بخش یازدهم
تراژدی اجتنابناپذیر: کیسینجر و جهان او
اما در ۲۲ می۱۹۶۰، آمریکای شمالیها دلایلی برای خود داشتند تا لااقل علایق بشردوستانه را در شیلی دنبال کنند آنگاه که بزرگترین زلزله ثبت شده در قرن بیستم جنوب شیلی را ویران کرد و موجب شد ۱۶۰۰ نفر جان خود را از دست بدهند و ۲ میلیون نفر دیگر بیخانمان شوند. در آنچه «اولین مداخله ریاست جمهوری در شیلی» نامیده شد، دوایت آیزنهاور کمکهای مالی را ارائه داد اما این کمکها مشروط به آن بود که رئیسجمهور شیلی بپذیرد گامهایی به سوی اصلاحات ارضی بردارد.
در سال ۱۹۶۱، کمیته مرکزی کرملین طرحی را برای فعال کردن جنبشهای آزادسازی ملی در سراسر نیمکره غربی مورد تصویب و تایید قرار داد و یک سال بعد کاسترو خواستار جنگ داخلی در این قاره شد. یک مقام «کا.گ.ب» اعلام کرد «جهان به کام ما پیش میرود» و هیچ کجا این کلام درستتر از شیلی نبود که قدیمیترین و بزرگترین حزب کمونیست در آمریکای جنوبی را داشت. روسها نه فقط با کمونیستهای شیلی که با سالوادور آلنده که حزب سوسیالیست وی روزگاری متحد و رقیب کمونیستهای شیلی بود هم پیوندهای نزدیک داشتند. این روابط برای تعمیمسازیهای ساده مناسب نیست اما ارتباط آلنده با شوروی به سال ۱۹۵۳ بازمیگشت و پس از اینکه کرملین هیات تجاری را در سال ۱۹۶۱ در شیلی مستقر کرد، پیوندها نزدیکتر شد. «کا.گ.ب» شروع به کاری کرد که «تماس سیستماتیک» با آلنده نامیده میشد و بر اساس اسناد شوروی، پذیرفت که «هر گونه کمک لازمی را ارائه دهد». مهم است بگوییم که آلنده آلت دست یا به نوعی «سرپنجه» کرملین [در آمریکای جنوبی] بود. یکی اینکه او سوسیالیست بود نه کمونیست؛ تمایزی که گاهی مهم است و گاهی خیر. اما هر سوسیالیستی درک میکرد که او از مسکو فرمان حرکت نمیگرفت. آلنده همچون کاسترو در کوبا - حتی بیش از کاسترو - «دوست مشکلساز و غیرقابل پیشبینی» شوروی بود. برای مثال، وقتی شورویها در سال ۱۹۵۶ فرمان عزیمت به سوی مجارستان یافتند، او مخالفت خود را اعلام کرد. ریچارد هلمز، مدیر سابق سیا، بیتردید در اشتباه بود آنگاه که نوشت: «آلنده در پیشبرد برنامههای سرسختانه الهام گرفته از مسکو صریح بود.» آلنده بیش از آنکه از شوروی الهام بگیرد، پول میگرفت. اما هلمز در اینکه آلنده را «مارکسیست معترف» بنامد درست میگفت، هرچند آن برچسب مستلزم میزانی شرح و بسط است.