ردپایی از خانم صدراعظم باقی میماند؟
اروپای «پسامرکل»
میراث مرکل؛ ردپایی روی برف
وقتی صحبت از سیاستهای مربوط به پناهندگی در اتحادیه اروپا به میان میآید، گویی شعار «ما میتوانیم مدیریتش کنیم» مرکل هرگز مطرح نشده است. حصارها سربرآوردهاند. رسیدگی به پیشنهادها برای به اشتراکگذاری برابرتر بار تحمیلی از سوی پناهجویان، پنج سال است که دچار وقفه شده است. تنها یک مورد خاص نیست که به این سرنوشت دچار شده است: مهمترین سیاستهایی که مرکل در سطح اتحادیه اروپا ترویج کرد، در حال از بین رفتن هستند. صدراعظم آلمان صحنه سیاسی اروپا را در روز هشتم دسامبر ترک کرد؛ روزی که ائتلاف اولاف شولز، متشکل از سوسیال دموکراتها، لیبرالها و حزب سبز بهطور رسمی به قدرت رسید؛ اما اثری که برجستهترین سیاستمدار قرن اروپا از خود برجای گذاشت، در حال رنگ باختن است.
بخشی از این روند، طبیعی است. حتی در آلمان، سرزمینی که آرای عموم در آن حکمرانی میکند، یک تغییر در دولت به تغییر در سیاستها منجر میشود. مواضع آلمان در قبال اروپای مرکزی را در نظر بگیرید. وقتی لهستان و مجارستان معیارهای دموکراتیک را پایمال میکردند، مرکل در مقام صدراعظم آلمانها را نازپرورده میکرد. حزب اتحادیه دموکرات مسیحی مرکل، مانع اجرای راهکارهای تنبیهی در قبال دولتهای مجارستان و لهستان میشد، راهکارهایی همچون محرومیت از بودجه اتحادیه اروپا یا حتی انزوای سیاسی آنها. در ذهن مرکل ریسک نفاق، شیپور نگرانی درباره دموکراسی را به صدا درمیآورد. در ائتلاف جدید اما خطی سختگیرانهتر کشیده میشود. در توافق این ائتلاف، شروط سختگیرانهای برای احترام به حاکمیت قانون گنجانده شده است.
درباره اصلاحات اتحادیه اروپا هم داستان همین است. هر وقت امانوئل مکرون خواست سرعت موتور فرانسه-آلمان را افزایش دهد، مرکل کلاچ را فشرد، خودرو کلی سر و صدا به راه انداخت؛ اما از کنترل خارج نشد و به هر جا نرفت. در باشگاه ۲۷ کشور، معمولا بیتحرکی آسانترین کار است؛ به این معنا که کسی زیر گرفته نمیشود؛ اما این گزینهای وسوسهبرانگیز برای آلمان بود و گذشته از همه از دید آلمان اینگونه، اتحادیه اروپا بهتر عمل میکرد. این وضعیت به آلمان مزیت صادرات ارزان و بازار بزرگی که در آن محصولاتش را بفروشد، اعطا میکرد. پس چرا چنین وضعیتی را تغییر دهد؟ وقتی مرکل پای خود را از روی کلاچ برداشت، چندین اتفاق روی داد. یک بودجه ۷۵۰میلیارد یورویی (۸۴۵میلیارد دلاری) برای کمک به کشورهای اتحادیه اروپا در مبارزه با تبعات کووید-۱۹ به شکل بدهی تحت نظارت مرکل در نظر گرفته شد. صدراعظم سابق، این برنامه را بهعنوان یک گام عملی در شرایط سخت پاندمی طراحی کرد. شولتز اما به آن عنوانی بلندپروازانهتر داد و خواستار پرداخت مالیاتهایی در سطح اتحادیه اروپا برای تامین مالی آن شد. تا همین اواخر آلمان تنها میتوانست به مجموعهای از متحدان خود تکیه کند که با این کار موافق بودند. حالا اما تعداد آنهایی که تمایل به تکرار آن دارند یا حتی میخواهند این کار دائمی شود، سیر صعودی را طی میکند. اگر یک ابزاری یک بار به کار بیاید، بار دیگر هم میتواند مورد استفاده قرار گیرد.
جریانات سیاسی قاره سبز اما علیه جهانبینی مرکل است. انرژی هستهای که مرکل در آلمان آن را به کاغذ پارهای تبدیل کرد، حالا شاهد یک رنسانس است. اروپای شرقی و فرانسه بار دیگر به برق قابل اعتماد و کمکربن تولید نیروگاههای هستهای علاقهمند شدهاند. مرکل زمانی در صدر رهبران راستمیانه بود که سوگیری این جمع را تعیین میکردند. در آغاز دهه گذشته، رهبر هر یک از کشورهای بزرگ اتحادیه اروپا از جناح راستمیانه سر برمیآورد. حالا اما حتی یکی از آنان هم از این جناح نیست. میتسوتاکیس، نخستوزیر یونان (کشوری با تنها یکمیلیون نفر جمعیت) برجستهترین رهبر حال حاضر است که از جناح راستمیانه آمده است. حالا یک جبهه بازنده در امور مالی هم در سطح اتحادیه اروپا در حال شکلگیری است. طی دوران ریاست مرکل، عقیده آلمانیها درباره هزینه (بد) و پسانداز (خوب) در کل قاره حکمفرما بود. در دوره صدر اعظمی شولتز اما به نظر میرسد سیاستهای مالی قاره از آلمان نظاممند به سمت اروپای جنوبی بخشندهتر سوق داده شده است.
رفته و فراموششده
مرکل قدرتمندترین رهبر در اتحادیه اروپا بود به این دلیل که سایرین ضعیف بودند. در شرایطی که هلموت کهل، فرانسوآ میتران را داشت و شارل دوگل، کنراد آدنائر را، مرکل تقریبا تنها ایستاده بود. حالا از برخی جنبهها، پاک کردن مرکل از صحنه ظالمانه است. او در کنار دراگی، بهترین رهبری بود که توانست حافظ پیشرفت اتحادیه اروپا باشد. اگر او رهبری بود که کمی کمتر شکیبا بود، به آسانی میتوانست باعث شود که یونان از اتحادیه اروپا خارج شود. اگر او کمی متعصبتر بود، میتوانست باعث فروپاشی یورو شود. او کمک کرد که این باشگاه برخی ادوار دشوار را پشت سر گذارد؛ اما او شکلدهنده این دورانهای سخت نبود. یاد و خاطره صدارت مرکل همچون ردپای او بر روی برف از بین خواهد رفت. او حافظ همبستگی این باشگاه شد؛ اما ردپایی از خود برجای نگذاشت.