عموم مردم جهان او را نمی‌شناسند، برخی نیز احساس می‌کنند او را دیده‌اند اما نامش را به خاطر نمی‌آورند. فیلم‌بردار، دوربین را کمی به عقب هدایت می‌کند تا تصویر بهتری نمایش دهد. اکنون بهتر می‌توان تشخیص داد که او تدروس آدهانوم هشتمین دبیرکل سازمان جهانی بهداشت است. آدهانوم خودش هم نمی‌دانست از این ساعت به بعد به یکی از پربیننده‌ترین شخصیت‌های سال ۲۰۲۰ تبدیل می‌شود و در هر کوی و برزنی نام او در صدر اخبار خواهد بود. او و همکارانش حدود یک سال پیش، نخستین افراد مبتلا به ویروس کرونا در شهر ووهان را مورد تایید قرار دادند و در ادامه این روند، یکی از مهم‌ترین نقاط عطف تاریخ بشری به وقوع پیوست.  در سومین بخش از مجموعه درست‌سنج روابط بین‌الملل «دنیای‌اقتصاد»، تلاش می‌کنیم تا برخی از باورهای غلط نسبت به تحولات جهانی را بررسی کنیم. با پایان سال ۲۰۲۰ میلادی و آغاز سال ۲۰۲۱ بسیاری از رسانه‌های داخلی و بین‌المللی به رسم هر سال به مرور مهم‌ترین اتفاقات ۲۰۲۰ پرداختند و از آن به‌عنوان سالی پرحادثه یاد کردند. در یک چشم‌انداز کلی با به پایان رسیدن هر سال، بازار عبارت‌هایی مانند جهان در آشوب، افول جهان، مرگ انسان و مواردی از این دست داغ می‌شود و نه تنها عموم رسانه‌ها که حتی مردمان عادی نیز تمایل فزاینده‌ای دارند که با گذشت هر سال از تاریخ بشری، چهره‌ای دردناک از زندگانی بشر را به تصویر بکشند. لذا چه در جایگاه یک رسانه باشیم و چه در جایگاه یک شهروند عادی، عموم کنشگران تمایل شگفت‌انگیزی دارند تا با ایجاد حسی نوستالژیک نسبت به گذشته، امروز خود را تیره و تار نشان داده و به نوعی اثبات کنند که وضعیت کنونی بشر به مراتب از گذشته آن دشوارتر شده است. به این جملات توجه کنید؛ « این دنیا دیگه به‌درد نمیخوره، آدما بد شدن، جهان رو خشم، فقر، جنگ و خشونت فرا گرفته، قدرت‌طلبی همه را فراگرفته، کسی دلش به حال هیچ‌کس نمی‌سوزه، بشریت در منحط‌ترین دوران زندگانی خودش بسر می‌بره...»، تجربه بحران ویروس کرونا، انفجار بیروت، خروج بریتانیا از اتحادیه اروپا، منازعات منطقه‌ای در سطح خاورمیانه، جنگ میان ارمنستان و آذربایجان، جنبش جلیقه زردها در فرانسه، جنبش اعتراضی اردک‌های زرد در تایلند، سقوط ارزش سهام در بازارهای مالی بین‌المللی، منفی شدن قیمت نفت در آمریکا و بسیاری دیگر از تحولات سیاست جهانی در سال ۲۰۲۰، جملگی موجب شد تا این نگاه تقلیل‌گرایانه نسبت به تحولات جهانی، باردیگر احیا شود و تلاش‌ها برای ناکام نشان دادن انسان در زیست‌جهان مدرن قوتی تازه بگیرد، اما چرا چنین قرائتی از تحولات جهانی تقلیل‌گرایانه است؟

این رویکرد چه چیزی را نادیده می‌گیرد؟ و چرا افراد زیادی در درون این نزاع با زیست‌جهان مدرن، به‌طور شگفت‌آوری اصرار دارند اثبات کنند که انسان مدرن شکست خورده است؟نخستین نقص چنین نگاهی این است که خصلت‌های بشری را به دوره‌ای خاص یعنی زیست‌جهان مدرن محدود می‌کند و از درون چنین مقدمه‌ای، نتیجه می‌گیرد که بشریت در منحط‌ترین دوره زندگانی خود به سر می‌برد. این در حالی است که خصلت‌هایی مانند قدرت‌طلبی، منفعت‌طلبی، خشونت، پرخاشگری و مواردی از این دست اصولا به دوران کنونی محدود نمی‌شود بلکه در طول ادوار مختلف همواره وجود داشته است. مساله دیگر این است که در ذیل چنین دیدگاهی به تحولات جهانی، دقیقا روشن نیست که آنچه زمینه تمایز و اندازه‌گیری ادوار تاریخی را با یکدیگر فراهم می‌کند چیست؟ به این معنا که با کدام خط‌کش و معیاری به این نتیجه رسیده‌ایم که ما در منحط‌ترین دوران تاریخ زندگی می‌کنیم؟! و اصولا تا چه میزان اطلاعات دقیق آماری نسبت به ادوار تاریخی در دست داریم تا چنین نتیجه‌ای از درون آن حاصل شود؟ اگر این اطلاعات وجود دارند، آیا جامعیت آنها به اندازه‌ای است که بتوان به آن اتکا کرد؟ آیا ما از تمامی تحولات تاریخ جهان مطلعیم و هر یک را به شکل مجزا بررسی کردیم تا به این نتیجه رسیده‌ایم؟ یا آن‌که اندوخته و تجربه زیستی از تمامی ادوار تاریخی داریم و محصول آن تجربه، به ما ثابت می‌کند که این جهان پر آشوب در بدترین وضعیت خود به‌سر می‌برد؟! حتی اگر فردی عمری به بلندای نوح هم داشته باشد اصولا نمی‌تواند با اطمینان کامل چنین ادعایی را به اثبات برساند. می‌توان انباشت بحران‌های جهانی را فهمید، می‌توان سطح منازعات جهانی را درک کرد، همچنین گستردگی دامنه مصائب بشری را نیز شناخت و اقرار کرد که بحران کرونا در سال ۲۰۲۰ دست‌کم از جنگ جهانی دوم به این سو در زمره جدی‌ترین بحران‌های تاریخی قرار دارد اما اینکه نتیجه بگیریم مجموعه این تحولات ما را به سوی بدترین، منحط‌ترین و تاریک‌ترین دوره زندگانی بشر سوق داده، بسیار بی‌مبنا و تقلیل‌گرایانه است. مساله دیگری که در نتیجه این رویکرد به تحولات جهانی حاصل می‌شود، نوعی انفعال مطلق است و اینکه انسان اختیاری از خود ندارد و محکوم به شکست است. لذا ما با نوعی ستیز خودخواسته با سیاست بین‌الملل مواجه می‌شویم که در عمل نه راهکار مشخصی برای برون رفت از بحران‌های بین‌المللی دارد و نه توان مدیریت آن‌ها را به دوش می‌کشد. این در حالی است که اگر در ظرف یکسال اخیر چنین رویکردی بر نهادهای سیاست‌گذار بین‌المللی  محوریت یافته بود احتمالا امروز نه خبری از تولید واکسن بود و نه از بازسازی خرابی‌های پس از بحران و احتمالا باید کنج عزلت می‌گزیدیم و برای انسان و زیست‌جهان مدرنی که محکوم به شکست است ،می‌گریستیم.  بدیهی است که می‌توان موارد دیگری را نیز به این نوشتار افزود اما ملاک این است که در حد اقتضائات موجود به آن پرداخته شود. مجموعه درست‌سنج روابط بین‌الملل «دنیای‌اقتصاد» همچنان ادامه دارد، ما را در بخش‌های بعدی همراهی کنید.