بخش صد و نود و پنجم
ریشههای نظم سیاسی: از دوران پیشا انسانی تا انقلاب فرانسه
نتیجه همانا یک دولت بسیار ضعیف و یک جامعه قوی بود که زیر سلطه منافع اولیگارشی زمیندار بود. نجبای مجار، از جمله اربابزادگان تازه به مال و منال رسیده، مالک کامل دارایی خود بوده و هیچ تعهد خدمتی به شاه نداشتند. تا پایان سلسله «آرپاد» در سال ۱۳۰۱، شاه- اگرچه انتخاب شده بود- اساسا یک دست نشانده و یک شیر بییال و دم بود؛ او فرماندهی هیچ نیروی چشمگیر یا منابع متعلق به خود را بر عهده نداشت و نتوانست بوروکراسی متمرکز قدرتمند را از سر خود باز کند. در دوره سلسله جانشین آنژوین، فرآیند تمرکززدایی لحظه به لحظه معکوس شد اما زمانی که عمر این سلسله در سال ۱۳۸۶ به سر آمد، نجبا به سرعت بازگشتند. رشد یک دولت قدرتمند در شاهزادهنشین مسکو، با نشان دادن احتمال وجود نهادهای انسانی، با این حقیقت مورد پشتیبانی بزرگ قرار گرفته شد که تاسیس سلسله همواره تا پایان قرن ۱۶ وارثان مذکر داشت. در عوض، مجارستان با نزاعهای مکرر جانشینی بهخاطر سلسلههای کوتاه عمر و منشا خارجی بسیاری از شاهانش مواجه بود. مدعیان سلطنت فقط با بازگرداندن منابع به نجبا، قدرت را بهدست میآوردند؛ در زمان پادشاه «سیگیسموند»، تعداد زیادی از قلعههای سلطنت زیر کنترل نجبا قرار گرفت. در حقیقت، طبقه نجبا در مجارستان موفق به نهادینهسازی قدرت خود در قالب «دایت» شد که قدرتش از دیوانهای مستقل فرانسه، کورتسهای اسپانیا، یا «زمسکی سوبور» روسیه فراتر می رفت. به پیشبینی جان لاک، طبقه نجبا «حق خود برای دفاع از رفاه و سعادت این پادشاهی را حتی در برابر پادشاه اعلام کرد در صورتی که او بهدنبال اقدامی در مخالفت با منافع مشترک برآید» و حتی به همین دلایل حق زندانی کردن پادشاه را هم برای خود قائل شد. سابقه برگزاری «دایت» به روزهای «گولدن بول» و به «دایت» ملی در نیمه دهه ۱۴۰۰ باز میگردد که بهصورت سالانه برگزار شده و قدرت را به شاهان انتخابی می داد. با این حال، بر خلاف پارلمان انگلیس، «دایت» مجارستان تحت سلطه زمینداران بزرگ اشرافی بود و فقط نماینده منافع طبقه نجبا بود. به تعبیر «پال انجل» مورخ، «جوهره سیستم جدید، توسعه رادیکال حق تصمیمگیری، در تئوری به تمام زمینداران این پادشاهی و در عمل به آن بخشی از آنها بود که درگیر در سیاست بودند: یعنی نجبا».این شهرها، پیش تر مجاز به مشارکت بودند اما به تدریج با رنگ باختن نفوذشان، این کار را متوقف کردند. آخرین فرصت برای خلق یک دولت قدرتمندتر در مجارستان درست در زمانی رخ داد که تهدید عثمانی بر جنوب شرقی این کشور در نیمه دوم قرن پانزدهم در حال افزایش بود. «یانوس هونیادی»، یک زمیندار نجیب و برجسته که در سال ۱۴۴۶ از سوی «دایت» بهعنوان نایبالسلطنه برگزیده شد، با مهندسی مجموعهای از پیروزیهای نظامی بر ترکها از جمله دفاع قهرمانانه از بلگراد در سال ۱۴۵۶ اعتبار فوقالعادهای بهدست آورد. در نتیجه، «ماتیاس» (ماتیاس کورنیووس)، فرزند یانوس، در سال ۱۴۵۸ بهعنوان پادشاه برگزیده شد و در دوره حکمرانی بیش از ۳۰ ساله اش موفق به نوسازی و مدرنیزه کردن دولت مرکزی مجارستان شد. این نوسازی شامل این موارد بود: خلق یک ارتش «قدرتمند سیاه» تحت کنترل مستقیم پادشاه که جایگزین ارتشهای بینظم و نیمه خصوصی نجبا شده بود که ظرفیت ارتش بر مبنای آن بنا شده بود؛ تحول و توسعه مقام صدارت عظمای سلطنتی و کارکنان آن با مقامهای دوره دیده دانشگاهی که جایگزین منصب داران موروثی و نجیب زاده کهن شده بودند؛ وضع گمرکات ملی و مالیاتهای مستقیم و افزایش شدید در بار مالیاتی وضع شده از سوی دولت مرکزی. ماتیاس هونیادی با استفاده از این ابزارهای جدید قدرت توانست پیروزیهای نظامی چشمگیری در برابر ترکها در بوسنی و ترانسیلوانیا و نیز در برابر اتریشیها، لهستانیها و سیلزیها بهدست آورد. محرک ماتیاس هونیادی همانا ضرورت نظامی برای انجام آن چیزی بود که دیگر پادشاهان نوساز و مطلقهگرای آن دوره درحال انجامش بودند. اما بر خلاف پادشاهان فرانسه و اسپانیا، او همچنان با طبقه نجبای بسیار قدرتمند و به خوبی سازمان یافتهای مواجه بود. او مجبور بود مشاورههای منظمی با «دایتی» داشته باشد که او را انتخاب کرده بود. درحالیکه موفقیتهای نظامی او، نجبا و اشراف را واداشت تا آزادی عمل چشمگیری به او بدهند اما این اشراف و نجبا از بار مالیاتی مضاعفی که ماتیاس بر آنها تحمیل کرده بود و فرسایش و کاهش نفوذشان در تصمیمگیریها ابراز انزجار می کردند. در نتیجه، وقتی ماتیاس در سال ۱۴۹۰ درگذشت، نجبا بیشتر دستاوردهایی که دولت مرکزی در نیم قرن قبل بهدست آورده بود را بازپس گرفتند. آنها از «از دست دادن» امتیازاتشان خشمگین بودند و مشتاق بازگرداندن وضع پیشینی بودند. «بارون»ها یک شاهزاده خارجی ضعیف را بر تخت نشاندند، «ارتش سیاه» را از بودجه تهی کرده و به گرسنگی کشاندند و سپس آن را به نبرد با ترکها گسیل داشتند و بدین واسطه این ارتش تار و مار شده و از میان رفت. نجبا موفق شدند بار مالیات را تا ۸۰-۷۰ درصد به قیمت توانایی کشور برای دفاع از خود کاهش دهند.
مجارستان به یک معنای آریستوکراتیک غیرمتمرکز بازگشت کرد. نتیجه آن بسیار زود احساس شد یعنی زمانی که یک ارتش بینظم مبتنی بر طبقه نجبا بهدست سلطان سلیمان قانونی در نبرد موهاچ در سال ۱۵۲۶ شکست داده شده و پادشاه مجارستان کشته شد. چشمانداز بارونهای ستیزهجویی که بیشتر علاقهمند بهدنبال کردن منافع و دستور کارهای خود در برابر دولت بودند تا دفاع از کشور- که در فتح مغولها هم نقشی این چنین ایفا کرده بودند- خود را تکرار کرد. مجارستان وجود مستقل خود بهعنوان یک کشور را از دست داد و به سه بخش تقسیم شد که از سویهابسبورگهای اتریش، عثمانیها و دولت واسال ترک در ترانسیلوانیا کنترل و اداره میشد.