تراژدی اجتنابناپذیر: کیسینجر و جهان او
خانواده کیسینجر دو پسر خود را با تربیتی متناسب با موقعیت طبقه متوسط خود در جامعه بار آوردند. آنها آلمانیهای همسان شده و استحاله شده بودند- اما بر حسب شرایط و ویژگیهای یهودی خودشان- خطوط مذهبی و سکولار را با حفظ «کوشر» [kosher: کوشر به غذایی گفته میشود که در آیین یهودی و بر پایه قوانین «کشروت»، پاک (مشابه اصطلاح اسلامی «حلال») بهشمار میآید] و فرستادنِ هاینز (هنری) و والتر هر روز صبح به کنیسه کمرنگ کردند اما امیدوار بودند که وقتی آنها بزرگ شدند، در دبیرستانی سکولار نامنویسیشان کنند. در خانواده هیچ چیز مهمتر از فرهنگ آلمانی «تحصیلات» نبود. پسران اشعار گوته و هاین را میآموختند. تئاترهای آماتور، درسهای پیانو، دیدار از اُپراها وجود داشت حتی اگر هاینز یک صندلی در مسابقه فوتبال مدرسه را ترجیح میداد. بهعنوان پسر، او مشتاق ورزش با بسیاری از دوستانش بود که هم یهودی و هم مهربان بودند. او یک دانشآموز متوسط در کلاس بود اما به او «کِرم کتاب» لقب داده بودند یعنی کسی که علاقه مفرطی به کتاب خواندن داشت زیرا همواره در حال مطالعه چیزی بود. تابستانها اوقات به ویژه خوشی بودند آنگاه که خانواده کیسینجر در مزرعه والدین پائولا میماندند و هاینز و برادرش روز را به بازی و بطالت میگذراندند یعنی شنا میکردند، دوچرخهسواری میکردند، با بچههای محل بازی میکردند و با مسرت دنبال مرغ و خروسها میکردند. این یک زندگی با فراز و فرودهای معمول بود اما در مجموع، یکی از اوقات سهولت و آرامش و لذت نسبی بود. اگر فیلمی در مورد خانواده کیسینجر در این زمان ساخته شود، تقریبا یک نمای محو شده قابل مشاهده است. کیسینجر روزگاری گفت، اما برای هیتلر او میتوانست عمرش را بهعنوان معلم/ مشاور مانند پدرش صرف کند.
نشانههای ترسناکی از آنچه قرار بود رخ دهد وجود داشت اما یک «از پیشدانی» غیرمعمولی برای مشاهده آنچه قرار بود رخ دهد میطلبید و کیسینجرها آنقدر راحت بودند که گوش به زنگ نباشند. در سال ۱۹۲۳، سال تولد هاینز، ژولیوس استرایچر روزنامه متعصب ضد یهودی «Der Stürmer» را در همسایگی نورمبرگ شروع و اعلام کرد که «یهودیان بدبختی ما هستند». گروههای پیشانازی در حال نضجگیری بودند و وفاداری متعصبانه و خشمگینانهای به سرزمین پدری داشتند. در سپتامبر ۱۹۲۵ و بار دیگر در مارس ۱۹۲۸، خود هیتلر دیداری از فورت به عمل آورد. اما کیسینجرها دلیل چندانی نداشتند که احساس خطر کنند. بعدها، لوئیس شهری را به خاطر میآورد که «باورهای مختلف در هماهنگی با هم میزیستند» و همسرش هم به خاطر میآورد که هرگز در سالهای پیش از هیتلر با یهودستیزی مواجهه نداشت. وقتی همسر لوئیس کمسن و سالتر بود، نزدیکترین دوستش یک پروتستان بود. هیچ چیز در زندگی لوئیس او را برای شوک هیتلر مجهز و آماده نکرده بود. به محض اینکه آنها به قدرت رسیدند، لوئیس از سمت تدریس به وضع تعلیق درآمد و پس از تصویب قانون نورمبرگ در سال ۱۹۵۳، او شغل خود را بهطور دائم از دست داد. دوستان قدیمی او را رها کردند. پائولا، همسر لوئیس، میگفت: «ما منزوی شدهایم. چند نفر در کنار ما ماندهاند. فقط چند نفر.» یکی از برادران لوئیس در سال ۱۹۳۳ دستگیر شد و به اردوگاه کار اجباری «داخائو» فرستاده شد؛ جایی که او ۱۸ ماه سوء استفاده و ضرب و شتم را پیش از آزادی در دسامبر ۱۹۳۴ تحمل کرد و سپس به فلسطین گریخت. لوئیسِ سرگشته و مردد میخواست بماند. او به یکی از دوستانش گفت:«اینجا جایی است که ما به آن تعلق داریم. ما کاری به کسی نداشتیم.» حتی در سال ۱۹۳۴، وقتی هزاران نازی در شهر کوچک او برای میتینگها و گردهماییهای نمایشی و تئاترگونه فرود آمدند، او در خانهاش ماند اما نظر خود را عوض نکرد. او بیتردید به فکر فرار به فلسطین نبود؛ او به شدت یک میهنپرست آلمانی بود که نمیخواست صهیونیست شود. دیگر اعضای خانواده هم چنین تصوری داشتند. «سیمون»، عموی بزرگ هنری، مطمئن بود که از آنجا که آلمان همواره با یهودیان خوب بوده است، نازیسم هم باید یک مرحله گذرا در زندگی باشد. عمر او در اردوگاه کار اجباری به سر آمد. از هزار و ۹۹۰ یهودیای که در سال ۱۹۳۳ در فورت زندگی میکردند، حدود ۹۰۰ نفر به قتل رسیدند؛ در حالی که صدها نفر دیگر مانند کیسینجرها به موقع موفق به فرار شدند. در سال ۱۹۴۵، حدود ۲۰ تا ۳۰ یهودی، بر اساس یک برآورد، در «جودن اشتات» مانده بودند.
پائولا کیسینجر، که دنیویتر و عاقلتر از همسرش بود، قادر به درک سریعتر این مساله بود که هیچ جایی برای آنها در آلمان نازی وجود ندارد و با کمک پسر عمویش در ایالات متحده، هر چهار کیسینجر در اوت ۱۹۳۸ موفق به فرار شدند، درست چند هفته قبل از کشتار سراسری وحشتناک معروف به «کریستالناخت» که آغازی واقعی بر پایان یهودیان آلمان بود [Kristallnacht: یا «شب شیشه» به شب ۱۰-۹ نوامبر ۱۹۳۸ گفته میشود که در آن شب، شبهنظامیان گروه ضربت نازی در آلمان و اتریش متفقا به یهودیان و کنیسهها، خانهها و مراکز تجاری آنان حمله کردند. اقدامات بعدی نازیها در آلمان عبارت بود از تصویب قوانینی بر ضد یهودیان صاحب مراکز تجاری یا املاک و ایجاد محدودیتهایی برای تحصیل یهودیان یا خروج آنان از آلمان؛ این اقدامات بخشی از برنامه هولوکاست بود. در کریستالناخت ۹۱ یهودی را کشتند و بیش از ۲۰۰ هزار نفر را بازداشت کردند و به اردوگاههای کار اجباری فرستادند. حدود ۲۵ میلیون مارک نیز بر اموال یهودیان خسارت وارد کردند].