بخش صد و نود و چهارم
تراژدی اجتنابناپذیر: کیسینجر و جهان او
ما از نیکسون میشنویم که «تو با تحلیل من موافقی» و کیسینجر در مقابل میگوید: «من کاملا با تحلیل شما موافقم» و بار دیگر: «هنری، آیا موافق نیستی؟» که پاسخ چنین میآید: «کاملا موافقم.» برای ازدستندادن اعتماد رئیسجمهور، کیسینجر به نیکسون میگفت که چه میخواهد بشنود و سپس اگر ضروری میدید، راههایی مییافت تا همان شود که نیکسون میخواهد زیرا کیسینجر میفهمید که نیکسون دریچهای است به روی خشم مکرر و گاهی احمقانه او بدون اینکه انتظار داشته باشد چیزی از آن خشم بیرون بیاید. این استعدادی بود که هر تازهواردی به کاخسفید نیکسون باید آن را میآموخت. نیکسون که از ویتنامیهای شمالی سرخورده شده بود یک روز صبح به مرحله انفجار رسید: «ما این لعنتیها را بمباران خواهیم کرد. آنها را به جهنم تاریخ میفرستیم» که کیسینجر به آن چنین واکنش نشان داد: «تاریخ هم بهخوبی در مورد شما قضاوت خواهد کرد.» وقتی نیکسون در یکی از داد و بیدادهای خود منفجر شد، کیسینجر بهتر دانست که او را به چالش نکشد. اعضای «تشکیلات شرقی» در زمره بیشمار دشمنان نیکسون بودند. «این جایی است که رادیکالهای لعنتی حضور دارند» که کیسینجر بهعنوان یکی از اعضای افتخاری، یک حامی «آقای تشکیلات شرقی» یعنی نلسون راکفلر، پاسخ داد: «بله... اوهووم.» نیکسون به پروفسور هنری کیسینجر هشدار داد: «اساتید دشمن هستند. اساتید دشمن هستند. این را روی تخته سیاه صدبار بنویس و هرگز فراموشش نکن» و در مورد رسانههای خبری، که شامل بسیاری از دوستان کیسینجر بودند، در میان آنها دشمنترین دشمنان نیکسون یعنی کاترین گراهام، ناشر واشنگتنپست، وجود داشت که نیکسون از دست او غضبناک میشد: «مطبوعات دشمن هستند. مطبوعات دشمن هستند.» کیسینجر هیچ اعتراضی نمیکرد: «من قطعا با شما موافقم.» چنانکه کیسینجر بعدها بهعنوان کفاره کارهایش گفت: «نیکسون آمادگی داشت تا به کیش پارانوئیدگونه یک آدم سرسخت و کلهشق درغلتد. توطئه رسانهها، خصومت تشکیلات شرقی، زرقوبرق کرسی جورج تاون، ویژگیهای همیشگی مکالمههای نیکسون بود که آدمی فقط به بهانه طرد از حلقه داخلی به چالش میکشید.» یک دولتمرد کارآمد باید ذهنی انعطافپذیر داشته باشد بهگونهایکه گویی همواره در حالت آکروباتیک گونه است و همواره مزایا و معایب بیان صریح عقاید را محاسبه میکند. فرد چقدر میتوانست اعتراض کند بدون اینکه از خط قرمز عبور کند؟ کیسینجر فهمید که نوارها میتواند آشتی او با نیکسون را به امری «وسواسگونه» تبدیل سازد اما او برای درک روابط میان هدف و وسیله به دنبال بهانه بود. او میگفت، این مساله «توازنسازی» است زیرا تقابل مستقیم با نیکسون «تقریبا خودکشی است.» فرد باید «منیت» خود را در پشت درهای کاخ بیضیشکل بگذارد و تحقیرهای کوچک فراوانی را بهخاطر یک «خوبی بزرگتر» فرو خورد. غرور یک انگیزه «خودویرانگرانه» است؛ درحالیکه استعداد طبیعی کیسینجر برای دغلکاری بهخوبی به کارش میآمد.