ناگفتههای گفتنی
خاطرات و تاملات الیاس شوفانی، متفکر برجسته فلسطینی درباره فلسطین، صهیونیسم و اسرائیل
در هنگام جستوجو برای پناهگاهی با هدف دوری از پدیدههای منفی که با پیشرفت درگیری در صحنه فلسطین همراه شد، برخی کادرهای فتح - انتفاضه به این اشاره میکنند که مدیریت رویارویی با رهبری فتح از حکمت و زیرکی لازم برخوردار نبود. برخی از این منتقدان، به مواضع اشتباه کادر رهبری فتح-انتفاضه پرداخته و برخی دیگر بر آنند که از دست دادن ماجد ابو شرار عضو کمیته مرکزی که در رم به شهادت رسید، از عوامل اصلی بود که مانع موفقیت جریان دموکراتیک شد. گمان من بر این است که این نحوه طرح موضوع، خالی از طعنه به اصل ضرورت شکلگیری جنبش انتفاضه هم نیست! نظر شما در این باره چیست؟
نخست و جدای از اینکه ماندن شهید «ماجد ابو شرار» چه تاثیری بر «جنبش انتفاضه» داشت، باید بگویم، از دست دادن او یک خسارت به تمام معنا بود. شهید ماجد یک رهبر مبارز و برجسته بود؛ اما برجستگی او بیش از آنکه در مدیریت رویارویی باشد، در جلوگیری از وقوع آن بود. مرحوم «ماجد» اهل برخورد با کسی نبود که رویارویی را آغاز کند. او سخنوری زبردست و همصحبتی نیکو خصال بود که برجستگی خاصی در ایجاد شبکه گستردهای از روابط اجتماعی و سیاسی داشت. او یک اهل رسانه درجه یک بود؛ اما بحران «انتفاضه» موضوعی بود و یک مساله ذاتی نبود. مشکل اصلی، در هدف گیری رهبری تشکیلات، برای بازآفرینی «فتح» و امکان ناپذیر بودن این کار در مرحله پس از خروج از بیروت بود. ارزیابی من این است که شهید «ماجد» بیش از همه ما به پیوند خود با «فتح» پایبند بود و در نتیجه پایبندی او به بازآفرینی «فتح» به همان نتیجهای منجر میشد که شد. رابطه شهید «ماجد» با مرحوم «ابوصالح» بسیار مستحکم بود و شاید برای «ماجد» این امکان وجود داشت که بر «ابوصالح» تاثیر بگذارد و شعلهور شدن رویارویی با او را به تعویق اندازد. «ابوصالح» پس از پایان درگیریها در شمال لبنان، برای انجام نوعی کودتای داخلی در «انتفاضه» تلاش کرد. من در مرحله پیش از خروج از بیروت، تلاش فراوانی کردم تا شهید «ماجد» را قانع کنم که از تایید برنامه مرحلهای دست بردارد. او یکی از مدافعان جدی برنامه مرحلهای بود و چند سال تلاش کردیم تا او را برای تغییر موضعش قانع کنیم و سرانجام موفق شدیم؛ اما «ابوصالح» همچنان به برنامه مرحلهای و درستی آن پایبند ماند. «ابوصالح» در این موضع خود، بر درستی طرح شوروی و برنامههای احزاب کمونیستی عرب و بهویژه حزب کمونیست لبنان تکیه داشت. «ابوصالح»، پیش از توقف درگیریها در شمال، نامهای به «مسکو» فرستاد و در آن موضع خود را بهعنوان رئیس و فرمانده «انتفاضه» در زمینه پذیرش راهحل های سازش مرحله ای اعلام کرد. این نامه، نتیجه گفتوگو و بحث بین او و «ندیم عبدالصمد» از رهبران حزب کمونیست لبنان بود. شاید هم این «عبدالصمد» بود که نامه «ابوصالح» به شوروی را تدوین کرد؛ زیرا ابوصالح نه تنها نمیتوانست خوب بنویسد، بلکه اساسا نمیتوانست بنویسد. این نامه برای همه در رهبری «انتفاضه» غافلگیرکننده بود و هنگامی که با او بحث کردیم که چرا چنین نامهای نوشته است، به جای آنکه با عقبنشینی از این اقدام، پایبندی خود را نسبت به خط «جنبش انتفاضه» در زمینه نپذیرفتن همه انواع سازش اعلام کند، دست به نوعی پیشروی زد و شروع به برنامهریزی برای حذف همه ما کرد. او برداشت درستی از جریان امور نداشت و به اشتباه بر این باور بود که مجموعه نیروهای بسیج شده بر گِرد «انتفاضه»، بهخاطر او این کار را کردهاند. «ابوصالح» فکر میکرد، شخصیت او عامل نخست بسیج نیروها است. از همین رو دست به یک کودتای داخلی در «انتفاضه» زد و بعد نمیدانست چگونه آن را مدیریت کند. ما هم با اقدامی پیشدستانه، کادرهای اصلی را دستگیر کردیم که برای به حرکت در آوردن نیروهای خود، بر آنها تکیه داشت. او میخواست با تکیه بر مجموعهای که «فرزندان فتح» نامیده میشوند، اقدامی نظامی علیه ما انجام دهد. «ابوصالح» پس از شکست این تلاش، خانهنشینی را برگزید و گویا به این جمعبندی رسید که از نظر سیاسی، به پایان کار خود رسیده است. من نمیتوانم موضع «ابو صالح» را نسبت به شهید «ماجد» پیشبینی کنم؛ چون بسیار بعید میدانم که «ماجد» با کاری که او کرد، همراهی میکرد. از طرف دیگر، آیا «ابو صالح» از روش و اندیشههای خود کوتاه میآمد؟ این را هم بعید میدانم و برآنم که «ابوصالح» درصورتیکه «ماجد» در برابرش میایستاد، او را از طرح خود کنار میگذاشت. شهید «ماجد» فردی تشکیلاتی نبود و دارای روابطی گسترده و پراکنده بود. او یکبار ضمن تشبیه روابط تشکیلاتی خود با افراد پیرامونیاش، به کشتوکار در دریا گفت: نمیتواند با آنها روابط درستی برقرار کند. در مجموع و همانگونه که پیشتر گفتم بر این باورم که آنچه در درون «انتفاضه جنبش فتح» روی داد، نتیجه عوامل موضوعی و مشخص بود. از جمله این عوامل، جغرافیایی بود که در آن ماندیم و ماهیت ترکیب تشکیلاتی که در «انتفاضه» شکل گرفت که میتوان آن را بهصورت مختصر و مفید، بازآفرینی «فتح» مادر با همه عیب و ایرادهایش دانست.از همین رو، گمان نمیکنم، افرادی مانند «ماجد ابو شرار» با مزیتهای ویژهای که داشتند، میتوانستند مانع بروز اختلاف داخلی و رویارویی سیاسی و تشکیلاتی در درون «انتفاضه» شوند.
jaberiansari۱۹۶۹@gmail.com