بخش پنجاه و ششم
تراژدی اجتنابناپذیر: کیسینجر و جهان او
او میپذیرد که یک دیکتاتوری نظامی- نه برخلاف رایش سوم- احتمالا جنگی را برای «احیای سرزمینی» در سالهای آتی آغاز خواهد کرد اما با این انتظار خود را تسلی میدهد که آن جنگ چیزی مانند آخرالزمان فاجعهبارِ وقوع یافته از سوی هیتلر نبود و اینکه هولوکاستی هم وجود نداشت. یک جنگ کوچک چشماندازی مطلوبتر از جنگ جهانی بود. مشکل تمام این چهار گزینه این است که آنها قانون اساسی وایمار را واژگون ساخته و یک رژیم اقتدارگرا برقرار میکردند اما رژیمی بدون هیچ گونه مشروعیت مردمی و غیر آن.
تمام آن گزینهها به نوعی دعوت به جنگ داخلی بود. فقط با واپسنگری آنها همچون مسیرهای عملی مطلوب بهنظر میرسیدند. «ترنر» مینویسد نقض قانون اساسی «شرّ کمتر» بود اما تا ژانویه ۱۹۳۳ چه کسی میدانست؟ تصمیمسازان به سختی میتوانستند تصور کنند که رژیم هیتلر چه چیزی به ارمغان میآورد. در میانه بحران، بطلان قانون اساسی مطمئنترین راه برای بدتر کردن وضعیت بهنظر میرسید. به همین دلیل است که در مواجهه با انتخاب میان دولت اقتدارگرا- خواه با ارتش یا از سوی نخبگان سیاسی دستچین شده- یا دولتی که به رهبری محبوبترین حزب در آلمان اداره میشود، میشد گفت هیندنبورگ آنگاه که تصمیم گرفت از قانون اساسی اطاعت کند و به جای غریزه ضد هیتلریاش در کنار گزینه «دموکراتیک» قرار گیرد احتیاط پیشه کرده است. این یک قمار بود اما ظاهرا قماری معقول بهنظر میرسید بهویژه اگر- چنان که محافظهکاران امید داشتند- میشد دست و پای هیتلر را به دست اعضای دیگر کابینهاش بست، قدرتش محدود میشد. طبق مفاد توافقنامهای که بر اساس آن هیتلر صدراعظم شد، نازیها دو پست کابینه را اشغال میکنند اما نه مهمترین پستها را. اکثر مناصب اجرایی از سوی غیرنازیهای محافظهکار اداره میشد که مسوولیت سیاست خارجی، مالی، کار و کشاورزی با آنها بود. رهبر یک حزب دست راستی میگفت: «ما هیتلر را محاصره میکنیم.» پاپن که قرار بود معاون صدراعظم شود گفت: «ما او را برای اقدامات خودمان به خدمت گرفتهایم.» چنین اظهاراتی نه تنها یک خوشبینی احمقانه در پرتو آنچه قرار بود بیاید را نشان میدهد بلکه غروری احمقانه را نشان میدهد که نسبت به روشی که قدرت در یک دموکراسی تودهای کار میکند «کور» بود. محافظهکاران غیرنازی در میان خود دچار شکاف بودند و هیچ پایگاه مردمی برابری برای استفاده در مواجهه با عوامفریبان مصمم نداشتند. حقیقت ناگوار این است که هیتلر مشروعترین گزینه در دسترس بود. استراتژی او در استفاده از ابزارهای دموکراتیک برای دستیابی به اهداف غیردموکراتیک کارگر افتاد. جای تعجب نیست که نازیها در سراسر آلمان با مشعلهایی در دست رژه رفته و جشن میگرفتند. اگر به تاریخ نازیها رجوع کنید، تقریبا بهطور قاطع با عبارت «تصرف قدرت» به مثابه شرح رویدادها طی این هفتهها و ماههای اساسی برخواهید خورد.