دستدوزش را در بازار محلی میفروشد تا درآمد بیشتری کسب کند. دکانداران در بامیان - یکی از سردترین و فقیرترین ولایات - از کاهش شدید فروش خبر دادهاند و بسیاری از مردان جوان میگویند که شغل وجود ندارد. مقامات محلی رهبری تاکنون نسبت به واقعیتهای زندگی در بامیان از جمله مدرسه فرشته در یک غار چشم فروبستهاند و بیشتر خود را درگیر مشکلات اقتصادی موجود کردهاند. این مدرسه دانشآموزان روستاهای دیگر را نیز جذب کرده است و والدین میدانند که این مدرسه، هدفش بسیار بیشتر از پر کردن وقت کودکان است. عائله (نام اصلی او نیست) مادر پسری ۱۶ساله است که از روستای دیگری دوچرخه سواری میکند تا به این مدرسه برسد او از چشمانداز منحصر به فرد کوههای برفی و درههایی که با بقایای باستانشناسی است، پر است، عبور میکند تا به این مدرسه بیاید. عائله میگوید: «من پولی ندارم. قبلا بهعنوان نظافتچی برای یک پزشک کار میکردم؛ اما او رفت. همه ثروتمندان بامیان رفتهاند و اکنون نه شغلی وجود دارد نه پولی.» عائله یک بیوه است و چهار فرزند بزرگ دیگر دارد که همگی به کابل پایتخت این کشور رفتهاند. او با اشاره به تحصیل پسرش زیر نظر فرشته گفت: «امیدوارم به لطف این مدرسه، آینده او بهتر شود.» یکی از دختران قبل از اینکه بایستد شعر عاشقانهای را به زبان دری بخواند، اهمیت مدرسه را برای او توضیح داد. لاله که وسط اتاق شلوغ نشسته بود، گفت: «میخواهم خلبان شوم.» او ادامه داد: « قبل از آمدن به مدرسه، نمیتوانستم به زبان انگلیسی بخوانم یا خودم را معرفی کنم، اکنون میتوانم و امیدوارم به آنچه که آرزویش را دارم، برسم.» در کلاس درس، دوباره درس انگلیسی شروع میشود. همهچیز درباره فعل «میتوانم» بود: «من میتوانم بدوم، میتوانم راه بروم، میتوانم بنویسم، میتوانم کار کنم.» همه کلاس یکصدا بعد از معلم خود این جملات را تکرار میکردند.