بخش ششم
تراژدی اجتنابناپذیر: کیسینجر و جهان او
دخالت واشنگتن در شیلی که منجر به کودتای پینوشه شد غیرقابل انکار است، اگرچه نقش دقیق این کشور همچنان محل بحث و گفتوگو است. و از آن روز تا امروز، انتقاد همواره بیوقفه بوده است. «پیتر کورنبلو»، کارشناس شیلی و نویسنده و ویراستار اثر تحسینشده «پرونده پینوشه: سوابق غیرمحرمانه در مورد قساوت و مسوولیتپذیری»، مینویسد که «پس از گذشت سال ها، شیلی همچنان یک سوژه مطالعاتی در مورد اخلاق – یا فقدان اخلاق- در شکل دادن به سیاست خارجی آمریکاست». «توماس پاورز»، یک محقق موفق دیگر میگوید: «نقش سیا گسترده بود. این سازمان از روح سنت سیاسی آمریکا تخطی کرد و این کار هم به دستور صریح نیکسون انجام گرفت آن هم به دلایلی که در بهترین حالت، سطحی، سرسری و بیتامل بهنظر میرسد». برخی افراد در حکومت هم احساسات مشابهی را بروز دادهاند. «ریچارد هلمز»، که سیا را در آن سالها هدایت میکرد و در طرح توطئه علیه آلنده به شدت فعال بود، در خاطرات خود نوشت: «من هنوز شیلی را با برخی از ناخوشایندترین جنبههای زندگی حرفهای خود مرتبط میکنم». وقتی او وزیر خارجه شد، کالین پاول چنین گفت: «شیلی در دهه ۷۰ و آنچه با آلنده رخ داد... بخشی از سیاست آمریکا نیست که ما به آن ببالیم». مقامهای پشیمان- البته نه هنری کیسینجر و نه هرگز هنری کیسینجر- مشتاق بودند در چارچوب مرزهای امنیت ملی تا جایی که میتوانند پرتوی بر امور شیلی بتابانند. به همین ترتیب اولین حسابرسی و تحقیق عمومی که کنگره آمریکا درخصوص اقدامات پنهانی این کشور برگزار کرد در مورد شیلی بود که این تحقیق عمومی از سوی کمیتهای انجام گرفت که رهبری آن به دست سناتور «فرانک چرچ»، سناتور اهل آیداهو، بود که در واقع نام این تحقیق «کمیسیون حقیقت و مصالحه» بود. گزارش معروف کمیته «چرچ» در سال ۱۹۷۵ با عنوان «اقدامات نهانی در شیلی، ۱۹۶۳ تا ۱۹۷۳» به تعبیر کورنبلو «به تحرک گستردهای برای بازگرداندن سیاست خارجی آمریکا به اصول و مفاهیم اخلاقی جامعه آمریکا انجامید». وقتی- در زمان رئیسجمهور بیل کلینتون- وزارت خارجه انتشار ۱۶ هزار سند جدید و از حالت محرمانه خارج شده را در مورد شیلی اعلام کرد، این کار را با یک بیانیه مطبوعاتی انجام داد که به خاطر لحن عذرخواهانه و پشیمانانهاش فوقالعاده بود. این بیانیه میگفت: «یکی از اهداف این پروژه قرار دادن این اسناد در معرض دید عموم است تا مردم قضاوت کنند که اقدامات آمریکا چقدر مسیر دموکراسی و حقوق بشر را در شیلی با کُندی مواجه کرد. اقدامات مصوب دولت آمریکا طی این دوره قطبیسازی سیاسی را تشدید کرده و بر سنت درازدامن انتخابات دموکراتیک در شیلی و احترام به نظم مبتنی بر قانون اساسی و حاکمیت قانون تاثیر گذاشت». این بیانیه یک «رَدّیه» کامل از سیاست دولت قبلی به دست دولت بعدی است. ایالاتمتحده در حقیقت آنچه که عذرخواهی عمومی از مردم شیلی بود را انجام داد؛ یک تقاضای مصالحه جویانه که با وجود شرارتهای آمریکا در گذشته، هر دو کشور باید در آینده دوستانی برای یکدیگر باشند: «مردم شیلی شایسته تقدیر و ستایشهای ما و احترام ما به احیای شجاعانه تاریخ غرورآمیزشان بهعنوان یکی از قدیمیترین دموکراسیهای جهان هستند. مردم شیلی از تمام طیفهای سیاسی با بهبود زخمهای گذشته، خود را دوباره وقف بازسازی نهادهای نمایندگی و حاکمیت قانون کردهاند. ایالاتمتحده به همکاری نزدیک خود با مردم شیلی - بهعنوان دوست و شریکشان- ادامه خواهد داد تا مبانی دموکراسی در آمریکای لاتین و در اطراف و اکناف دنیا را تقویت کند». از آنجا که کیسینجر مغز متفکر در پس این مداخلات شناخته میشد، وی با فضاحت و خفت خاصی وارد عمل شد. به او برچسب «جنایتکار جنگی» زده شده بود و در اقدام برای محاکمه کیسینجر در یک دادگاه بینالمللی- یا دادگاه داخلی- شیلی در صدر فهرست بدکاریها و جنایات او قرار دارد. «کریستوفر هیچنز» در کتاب «محاکمه هنری کیسینجر»- برجستهترین و تاثیرگذارترین این حملات- خواستار این شده بود که کیسینجر به خاطر «جرائم جنگی، جرائم علیه بشریت و برای تجاوز به قوانین معمول یا عرفی بینالمللی از جمله توطئه برای قتل، آدمربایی و شکنجه» در فهرست دعاوی و رسیدگیهای قضایی قرار گیرد. هیچنز در درخواست خود برای محاکمه عمومی به «سابقه نورنبرگ» اشاره میکرد و بنابراین، کیسینجر را با بدترین رهبران نازی مقایسه میکرد. هیچنز میگفت: «تنها مصونیت او درجه و جایگاه اوست. او بوی گند میدهد». همچون بسیاری دیگر آنچه موجب خشم هیچنز شد و آنچه موجب شد کیسینجر «جنایتکار جنگی» نام بگیرد این ایده بود که ایالاتمتحده به دنبال ترتیب دادن کودتایی علیه یک دولت دموکرات منتخب بود. این غیرقابل تصور- این همان چیزی است که موجب میشود هیچنز به اوج خشونت کلامی برسد - و غیرقابل انکار است. حتی خود کیسینجر- با درک محکومیتها و تقبیحها از سیاست خود- کوشیده تا نقش آمریکا در هر طرح کودتایی را کماهمیت جلوه داده و بگوید همواره آنچه در ظاهر رخ مینماید جلوه بیشتری دارد. با توجه به اینکه این ایده آشکارا و به راستی چقدر بد بهنظر میرسد حتی بدون تمام آشفتگیها و اشتباهات شرمآور، اما البته این چیزی است که او میگوید. با این حال، سریال شیلی باید در چارچوب پیچیدهتر از کلاه سفیدها و کلاه مشکیها دیده شود. شیلی همچنان یک مساله و معیار مهم و بیپایانی از مباحث است؛ زیرا در نهایت شفافیت نمایاننده نزاع احتمالی است که میتواند میان ترویج دموکراسی و مطالبات امنیت ملی وجود داشته باشد که بیتردید یکی از بیوقفهترین و دردناکترین تنشها در پیشبرد سیاست خارجی است.