پادزهر پکن برای جبران خسارتهای اقتصادی جدایی از آمریکا چیست؟
ملیگرایی علیه چین هراسی
در تئوری، حزب کمونیست باید قادر به جلوگیری یا کاهش آسیبهای ناشی از کاهش رشد یا رکود اقتصادی باشد. یک استراتژی کارآمد شامل درسهای ارزشمندی است که اسلاف «شی» از فروپاشی شوروی آموختند. مسکو همچنان کمکهای قابل توجهی به کوبا، ویتنام و چندین کشور اقماری در اروپای شرقی که در مدار شوروی بودند ارائه میداد. این رژیم یک مداخله نظامی پرهزینه را در افغانستان دنبال کرده و اقمار خود در آنگولا و جنوب شرق آسیا را تامین مالی میکرد. برای اجتناب از آن نوع اشتباهات، پکن باید اولویت را به حفظ منابع محدود خود بدهد تا نزاع قدرتهای بزرگ را که آخر آن همچنان باز و بیپایان است، بتواند ادامه دهد. بهطور خاص، چین باید پروژههای توسعهطلبانه خود و مهمتر از همه ابتکار «کمربند و جاده» را کنار بگذارد. این کشور همچنین باید برنامه کمکهای خارجی خود مانند وامها یا کمکهای مالی اعطایی که به کامبوج، کوبا، ونزوئلا و چندین کشور در حال توسعه در آفریقا داده میشود را یا محدود کرده یا کنار بگذارد. افزون بر اینها، پکن باید پیوندهای قویتری با متحدان آمریکا داشته باشد تا مانع از این شود که واشنگتن آنها را به ائتلاف ضدچینی گسترده خود وارد سازد. برای انجام این کار، این رژیم باید امتیازات گسترده اقتصادی، دیپلماتیک، نظامی و سیاسی ارائه دهد مانند بازگشایی بازار چین به روی ژاپن، کرهجنوبی و اروپا؛ تضمین حمایت از حقوق مالکیت؛ بهبودهای چشمگیر در وضعیت حقوق بشر و کنار گذاشتن ادعاهای سرزمینی. دولت «شی» گامهایی برای ترمیم روابط با ژاپن برداشته است. اما برای اینکه متحدان آمریکا را متقاعد کند و کند شدن روند رشد اقتصاد را معکوس سازد، هم «شی» و هم جانشینانش باید فراتر رفته و اصلاحات بازارمحورتری انجام دهند تا ضررهای اقتصادی برخاسته از «جدایی» با آمریکا را خنثی سازد. خصوصیسازی گسترده شرکتهای دولتی نقطه خوبی برای شروع است. این شرکتهای دولتی ناکارآمد تقریبا ۳۰ تریلیون دلار دارایی دارند و ۸۰ درصد از اعتبار بانکی در دسترس را مصرف میکنند اما فقط به ۲۳ تا ۲۸ درصد از GDP کمک میکنند. «نیکولاس لاردی»، اقتصاددان، تخمین میزند که اصلاحات اقتصادی واقعی، به ویژه اصلاحاتی که شرکتهای دولتی را هدف میگیرد، رشد سالانه GDP چین را بالا برده و میتواند آن را تا دو درصد در دهه آینده تقویت کند.
متاسفانه، بعید است که «شی» این استراتژی را بپذیرد. در مجموع، این مخالف با دیدگاههای به شدت اعلامی ایدئولوژیک اوست. بسیاری از ابتکارات امنیتی و سیاسی اخیر چین ردپایی از «شی» را در خود دارد. محدود یا رها کردن آنها به معنای پذیرش شکست یا عدم موفقیت تلقی میشود. در نتیجه، حزب کمونیست ممکن است محدود به برخی اصلاحات تاکتیکی باشد مثل ترویج مشارکت خصوصی- دولتی در اقتصاد، مقررات زدایی در بخشهای خاص، یا کاهش هزینههای دولتی. چنین گامهایی نشان دهنده پیشرفت است اما احتمالا نه درآمد کافی به همراه خواهد داشت نه جذابیت چندانی برای متحدان آمریکا خواهد داشت تا به شکلی قاطعانه مسیر تقابل چین- آمریکا را تغییر دهند. در عوض، «شی» احتمالا بر طبل ملیگرایی چینی خواهد کوبید تا اقدامات ایالاتمتحده را خنثی کند. از زمان تظاهرات میدان تیان آنمن به اینسو- که حزب را تا مغز استخوان تکان داد و در نهایت منجر به سرکوب تظاهرات شد- حزب کمونیست بهطور مداوم از احساسات ملی گرایانه برای تضمین مشروعیت خود بهره جسته است. در آستانه «جدایی» و رکود اقتصادی، حزب احتمالا آن تلاشها را شدت خواهد بخشید. این در ابتدا نباید سخت باشد: بیشتر چینیها متقاعد شدهاند که ایالات متحده نزاع فعلی را برای مهار و خنثی کردن ظهور چین آغاز کرده است. اما طنز سخن اینجاست که با برافروختن شعلههای ناسیونالیسم کار برای حزب کمونیست جهت حرکت به سوی یک استراتژی انعطاف پذیرتر، دشوارتر میشود زیرا اتخاذ یک موضع ضد آمریکایی موجب تشدید اختلاف و گرفتار شدن در چنین نزاعی شده و گزینههای سیاسی پکن در برابر آمریکا را محدود میکند. از این رو، حزب مجبور میشود به کنترل اجتماعی و سرکوب سیاسی روی آورد. به مدد دستگاه امنیتی عریض و طویل و کارآمدش، حزب نباید در سرکوب چالشهای داخلی در برابر اقتدارش دشواری خاصی داشته باشد. اما سرکوب پرهزینه است. حزب در مواجهه با ناآرامی روزافزون ناشی از رکود اقتصادی باید منابع چشمگیری را به ثبات- عمدتا به هزینه اولویتهای دیگر- اختصاص دهد. کنترل اجتماعی سختگیرانه احتمالا ممکن است برخی نخبگان را از حکومت بیگانه سازد مانند کارآفرینان خصوصی و دانشگاهیان صاحبنام و نویسندگان. تشدید سرکوبها میتواند موجب مقاومت در بخشهای پیرامونی چین شود- تبت، سین کیانگ و هنگ کنگ- و انتقادات بینالمللی به ویژه از جانب اروپاییان را برانگیزد؛ دقیقا همان کشورهایی که چین باید به آنها روی آورد و آنها را به سمت خود بکشاند.
پس از توفان
حزب کمونیست هنوز زنده است. با وجود اینکه ممکن است چین در تقابل مستقیم نظامی با آمریکا بازنده شود اما قابل تصور است که حزب کمونیست همچنان به قدرت چسبیده باشد. این یعنی، رژیمی که در محاصره بن بست اقتصادی و افزایش ناآرامی اجتماعی در داخل قرار دارد و در خارج نیز وارد گود رقابت قدرتهای بزرگ شده است ذاتا شکننده است. حزب کمونیست احتمالا به مقدار قابلتوجهی از هم خواهد گسست. این پوسیدگی به آرامی شروع اما به سرعت پخش میشود. این امکانپذیر- اما بعید- است که نارضایتی روزافزون در درون رژیم انگیزه بخش اعضای ارشد حزب برای سازماندهی کودتا علیه «شی» در راستای جایگزینی او باشد. با این حال، حزب هم تکنیکهای پیچیدهای را برای «ضد کودتا» اتخاذ کرده است: دفتر کل کمیته مرکزی، ناظر بر ارتباطات میان اعضای کمیته است و این تنها ارگان یا نهادی است که میتواند «شی» را حذف کند. افزون بر این، وفاداران «شی» در پولیتبورو و کمیته مرکزی مسلط هستند و ارتش کاملا در کنترل اوست. در چنین شرایطی، توطئه علیه رهبر عالی برای کنار زدن او امری بس دشوار است. سناریوی احتمالی دیگر، بحرانی است که موجب شکاف میان نخبگان ارشد چین میشود که این هم به نوبه خود دستگاه سرکوبگر و مهیب رژیم را فلج میکند. چنین اتفاقاتی میتواند با تظاهرات گستردهای مواجه شود که نیروهای امنیتی قادر به مهار آن نخواهند بود. همچون ماجرای تظاهرات میدان تیان آن من، شکافهایی میتواند در میان رهبران عالی بر سر چگونگی برخورد با معترضان بروز کند. از این رو، این وضعیت به رهبران جنبش اعتراضی اجازه میدهد که زمان را مغتنم شمرده و حمایت گسترده بینالمللی را برای خود به دست آورند. این سناریو اگرچه وسوسهانگیز است اما تحقق آن بعید است زیرا حزب به شدت روی ابزارهای نظارتی و کنترل اطلاعرسانی سرمایهگذاری کرده و روشهای کارآمدی را برای سرکوب تظاهرات عمومی و گسترده بسط داده است. سناریویی که بیشترین احتمال تغییر بنیادی را دارد همانا کشمکش بر سر جانشینی است که در صورتی رخ خواهد داد که یا «شی» بمیرد یا به دلیل ناتوانی استعفا دهد. معمولا، مبارزه برای قدرت که پایان حکومت مرد قدرتمند را به دنبال دارد موجب شکلگیری یک رهبر موقت ضعیف میشود: «گئورگی مالنکوف»، نخستوزیر اتحاد شوروی را در نظر بگیرید که پس از استالین روی کار آمد یا «هوا گوفنگ» را بنگرید که پس از مائو رئیس حزب کمونیست شد. این رهبران اغلب با یک رقیب سرسخت که دیدگاهی تحولگرایانه دارد کنار زده میشوند: به نیکیتا خروشچف در شوروی و دنگ شیائوپینگ در چین بنگرید. با توجه به نیاز رهبر جدید به اعمال اقتدار و ارائه یک دستور کار متفاوتتر و جذابتر، بعید است که اقتدارگرایی سرسخت «شی» تا پایان حکومت او دوام آورد.این باعث میشود رهبر جدید با دو گزینه روبهرو باشد. او میتواند به استراتژی «بقا» رجعت کند که حزب قبل از «شی» با توسل به رهبری جمعی و سیاست خارجی بیخطر از آن برخوردار بود. اما این روش ممکن است برای او سخت باشد چرا که حزب و تمام استراتژیستهای سابق حامی «بقا» احتمالا با این رویکرد اعتبار خود را از دست بدهند. بنابراین، او ممکن است گزینه اصلاحات رادیکال برای نجات حزب را انتخاب کند.
اگرچه این کشور فاقد لیبرال دموکراسی است اما در این مورد، رهبر جدید ممکن است سرکوب را متوقف کرده یا عقب اندازد، کنترلهای سختگیرانه اجتماعی را کاهش دهد و اصلاحات اقتصادی را تسریع بخشد، درست همان طور که شوروی در فاصله ۱۹۸۵ و فروپاشیاش در ۱۹۹۱ انجام داد. چنین مسیر و روشی ممکن است برای یک نخبه حزبی که با دو دهه حکومت مرد قدرتمند دچار لطمات روحی و روانی شده جذاب باشد؛ این مسیر همچنین ممکن است در میان جوانان چینی که مسیری جدید را میطلبند طنین بیفکند. اگر اصلاحطلبان دست برتر بیابند و چنین مسیری را آغاز کنند، حساسترین مساله این خواهد بود که آیا آنها میتوانند از «پارادوکس توکویل» اجتناب کنند؛ نام آن از نظریهپرداز سیاسی «الکسی دو توکویل» گرفته شده که بیان میکرد اصلاحاتی که یک دیکتاتوری ضعیف دنبال میکند میل به برانگیختن انقلابی را ایجاد میکند که سرانجام موجب سرنگونی خود دیکتاتوری میشود. با این حال، اصلاحات معتدل و میانهروانه در چین ممکن است موثرتر و کارآمدتر از شوروی باشد زیرا رهبر جدید چین نیاز نخواهد داشت تا با امپراتوری خارجی در حال سقوط دست و پنجه نرم کند، همچون خروشچف، آخرین رهبر شوروی که در اروپای شرقی چنین کرد. رهبر جدید چین با تجزیه ملی هم روبهرو نخواهد بود چنانکه شوروی در اواخر دهه ۸۰ و اوایل دهه ۹۰ با آن دست به گریبان بود یعنی زمانی که تمام ۱۵ جمهوری شوروی از مرکز بریدند زیرا اقلیتهای قومی غیرچینی کمتر از ۱۰ درصد از کل جمعیت چین را تشکیل میدهند. اگرچه آنها ممکن است در تبت و سین کیانگ مشکلات جدی به وجود آورند اما اقلیتهای قومی هیچ تهدید واقعیای بر تمامیت ارضی چین نیستند. پس از خروج سیاسی «شی» نتیجه هرچه باشد اما حزب کمونیست احتمالا تغییرات چشمگیری را از سر خواهد گذراند. در بهترین سناریو، حزب ممکن است موفق به تعدیل و اصلاح و تبدیل خود به یک رژیم «معتدلتر و مهربانتر» شود؛ رژیمی که مدافع اصلاحات سیاسی و اقتصادی بوده و در جست و جوی آشتی ژئوپلیتیک با ایالات متحده است. در آخر، حزب کمونیست میتواند غیرقابل تشخیص باشد. در بدترین سناریو، پوسیدگی عمیق نهادی و بسیج جنبشهای ضد رژیم میتواند موجب زمین خوردن سختی شده و فرود سختی را به همراه داشته باشد. اگر چنین چیزی رخ دهد، یکی از بزرگترین طنزهای تاریخ خواهد شد. با وجود درسهایی که حزب کمونیست از انفجار شوروی گرفته و گامهایی که از سال ۱۹۹۱ به این سو برای احتراز از تکرار همان سرنوشت برداشته است، اما پایان حکومت تکحزبی در چین شرایط مشابه غمناکی را رقم میزند.
مرد بیمار شرق آسیا
این سناریو احتمالا از سوی کسانی که معتقد به پایداری و انعطافپذیری حاکمیت حزب کمونیست هستند میتواند بهعنوان یک خیالپردازی ناب کنار زده شود. اما واکنش اولیه و سمبلکاری شده دولت- حزب چین به شیوع ویروس کرونا و فوران بعدی خشم عمومی میتواند آنها را به فکر دوباره و بازاندیشی وادارد. بدترین بحران بهداشت عمومی در تاریخ حزب کمونیست چین برخی ضعفهای چشمگیر را آشکار کرده است. ظرفیت رژیم برای جمعآوری، پردازش و اقدام در مورد اطلاعات حساس کماثرتر و ضعیفتر از آن چیزی بود که بسیاری پیشبینی میکردند. با در نظر گرفتن سرمایهگذاریهای گستردهای که چین در زمینه کنترل و پیشگیری از بیماری از زمان شیوع سارس در سالهای ۲۰۰۳-۲۰۰۲ و اجرای قوانینی در مورد مدیریت اضطراری در سال ۲۰۰۷ انجام داده است، مشاهده اینکه چگونه دولت چین در ابتدا در مورد همهگیری این ویروس بد عمل کرد و واکنش به موقعی نشان نداد تعجبآور است. مقامهای محلی در ووهان- مرکز شیوع بیماری کرونا- حتی پس از آنکه متخصصان و پزشکان زنگ خطر را به صدا درآوردند اطلاعات حساس را از مردم پنهان نگه میداشتند، درست همانطور که «جیانگ یان یونگ»، پزشک کهنهکار ارتش، در سال ۲۰۰۳ بهخاطر سارس جان خود را از دست داد. اگرچه آنها گزارشهایی از ووهان در مورد شیوع این ویروس در اوایل ژانویه دریافت کردند، اما بیشتر مقامها و اعضای ارشد حزب و نظام رهبری به مدت دو هفته اقدام جدی و عاجلی انجام ندادند. این بحران همچنین شکنندگی حکومت مرد قدرتمند «شی» را هم نشان داد. یک دلیل احتمالی که پکن نتوانست اقدام قاطع و موثری برای مهار شیوع کرونا در همان روزهای اول انجام دهد این بود که برخی تصمیمات اساسی بدون تایید مستقیم «شی» نمیتواند گرفته شود و او با توجه به زمان محدود، با مطالبات سنگینی مواجه است. یک مرد قدرتمند که انحصار تصمیمگیری را به دست دارد در مواقع بحرانی مانند این وضعیت میتواند به لحاظ سیاسی آسیبپذیر باشد. «شی» پس از شروع قرنطینه ووهان مجموعهای از تصمیمات را اتخاذ کرد- مانند اعزام نخستوزیر «لی» به مرکز شیوع ویروس به جای اینکه خودش برود و غیبت دو هفتهای خود از انظار عمومی – اما این تصمیمات در نهایت چهره او را بهعنوان رهبری قاطع تضعیف کرد درست در لحظهای که سیستم بیسکاندار به نظر میرسید. او چند هفته پس از آغاز بحران خودی نشان داد تا دوباره اعمال کنترل کند و نشان دهد که هنوز «کنترل» امور را در دست دارد و اوست که سکاندار است. چگونه؟ با اخراج روسای حزبی که مسوول شهر و استانی بودند که شیوع کرونا از آنجا کلید خورده بود و همزمان قواعد شدید سانسور را بر مطبوعات و رسانههای اجتماعی وضع کرد. اما پنجره مختصری که باز شد و باعث شد که طی آن رسانههای اجتماعی چینی و حتی مطبوعات دولتی از خشم فوران کنند نشان داد که کنترل حزب کمونیست بر اطلاعرسانی چقدر ظریف و شکننده است. همین مساله قدرت پنهان جامعه مدنی چین را برجسته کرد. به دلایل ناشناخته، نظام سانسور چین پس از اعلام قرنطینه ووهان به مدت دو هفته عملکرد ضعیف خود را نشان داد. طی آن دوره، مردم توانستند یاد بگیرند که دولت چقدر مانع فعالیت پزشکان و متخصصانی شده که میکوشیدند به مردم هشدار دهند و چقدر دولت در مسیر کار این متخصصان سنگاندازی کرده است. انتقاد از دولت زمانی به اوج خود رسید که «لی ون لیانگ»- پزشکی که در اواخر دسامبر در زمره اولین کسانی بود که به مقامهای چینی در مورد خطر کووید۱۹ هشدار میداد؛ همان بیماری که کرونا نامیده میشود. این پزشک سپس از سوی پلیس محلی مورد بازجویی قرار گرفت و مجبور به سکوت شد - در ۷ فوریه به خاطر همین بیماری جان خود را از دست داد و نشان داد که حزب کمونیست میتواند به سرعت و در یک وضعیت بحرانی حمایت مردمی را از دست بدهد. رویدادهای چند ماه گذشته نشان داده است حاکمیت حزب کمونیست شکنندهتر از آن چیزی است که بسیاری گمان میکردند. همین مساله «آتو» به دست آمریکا داده تا استراتژی تداوم فشار را برای ایجاد تغییر سیاسی ادامه دهد.