«هلن کوپر» و «اریک اشمیت» در گزارش ۷ نوامبر برای نیویورک‌تایمز نوشتند: برنامه برای «عقب‌نشینی» نهایی آمریکا از جنگ افغانستان روشن بود: در ۲۶ آگوست سربازان بریتانیایی مستقر در مجاورت هتل «بارون» عقب‌نشینی خواهند کرد. چند ساعت بعدتر، یگان هشتادودوم هوابرد، تفنگداران را به سوی مواضعشان برده و به گروه «گوست» اجازه داد تا به ترمینال بروند. در نهایت، یگان هشتادودوم هوابرد به فرودگاه رفت و منتظر هواپیما ماند تا طولانی ترین جنگ آمریکا را به پایان برساند. افغان‌هایی که ساعت‌ها روی پا مانده بودند، از شدت گرما و بی‌آبی از حال می‌رفتند. آنها با اتوبوس، ماشین شخصی و پیاده ۱۰ روز متوالی حرکت کرده بودند تا به فرودگاه برسند، نزدیک موانع جمع شده بودند یا تا زانو در کانال آب متعفن نزدیک «گیت آبی» بودند که البته یکی از مسیرهای ورودی به فرودگاه بود.

سرجوخه لوپز دخترکی را مشاهده کرد که زیر دست و پا در حال له شدن است. به میان انبوه جمعیت رفت و او را گرفت. در ساعت ۵:۴۵عصر، مکستون داک سوویاک، از یگان گوست، یک سرباز ۲۲ ساله دیگر از تفنگداران دریایی، تلفنی دریافت کرد که فردی در کنار یکی از آن موانع بیهوش شده است. او و یک پزشک دیگر برای کمک رفتند. چنان‌که روشن شد، تفنگداران دریایی در «گیت آبی» ۳۰دقیقه وقت نداشتند. آنها ۱۸ دقیقه وقت داشتند. یک بمب‌گذار انتحاری در ساعت ۵:۴۸بعدازظهر خود را منفجر کرد. بیش از ۱۰۰هزار تفنگدار دریایی ظرف ۲۰ سال جنگ در افغانستان خدمت می‌کردند که ۴۷۴ نفر از آنها جان خود را از دست دادند. آنها در سال ۲۰۱۰ در «مارجه» می‌جنگیدند؛ اما هفته‌ها بعد شاهد بازگشت دوباره طالبان به آنجا بودند. طالبان بمب‌های کنار جاده‌ای در استان هلمند کار می‌گذاشتند. گاهی مرتکب جنایت شده یا از خطوط تعیین‌شده عبور می‌کردند. برخی از ۱۷۰ افغانی که پس از بمب‌گذاری انتحاری در فرودگاه کابل جان خود را از دست دادند. شاید از سوی همین نیروهای آمریکایی کشته شده باشند که در آن هرج و مرج تصور می کردند که آنها درصدد تیراندازی هستند.اما همین تفنگداران در «گیت آبی» شاهد پایان جنگ طولانی مدت آمریکا بودند. طی روزهای آخر و آشفته ماه آگوست، این تفنگداران برای تعیین اینکه چه کسی از افغانستان برود و چه کسی بماند، به حال خود رها شدند. مردان و زنان جوان در سنین نوجوانی «افسران ویزا» شدند و مجبور شدند تصمیماتی سلیمان‌وار بگیرند که مسیر زندگی هزاران مرد، زن و کودک را تعیین می‌کرد. فرانکلین دی.روزولت یک‌بار گفت: «جنگ این است که مردان جوان می‌میرند و پیرمردها صحبت می‌کنند.» اقدام نهایی جنگ افغانستان قطعا همین بود؛ اینکه خروج از افغانستان توسط پیرمردانی در دوحه و تحت هدایت دو رئیس‌جمهور هفتادساله آمریکایی مورد مذاکره قرار گرفت. اما این جوانان بودند که با پیامدهای بزرگ‌ترین تخلیه غیرنظامی آمریکا تاکنون مواجه شدند. از ۱۳ سرباز آمریکایی - ۱۱ نفر از آنها تفنگداران دریایی - که در بمب گذاری انتحاری در ۲۶ آگوست کشته شدند، پنج‌نفر ۲۰ ساله و هفت نفر دیگر در اوایل دهه ۲۰ خود بودند. یکی از آنها ۳۱سال داشت. همکاران نظامی‌شان - مردان و زنان جوان- هنوز در حال بررسی عواقب عاطفی آن ۱۰ روز فاجعه‌بار گذشته هستند.کاپیتان «جف بال» به تفنگداران پیوست؛ زیرا به گفته خودش «احساس خوبی نداشت که دیگران به جنگ بروند و بجنگند درحالی‌که من در خانه بنشینم و از قربانی شدن آنها منتفع بشوم بدون اینکه خودم کاری انجام دهم.» او در «لیتل تون» کلورادو بزرگ شد و از دانشگاه جورج واشنگتن در رشته روابط بین‌الملل لیسانس گرفت و از سال ۲۰۱۲ وارد خدمت شد. او با همسر باردارش خداحافظی کرد و در ماه آوریل با «شرکت گوست» به اردن اعزام شد. کیسه‌ سبز رنگش محتوی ۴۰ کتاب بود از جمله «بینوایان» ویکتور هوگو. در شب ۱۲ آگوست، کاپیتان «بال» که تفنگداران او را «شش» می نامیدند، در حال تمرین در اردن بود که پیامی از گروهبان توپخانه دریافت کرد. این پیام می گفت: «همین الان اخبار را ببین.» طالبان قندهار و هرات، دومین و سومین شهر بزرگ افغانستان را تصرف کردند. ارتش ایالات متحده از افغانستان خارج شده بود. بنابراین رئیس‌جمهور بایدن دستور داد ۳ هزار سرباز برای تخلیه آمریکایی‌ها به کابل اعزام شوند. به زودی این عدد به ۵۸۰۰ نفر خواهد رسید. کاپیتان «بال» به پایگاه بازگشت و دریافت که «شرکت گوست ۱/ ۲» به‌عنوان گردان دوم که به تفنگداران یکم معروف است، باید ظرف ۹۶ ساعت آماده تخلیه شوند.در ۱۸ آگوست ۱۱۰ تفنگدار دریایی شرکت مذکور در فرودگاه بین‌المللی حامد کرزی فرود آمدند و این درست دو روز پس از آن غوغای خوف‌انگیز بود که مردم روی بال‌های یک هواپیمای جنگی نشسته بودند. وقتی هواپیما پرواز کرد، افغان‌ها از روی بال آن بر زمین سقوط می‌کردند. تفنگداران دریایی گزارش‌های خبری را دیده بودند و انتظار داشتند ببینند پناهجویان هنگام فرود چگونه به سمت هواپیما می‌دوند. «بال» در مصاحبه با نیویورک تایمز با توصیف آن شرایط رقت‌بار می‌گوید همه چیز در فرودگاه تحت کنترل بود؛ اما بیرون از فرودگاه تیراندازی جریان داشت. سربازان کشورهای ناتو، با تخلیه غیرنظامیان خود، تقریبا تمام بخش‌های فرودگاه را اشغال کرده بودند. وقتی زمان خواب فرا رسید، اعضای این یگان هر جا که می‌توانستند، از جمله روی یک تردمیل، فضایی برای خواب پیدا کردند. این اولین حضور در افغانستان برای کاپیتان بال بود و او کشور را فقط در فرودگاه می‌دید.وقتی نظامیان به «گیت‌ آبی» رسیدند هزاران افغان را دیدند که مدت‌ها در آنجا منتظر بودند. هر کسی هر سندی را که تصور می‌کرد به کارش بیاید با خود آورده بود تا به نیروهای نظامی آمریکا بدهد، بلکه به این ترتیب بتواند از افغانستان گریخته و عازم آمریکا شود. روایت نظامیان آمریکایی از روزهای خروج از افغانستان، روایت درد و رنج مردمی است که دهه‌ها زیر انواع فشارها تار و مار شده‌اند.