بخش بیست و هفتم
تراژدی اجتنابناپذیر: کیسینجر و جهان او
ورشکستگیهای قهری ابزار مطلوبی در دست سوسیالیستهای آلندهای بود و وقتی این شرکتها تصرف میشدند، چه کسی اداره آنها را به دست میگرفت؟ سفیر دیویس چنین گزارش میدهد: «مدیران منصوب شده از سوی دولت معمولا بر مبنای نظام «ولینعمتی» سیاسی برگزیده میشدند که موجب شرمساری تامانیهال میشد.» بسیاری از شرکتهای سابقا سودآور به زودی و به راحتی دچار خسارتها و ضررهای سنگینی شدند.
همان طور که آلنده به «دبرا» گفت:«ما باید قدرت واقعی داشته باشیم، زمانی که مس و فولاد زیر نظر ما قرار میگیرد، زمانی که نیترات پتاسیم به راستی زیر کنترل ما قرار میگیرد، زمانی که اصلاحات گسترده ارضی را به اجرا درآوردیم، زمانی که واردات و صادرات را از طریق دولت تحت کنترل گرفتیم و زمانی که بخش عمدهای از تولید ملیمان را جمعآوری کردیم.» اما این فقط اقتصاد نبود که آلنده سعی در چنبره انداختن روی آن داشت. او همچنین بهدنبال برداشتن گامهایی برای متمرکز ساختن دولت و محدود کردن آزادیهای سیاسی بود. او مهمترین اصلاح سیاسی خود را جایگزین ساختن یک پارلمان واحد به جای آن پارلمان دوقلو میدانست تا به این وسیله ریاستجمهوری خود را مستحکمتر و توانایی کنگره برای سد کردن اهدافش را تضعیف سازد. در این صورت، قدرت داشت که بر تصمیمات قضایی هم فائق آید. او نهاد پیشنهادی جدید را «مجمع خلق» نامید اما هرگز از حمایت کافیِ «خلق» برای همهپرسی در مورد این مساله برخوردار نشد. یک تلاش مهم دیگر در متمرکزسازی که راه به جایی نبرد همانا پیشنهاد آلنده در سال ۱۹۷۳ برای تغییر برنامه آموزشی جهت القای «ارزشهای اومانیسم سوسیالیستی» در میان جوانان بود. مدارس خصوصی و ناحیهای ملزم به اتخاذ برنامههای دولتی شدند و دانشآموزان دبیرستانی مجبور به کار در شرکتهای دولتی بهعنوان بخشی از «کارآموزی» و «آموزش»شان شدند. وزیر آموزش توضیح داد که این برنامه بر مبنای مدل تحصیلی، آموزشی و مدرسهای آلمان شرقی الگوبرداری شده است. به ناچار، مخالفت هم شدید بود. دموکرات مسیحیها این برنامه را تقبیح و محکوم کردند؛ در حالی که اسقف اعظم «والپاریزو» آن را به مثابه طرحی که میتواند «موجب کنترل تحصیل و آموزش از سوی ایدئولوژی حزبی شود» محکوم کرد. اعضای دیگر سلسله مراتب کاتولیک به زودی به اعتراضات پیوستند؛ اولین بار بود که کلیسا علیه دولت آلنده درآمده بود. این اولین بار بود که ارتش مخالفت خود را با سیاست اعلامی دولت ابراز میکرد. اصلاحات ناکام آموزشی گونهای نقطه عطف بود.
با این حال، یک شکست دیگر آلنده، تلاش او برای کنترل تنها عرضهکننده خصوصی کاغذ بود؛ شرکتی که مالک آن رقیب ریاستجمهوری او خورخه آلساندری بود. این به دولت توانایی کنترل عرضه و تامین کاغذ برای تمام روزنامههای کشور را میداد، درست همان طور که تسخیر و تصرف بانکها به او کنترل بر اعتبارات را میداد. یکی از روشهای آزموده شده و اغلب جواب داده آلنده این بود که دستمزدها و دیگر هزینههای تولید را بالا میبرد؛ در حالی که مانع افزایش قیمتها میشد و همین موجب سوق دادن شرکتها به سوی ورشکستگی بود. در این مورد، استراتژی شکست خورد، هرچند در مورد غول رسانهای دیگر به نام «زیگ زاگ»، بزرگترین شرکت چاپ و نشر در شیلی قبل از ۱۹۷۰، این استراتژی موفقیتآمیز بود.