ناگفته‌های گفتنی

کمی به عقب‌تر و به‌طور مشخص دوره حضور شما در آمریکا و پیوستن به جنبش فتح بازگردیم. پرسش این است که چرا فتح را از میان گروه‌های فلسطینی برگزیدید و به عضویت گروه‌های دیگر درنیامدید؟ نکته بعد اینکه سرنوشت رابطه شما با «انجمن‌های دوستی» به کجا انجامید؟ انجمن‌هایی که در دوره فعالیت شما با «جنبش فرزندان میهن» شکل گرفت.

پاسخ بخش دوم پرسش شما این است که من رابطه استوار خود را با برخی از این انجمن‌ها نگه داشتم که طرح های ما را در جنبش فتح قبول داشتند. این روابط تا سال ۱۹۸۲ که بیروت را ترک و به سوریه رفتم، قطع نشد و حتی در هنگام حضورم در بیروت با انجمن‌های دوستی اروپایی تقویت شد و بارها با آنها در سوئد، بلژیک، ایتالیا و هلند دیدار داشتم. البته با چپ‌گرایان فرانسوی ارتباط نداشتم. اما اینکه چرا جنبش فتح را انتخاب کردم. از سال ۱۹۶۳ با دوستم «حنا میخائیل» ارتباط داشتم. فراموش نکنید که دانشجویان عرب حاضر در دانشگاه پرینستون چندان زیاد نبودند. پرینستون یک دانشگاه بسیار نخبه‌گرا است و چه بسا بتوان آن را متهم به اعمال نوعی تبعیض علیه بیگانگان و حتی سیاه‌پوستان آمریکا کرد. شمار کمی از دانشجویان اسرائیلی هم در این دانشگاه بودند.

ما اخبار فلسطین را پس از جنگ ۱۹۶۷ دنبال می کردیم و به‌طور طبیعی برجسته‌ترین پدیده جدید، فعالیت «فداییان فلسطینی» بود. نتایج جنگ، تاثیر زیادی بر روش اندیشیدن و زندگی شخصی و آینده من گذاشت. به یاد می‌آورم که در آن تابستان، مشغول برگزاری یک دوره آموزش زبان عربی در دانشگاه پرینستون بودم. آماده‌باش برای جنگ، صحبت روز بود و همه از آن می‌گفتند. ما هم با کسانی که اطرافمان بودند، وارد بحث‌های تندی می‌شدیم. احساس عمومی این بود که عرب‌ها طرف مهاجم هستند و یورش آنها اسرائیل را در خواهد نوردید. به دیگر سخن، اسرائیل با یک تهدید واقعی و ویرانگر روبه‌رو است. ما هم شاید از همین فضا تاثیر پذیرفته، اما در این احساس، زیاده از اندازه پیش نرفته بودیم. البته از این موضوع اطمینان داشتیم که عرب‌ها درسی به یادماندنی به اسرائیل خواهند داد. از همین رو از نتایج جنگ، ساعاتی پس از آغاز آن، غافلگیر شدیم. به یاد می‌آورم که اخبار جنگ را به‌صورت مستمر و با همه ابزارهای ارتباطی دنبال می‌کردیم. دوستم «حنا میخائیل» ساعت پنج صبح، مرا از خواب بیدار کرد و از آغاز جنگ خبر داد.پس از روشن شدن نتایج جنگ، دیگر ماندن ما در همان دانشگاه، شدنی نبود. از این رو هر دوی ما (ابو عمر و من) تصمیم به رفتن گرفتیم… با آنچه پیش از شروع جنگ گفته بودیم و آنچه مردم در پایان جنگ می‌گفتند، دیگر نمی‌توانستیم با آنها روبه‌رو شویم. «حنا میخائیل»،  پرینستون را ترک و به ایالت واشنگتن رفت و به دانشگاه  سیاتل پیوست. من نیز به واشنگتن پایتخت رفتم و به دانشگاه «جرج تاون» پیوستم.در حقیقت جنگ ۱۹۶۷، نقطه عطفی در اندیشه سیاسی من و «حنا میخائیل» بود و بی آنکه هماهنگ کنیم، به ضرورت پیوستن به نیروهای انقلاب فلسطین رسیدیم. اما این موضوع که هر دوی ما عضو یک تشکیلات شده‌ایم، تنها در آگوست ۱۹۶۸ و یک سال پس از پیوستن ما به جنبش فتح، برایمان آشکار شد.پس از جنگ و با مشورت با برخی آشنایان و دوستان در اتحادیه دانشجویان عرب، هیاتی را به اردن فرستادیم تا ضمن بررسی وضعیت گروه‌های فلسطینی، با آنها ارتباط برقرار کند. این هیات، یک ماه بعد به آمریکا بازگشت؛ درحالی‌که اعضای آن جنبش فتح را از میان گروه‌های فلسطینی برای ارتباط برگزیده بودند. آنها مسائلی را که در طول سفر شنیده بودند، برای ما بازگو کردند و تصمیم گرفتیم به‌عنوان مجموعه دوستان به این جنبش بپیوندیم. افرادی را که می‌شناختیم سازمان‌دهی کردیم و هیات موسس شاخه فتح را در آمریکا تشکیل دادیم. به یاد دارم که «بسام ابوشریف» در یک ماهی که هیات اعزامی ما در اردن بود، با من از طریق یکی از آشنایان تماس گرفت. او در آن هنگام در حال دیدار از سازمان دانشجویی «جبهه خلق برای آزادی فلسطین» در آمریکا بود. دو روز با هم صحبت کردیم و او بر این باور بود که اگر بتواند مرا به عضویت جبهه خلق  درآورد، موفقیتی برای این گروه خواهد بود. من اما چون در انتظار بازگشت هیات اعزامی از اردن بودم، به او پاسخ ندادم. بی‌آنکه بخواهم از روش او در طرح مطالب در این دو روز، عیب‌جویی کنم، باید این حقیقت را بگویم که تمرکز صحبت‌هایش بیش از آنکه بر خوبی‌های «جبهه خلق» باشد، بر کاستی‌های فتح و ساختار طبقاتی آن بود. «بسام» می‌کوشید صحبت‌های خود را با اصطلاح‌های مارکسیستی و لنینیستی رنگین کند؛ اما درون‌مایه صحبت هایش چیزی نبود که نشان دهد جبهه خلق، تشکیلاتی مارکسیستی است.واقعیت این است که حتی برنامه فتح هم در آن هنگام برای من قانع‌کننده نبود و چالش‌های نظری و عملی زیادی در آن می‌دیدم. اما به نظرم می‌رسید، فتح مجالی برای آزادی فعالیت به ما می‌دهد؛ به‌گونه‌ای که بتوانیم گفتمان سیاسی و شاخه تشکیلات در ایالات متحده را بر بستر جهت‌گیری کلی جنبش اما بر اساس نظرات خود تنظیم کنیم. همچنین برداشت من این بود که امور در جنبش فتح به‌طور کامل شکل نگرفته است و با گفت‌وگو می‌توان آن را متحول ساخت؛ به‌ویژه که تشکیلات فتح به روی گروه‌های مختلف مردمی باز و شعار  فتح این بود که مهم درکنار هم قرار گرفتن در چارچوب یک تشکیلات، بر اساس موضع سیاسی است، بی‌آنکه اختلاف در زمینه موضع عقیدتی مانع آن شود.

jaberiansari۱۹۶۹@gmail.com

444