بینظمی جدید جهانی
این مساله به نفع استقرار نیروهای نظامی «در» و «اطراف» مناطقی استدلال میکند که چین و روسیه ممکن است ادعایی بر آن داشته یا حرکتی خلاف در آنجا انجام دهند، چیزی که به معنای حفظ نیروهای چشمگیر زمینی و هوایی آمریکا در اروپا و افزایش نیروهای دریایی و هوایی در آسیا- پاسیفیک است. در مورد روسیه، ایالاتمتحده باید به خوبی برای گونهای از تجاوز «منطقه خاکستری» [gray area] که از سوی نیروهای غیرمنظم و محلیهای مسلح در شرق اوکراین انجام گرفته آماده باشد. چنین تاکتیکهایی شاید موجب فعال شدن ماده ۵ بند دفاع مشترک ناتو نشود اما در هر حال تهدیدکننده ثبات هستند؛ آنچه مورد نیاز است همانا آموزش در کنار حمایت اطلاعاتی و تسلیحاتی است تا اینکه اعضای ناتو نزدیک روسیه بتوانند با چنین چالشهایی دست و پنجه نرم کنند البته اگر آنها محقق شوند. قابلیتها را میتوان از طریق اعزام منظم نیروهای نظامی برای دیدار از کشورهای یکدیگر [visiting forces] و مانورهای نظامی مکرر افزایش داد. چنین فعالیتی تعهد و نگرانی را برجسته کرده و در نتیجه، به دوستان و متحدان اطمینان داده و سیگنالهایی به دشمنان واقعی یا کسانی که دشمن تلقی میشوند [would-be foes] میفرستد. مهم این است که تمام اینها بهصورت داخلی و با نیروهای نظامی متعارف انجام شود زیرا ایالاتمتحده هرگز نمیخواهد خود را در موقعیتی قرار دهد که [در آن] تنها پاسخ به یک چالش بدتر کردن و وخامت آن باشد، خواه با بسط بحران بر حسب جغرافیا یا به شکل تسلیحاتی یا تن دادن به نتایج تهاجم موفقیتآمیز. آنچه ایالاتمتحده اکنون درحال انجام آن در این مناطق است در مسیر آن چیزی حرکت میکند که در اینجا مورد حمایت است.
مهم است که به یک نکته مضاعف هم اشاره کنم. من مدافع «مهار» نیستم؛ آموزهای که مشخصه سیاست خارجی آمریکا طی جنگ سرد بود و خواستار خنثی کردن تمام تلاشهای شوروی برای بسط نفوذ بود. من فکر نمیکنم که (چنانکه در مورد شوروی مصداق داشت) محرک چین یا روسیه ضرورت ایدئولوژیک یا ژئوپلیتیک برای بسط نامحدود آن چیزی باشد که بر آن کنترل یا نفوذ دارند. رفتار روسیه در اوکراین، مهم نیست که چقدر تاسفآور باشد، اولین مرحله از تلاش برای سلطه جهانی نیست چنانکه رفتار چین در دریای چین جنوبی اولین گام برای سلطه جهانی نیست. به هر حال، هریک نگرانیهای سیاسی (ملیگرایانه) و امنیتی مربوطهای دارند که اگرچه بزرگ است اما ارضا شدنی نیست و در نتیجه، میتواند متاثر شده و شکل داده شود. این باعث میشود سیاستی که در برابر آنها اتخاذ میشود از نوع «ادغام» باشد. این رویکرد ادغامی درصدد مشارکت دادن آنها در نظم منطقهای و جهانی است آن هم به دو شکل: هم دادن «نقش» به آنها و مسوولیت طلبیدن از آنها و مشخص کردن آنکه چه چیزی تشکیلدهنده مشروعیت است و با «محاصره کردن»شان با روشن ساختن اینکه از این مزایا بهرهمند نخواهند شد مگر اینکه هزینه سنگینی بهخاطر دنبال کردن سیاستهایی بپردازند که در نگاه ایالاتمتحده و متحدانش غیرمشروع است. به تعبیر دیگر، آمادهسازیهای نظامی و نشانههای قدرت، اگر لازم باشند، کافی نیستند. ایالاتمتحده نمیخواهد این تصور را القا کند که تقابل و درگیری اجتنابناپذیر است. بنابراین، مهم است که هم پیشنهاد دهیم و هم آنجا که میسر است آنچه وابستگی متقابل اقتصادی و دیپلماتیک نامیده میشود را تقویت کنیم.
وابستگی متقابل دیپلماتیک روش دیگری از گفتن این مساله است که قدرتهای دیگر هم باید در ساخت و اجرای نظم جهانی و منطقهای مشارکت کنند، یعنی، در تعریف آنچه مشروع تلقی میشود و سپس تضمین اجرای آن در عمل. این شکلی از ادغام ژئوپلیتیک است. این شبیه به پیشنهادی است که چند سال پیش به چین داده شد اما در حقیقت فراتر از آن میرود که: «این کشور یک ذینفع مسوول است» و این مفهوم نزد بسیاری در چین چنین تلقی شد که این کشور باید به نظمی آمریکاییمحور بپیوندد. هدفی که در اینجا برای دو دولت پیشنهاد میشود این است که با هم همکاری کنند تا به قواعد و ترتیباتی برسند که در اصل تشکیلدهنده مشروعیت برای این عصر است. اهداف باید واقعبینانه و مشخص باشد. انجام این کار مستلزم مشورتهای زمانبری است که مکررتر و خلاقانهتر از «گفتوگوی استراتژیک و اقتصادی» بهشدت بوروکراتیک و تدریجی است که در سال ۲۰۰۹ آغاز و سالانه از سوی مقامهای وزارت خزانهداری با همتایان چینیشان برگزار میشود. این همچنین مستلزم میل به فرار از چیزی است که طی جنگ سرد «پیوند» یا «به هم پیوستگی» [linkage] نامیده میشد، یعنی، یک رویکرد سیاسی که آگاهانه همکاری در یک حوزه (مثلا اقتصادی) را به توانایی همکاری (یا لااقل همکاری نصفه و نیمه) در حوزه دیگر پیوند میدهد. اندیشهای که در پس این قرار دارد همانا دستیابی به اهرمهایی در زمینهها و حوزههای مختلف بود. این یک رویکرد همه یا هیچ به مدیریت روابط نیست بلکه نزدیک به آن است. در عوض، من چیزی اساسا متفاوت را پیشنهاد میدهم: استفاده از هدف دیپلماسی برای حفظ و حتی بسط حوزههای همکاری در حوزههای اجتنابناپذیر مورد اختلاف. بیتردید، چنین رویکردی میتواند با اختلافاتی که اصول روابط را زیرسوال میبرد پایمال شود اما اصول اجرایی باید وجود داشته باشد تا همکاریای را که وجود دارد حفظ کند (همراه با پتانسیل بیشتر) حتی زمانی که کشورها مخالف باشند زیرا به ناگزیر از زمانی به زمان دیگر ممکن است مخالفتهایی باشد.
ارسال نظر