هواپیمای نیروی هوایی روسیه در فرودگاه کاراکاس به زمین نشست
ونزوئلا در مدار تزارها
یک هواپیما متعلق به نیروی هوایی روسیه روز دوشنبه سوم تیرماه در مهمترین فرودگاه ونزوئلا به زمین نشست. این درحالی است که تنش لفظی میان مسکو- واشنگتن شدت گرفته است. دو هواپیمای نیروهای هوایی روسیه هم در ماه مارس در ونزوئلا به زمین نشست و ۱۰۰ سرباز روسی در کسوت مشاور نظامی وارد این کشور شدند. به همین دلیل بود که ایالاتمتحده، روسیه را به «وخیمتر کردن بیمحابا»ی وضعیت در این کشور آمریکای جنوبی متهم کرد. «مانائور کینترو»، در گزارش ۲۴ ژوئن برای رویترز نوشت که یک فروند جت ایلوشین ۶۲ با شماره RA-۸۶۴۹۶ بر روی دُم روز دوشنبه در فرودگاه بینالمللی Maiquetia به زمین نشست. به گفته وبسایت Flightradar۲۴، شمارهای که بر روی دُم این هواپیما نقش بسته متعلق به نیروی هوایی روسیه است و با شماره پروازی که در ماه مارس بر زمین نشست هم تطابق دارد. رئیسجمهور آمریکا در ماه مارس به روسیه اعلام کرد که تمام نیروهای خود را از ونزوئلا خارج کند؛ درحالیکه وزیرخارجه روسیه اعلام کرد که این هواپیماها فقط حامل متخصصانی است که قراردادهای فروش اسلحه را در اختیار داشتند. الجزیره هم در گزارش دوشنبه ۳ تیرماه اعلام کرد که هواپیمای نظامی روسیه در فرودگاه بینالمللی سیمون بولیوار به زمین نشست آن هم سه ماه پس از آنکه اتفاقی مشابه روی داد؛ سه ماه پیش بود که دو هواپیمای نظامی روس که به گفته مقامهای روسیه حامل متخصصان این کشور بود در ونزوئلا به زمین نشست. الجزیره مینویسد هواپیماهای اعزامی روسیه در ماه مارس هم شامل مقامهای دفاعی روسیه بود و هم شامل ۱۰۰ سرباز روس. در تحولات داخلی ونزوئلا، روسیه و چین و برخی دیگر از کشورها در کنار مادورو ایستادهاند و ۵۰ کشور دیگر جهان در حمایت از خوآن گوایدو در آمدهاند. به گفته آژانس آوارگان سازمان ملل (UNHCR) حدود ۴ میلیون ونزوئلایی- حدود ۱۵ درصد از جمعیت این کشور- کشور خود را به دلیل مشکلات اقتصادی ترک کردهاند.
چرا روسیه و آمریکا بر سر ونزوئلا سر شاخ شدهاند؟
در پی تحولات ونزوئلا و جدیتر شدن احتمال کنارهگیری نیکولاس مادورو بهدنبال تحریمها و فشارهای ایالاتمتحده، پیامی از سوی مایک پمپئو، وزیرخارجه آمریکا، به جهان مخابره شد دال بر اینکه اگر مداخله روسیه نبود، مادورو سوار بر هواپیما کشور خود را ترک کرده بود. این سوال مطرح است که اساسا ونزوئلا چه اهمیتی برای روسیه دارد که کرملین حاضر است به خاطر آن متخصصان نظامی و جتهای خود را روانه این کشور کند؟ آیا میتوان بحران ونزوئلا و تقابل مسکو- واشنگتن را با بحران موشکی کوبا مقایسه کرد که در آن مسکو بهدنبال استقرار تسلیحات اتمی خود در کوبا و واشنگتن درصدد استقرار تسلیحات اتمی خود در ترکیه برآمدند؟
«امیلی تامکین» در گزارشی برای واشنگتنپست نوشت که دلیل اصلی در «پول» و «نفت» است. این گزارشگر مینویسد مسکو مالک بخش چشمگیری از میادین نفتی ونزوئلاست و این مالکیت هم در ازای وامهایی که روسیه طی دهه گذشته به کاراکاس میداد به روسیه واگذار شده است. ونزوئلا تقریبا نیمی از Citgo- شرکتی که کل آن در ایالاتمتحده قرار گرفته است- را بهعنوان وثیقه به شرکت نفت دولتی روسنفت داده است. در ازای چه؟ در ازای ۵/ ۱ میلیارد دلاری که مسکو نقدا به کاراکاس پرداخت کرد. «ماتیو روجانسکی»، مدیر موسسه کنان در مرکز ویلسون که بر روسیه متمرکز است، در ایمیلی به گزارشگر واشنگتنپست نوشت: «با توجه به اینکه داراییهای روسنفت در ونزوئلا حدود ۲۰ میلیارد دلار است، روسها از این نگرانند که اگر کاراکاس به سوی غرب گردش کند یا اگر تغییری در ونزوئلا رخ دهد که منافع روسیه در آن لحاظ نشده باشد، ممکن است تمام منافع مسکو به خطر افتد.» او در ادامه ایمیل خود مینویسد: «تا زمانی که تضمینی محکم از سوی اپوزیسیون و آمریکا داده نشود، از نگرانیهای روسیه کاسته نخواهد شد.»
عرضه نفت پیش پرداخت شده به مشتریان روسی هم انجام شده تا به این وسیله تانکها و تسلیحات روسی برای نیروهای دفاعی ونزوئلا خریداری شود. برخی مانند «موییسه رندون»، محقق در مرکز مطالعات استراتژیک و بینالمللی آمریکا، میگویند این وامها از آنجا که از سوی مجمع ملی (پارلمانی که تحت کنترل مخالفان مادورو است) تصویب و تایید نشده «در شرایط فعلی ونزوئلا قانونی نیستند.» رندون که تحلیلگر حقوقی سابق Banco Occidental de Descuento بود که یک بانک تجاری معروف در ونزوئلاست، میگوید: «آنها (روسها) میخواهند در این کشور نه امروز که فرداها هم باقی بمانند. آنها میخواهند مطمئن شوند که به پولشان میرسند و سرمایههایشان مورد محافظت قرار میگیرد.»
به نوشته گزارشگر واشنگتنپست، یکی دیگر از حامیان ونزوئلا، کوباست. این چیزی است که ترامپ هم دل خوشی از آن ندارد. اما اگر مخالفت با مادورو به مخالفت با کوبا هم تسری یابد آیا باز تاریخ تکرار میشود؟ وقتی ترامپ راهبرد اوباما درخصوص رابطه با کوبا را بر هم زد و کوباییها دیدند که در دولت ترامپ نمیتوانند انتظار بهبودی داشته باشند، بار دیگر به سوی متحد دوران جنگ سرد یعنی روسیه روی آوردند. در میان بسیاری از بحرانها و درگیریهای سیاسی و اقتصادی که معرف جنگ سرد بود، شاید مهمترین مورد بحران موشکی کوبا در دهه ۶۰ باشد که شوروی مبادرت به استقرار موشکهای هستهای در کوبا کرد که فاصله چندانی از خاک آمریکا ندارد. در مقابل، آمریکا نیز بخشی از تسلیحات خود را در ترکیه مستقر کرد. اما در نهایت، جان.اف.کندی و نیکیتا خروشچف(رهبران آمریکا و شوروی) بحران را حل کردند. اما چنین خوانشی از حوادث مشابه تاریخی و مقایسه آن بحران با بحران اخیر ونزوئلا شاید چندان درست نباشد چرا که آن بحران در دهه ۶۰ و در اوج جنگ سرد اتفاق افتاد اما این بحران در قرن ۲۱. چنانکه «رندون» میگوید روسیه موشکهای هستهای در ونزوئلا مستقر نکرده است. از سوی دیگر، جهان به دو قطب آمریکا و شوروی تقسیم نشده است. رندون میافزاید: «داشتن یک ائتلاف گستردهتر احتمالا موثرتر است.» شاید آمریکا در نهایت از برزیل، کلمبیا، آرژانتین و پرو بخواهد که از روسیه بخواهند که از این منطقه عقب بنشیند و کشورهای دیگری نیز هستند که به اندازه روسیه یا چیزی نزدیک به آن در ونزوئلا نفع دارند.
گزارشگر واشنگتنپست به نقل از روجانسکی مینویسد در اینجا الگوهای لیبی و سوریه مهمتر از الگوی دهه ۶۰ کوباست. در سال ۲۰۱۱ ائتلافی از کشورهای ناتو به سرنگونی قذافی کمک کردند و اندکی بعد از سرنگونی هم کشته شد. روجانسکی میگوید: «مورد لیبی دقیقا همان چیزی است که روسها بیشترین ترس را از آن دارند؛ روسها معتقدند اگر ساکت بنشینند آمریکا با قدرت نظامی دوست مسکو را ساقط خواهند کرد.» روجانسکی معتقد است که مقامهای مسکو دغدغهشان این است که واشنگتن ممکن است متوسل به نیروی نظامی شده و رژیمهای دست نشانده خود را در اقصا نقاط دنیا سر کار بیاورد. به این ترتیب، اگر این رویای آمریکایی محقق شود دیر یا زود مسکو در لیست هدف آمریکا قرار خواهد گرفت. به همین دلیل، روسها با تمام قوا مخالف تغییر رژیم مادورو هستند. هم به این دلیل که آمریکا به شدت حامی آن است و هم به این دلیل که این سابقه نامطلوب و این تغییر ناخواسته میتواند در منطقه اوراسیا هم بهکار گرفته شود یعنی نزدیک روسیه.»
مدل لیبی توضیح میدهد که چرا روسیه مخالف سرنگونی اسد در خاورمیانه و مادورو در آمریکای لاتین است. روسها از تجربه لیبی و دیگر کشورها آموختهاند که مداخله غرب در نهایت به مرگ رهبر سرنگون شده میانجامد و غرب جز به مرگ آن رهبر راضی نمیشود. روجانسکی مینویسد: «مدل سوریه هم نشان میدهد که با اندکی تعهد نظامی و یک دیپلماسی چابک، مسکو میتواند نه تنها مانع چنین پیامدی شود بلکه اهرم فشار خود بر چنین دولتهایی را هم حفظ خواهد کرد.» با این حال، روسیه نمیتواند همچون سوریه تمام قد وارد ونزوئلا شود. زیرا ونزوئلا هم دور از روسیه است و هم دغدغه مسکو در جاهای دیگر است. به نوشته روجانسکی «اما با صرف هزینهای اندک، روسیه میتواند موضع مذاکراتی خود را با واشنگتن تقویت کند، هم نفوذ خود در ساختار قدرت در ونزوئلا را افزایش دهد و هم ژنرالهای خود را در قالب ارسال کمکهای غذایی به آنجا بفرستد» تا به این وسیله این تلقی در واشنگتن ایجاد شود که هرگونه اقدامی در ونزوئلا ممکن است با منافع روسیه اصطکاک حاصل کند. این نوعی بازدارندگی محسوب و باعث میشود واشنگتن از توسل به قدرت نظامی پرهیز کند. «آندره کندال- تیلور»، محقق و مدیر برنامه امنیتی ترانس آتلانتیک در مرکز امنیت آمریکای جدید، معتقد است که «از دیدگاه پوتین، حضور در حیاط خلوت واشنگتن نوعی واکنش به مداخله و حضور واشنگتن در مرزهای نزدیک روسیه است.» این شامل گسترش ناتو و حمایت از انقلابهای رنگی در جمهوریهای سابق شوروی و دیگر مداخلات غرب و بهویژه آمریکا در سایر نقاط هم میشود. به این ترتیب، مسکو با یک تیر چند نشان میزند: هم به کاخ سفید میفهماند که مداخله نزدیک مرزهای روسیه میتواند موجب تحرک روسیه در حوزههای نزدیک به واشنگتن شود؛ هم با حضور نظامی خود اجازه مداخله نظامی و تغییر رژیم به واشنگتن نمیدهد؛ و هم اهرم نفوذ خود را بر کشورهای اقماری حفظ میکند.
روسیه و ونزوئلا، متحدان راهبردی؟
ولادیمیر رووینسکی، در مقالهای در موسسه کنان در مرکز ویلسون، معتقد است سیاست خارجی روسیه در پی تقویت پوتین و استراتژیهایی است که وی ترسیم میکند. روابط مسکو با جمهوری بولیواری ونزوئلا نشاندهنده امیال و اهداف جهانی پوتین در راستای جذب و به خدمت گرفتن کشورهای دوردست (به لحاظ جغرافیایی) بهعنوان شرکایی است تا به این وسیله یک نظم جدید چندقطبی و ضدآمریکایی بهوجود آورد. دولت روسیه آموخته است که برای تقویت حمایت داخلی از پوتین، از وضعیتها و تحولات «خارج دور» بهرهبرداری کند تا قدرت جهانی روسیه را به رخ بکشد. روابط روسیه با ونزوئلا داستان یک فرصت اقتصادی از کف رفته یا درحال از کف رفتن است، داستان یک سرمایهگذاری خطرناک چند میلیارد دلاری است، داستان یک روابط شخصی تردیدآمیز و داستان یک فساد گسترده است. این رویکرد به منزله انکار تخلفات گسترده حقوقبشری در ونزوئلا به نام «سوسیالیسم قرن ۲۱» از سوی یک عضو دائمی شورای امنیت است.
سه مولفه کلیدی از تعامل متقابل میان مسکو و کاراکاس برای درک سیاست مسکو در منطقه لاتین بهطور اعم و ونزوئلا بهطور اخص وجود دارد. اول، «بازگشت» روسیه به آمریکای لاتین در پایان دهه ۹۰ و حوادث بعدی است که منجر به چالشهای فعلی شده است. دوم، نقش اولویتهای سیاسی و نه منافع اقتصادی است که تعیینکننده اصول هدایتکننده مشارکت روسیه در بخشهای کلیدی اقتصاد ونزوئلا مانند نفت و گاز است. سوم، نگرش روسیه است در این خصوص که بحران فعلی در ونزوئلا از تلاشهای آمریکا برای خرابکاری و نه سیاستهای اقتصادی فاجعهبار دولت بولیواری ونزوئلا نشأت میگیرد. چهرههای قدرتمندی در کرملین هستند که به راستی بر این باورند که فرصت برای بهبود وضعیت در آینده با چاویستاهایی که هنوز ونزوئلا را در کنترل دارند میسر است. در حقیقت، این گروه معتقدند تا زمانی که چاویستها در قدرتند، این امکان برای مسکو فراهم است تا منافع خود در آینده را تضمین کند. در نهایت، شواهد نشان میدهد که ونزوئلا اکنون به «چمدانی بدون دستگیره» برای مسکو تبدیل شده است: یعنی حمل آن سخت است اما دور انداختن آن هم دشوار است. درحالیکه تردیدهایی در مورد آینده ونزوئلا وجود دارد و هیچ راهحل آسانی هم به چشم نمیخورد، مسکو بر این باور است که سرمایهگذاریهای ملموس و غیرملموس فراوانی در این کشور انجام داده است. اگر ونزوئلا از مدار روسیه خارج شود، برای کرملین بسیار دردناک خواهد بود. مسکو سخت در تلاش است تا مانع این رخداد شود.
رهبران ونزوئلا دوست دارند ادعا کنند که کاراکاس- مسکو سرنوشتشان در تاریخ به هم گره خورده است و روابطی قوی و قدیمی دارند. برای مثال، وقتی هوگو چاوز (۲۰۱۲-۱۹۹۹) برای اولین بار با ولادیمیر پوتین دیدار کرد، با رهبر روسیه در مورد این مساله سخن گفت که چگونه قهرمان ملی ونزوئلا «فرانسیسکو دو میراندا» از دیوان سلطنتی روسیه در سال ۱۷۸۷- ۱۷۸۶ دیدار کرد. در قرن ۱۸، این میهمان از «دنیای جدید» با کاترین کبیر در سنپترزبورگ دیدار کرد. به این میهمان دنیای جدید اجازه داده شد که با پاسپورت روسی و به تن کردن یونیفورم نظامی ارتش روسیه به تور اروپاگردی برود. اندکی بعد، ونزوئلا به اولین کشور در آمریکای لاتین تبدیل شد که استقلالش از سوی روسیه در سال ۱۸۵۷ به رسمیت شناخته شد. در بخش اول قرن ۲۰، وضعیت ونزوئلا در محور و مرکز بحثهای تئوریک و عملی در کمینترن قرار داشت درحالیکه در بخش دوم قرن ۲۰ اتحاد جماهیر شوروی موفق شد دولت ونزوئلا را قانع کند که به کوبا نفت بدهد در ازای اقدام مشابهی از سوی شوروی به اسپانیا. با این حال، میراث تاریخی روابط میان روسیه و ونزوئلا توجیهی ضعیف برای نزدیکی روسیه به این کشور آمریکای لاتین در آغاز دهه ۲۰۰۰ است.
به نوشته ولادیمیر رووینسکی، بهترین راه برای درک تقویت روابط روسیه- ونزوئلا از زمان پایان جنگ سرد به این سو همانا قرار دادن این کشورها (آمریکای لاتین و کارائیب) در چارچوب سیاست خارجی کلانتر روسیه بهدنبال روی کار آمدن پوتین در سال ۲۰۰۰ است. در حقیقت، با روی کار آمدن پوتین این منطقه از جهان در چارچوب سیاست «خارج دور» تعریف شد که باید در دایره اقمار روسیه بمانند. این رویکرد دو عنصر داشت: اولین عنصر برای روسیه، تامین و تدارک داد و ستد خصوصی و دولتی با فرصتهای جدیدی بود که در این منطقه بهوجود آمده بود. تمرکز بر روی مناطقی بود که دولت روسیه اعتقاد داشت مزیتی قابل توجه در بازارهای آمریکای لاتین دارند مثل بخش انرژی و تسلیحات. دومین هدف هم همانا مشارکت با کشورهای آمریکای لاتین - حتی بهصورت نمادین- در ساخت یک نظم جهانی چندقطبی است که میتواند نظم جهانی فعلی آمریکایی را به چالش بکشد. بهدنبال پایان جنگ سرد و به اصطلاح «چپروی آمریکا»، مسکو به این نتیجه رسید که دولت روسیه میتواند به راحتی حامیان جدیدی در برخی کشورهای آمریکای لاتین بهدست آورد.
ادبیات ضدآمریکایی، ویژگی رایج در سخنرانیهای ایوو مورالس در بولیوی، نسترو و کریستینا کرشنر در آرژانتین، رافائل کورهآ در اکوادور، فیدل و رائول کاسترو در کوبا و مهمتر از همه هوگو چاوز در ونزوئلا بود. هیچ شالوده مشترک ایدئولوژیک سوسیالیستی- مارکسیستی وجود نداشت چنانکه در دوران شوروی رایج بود. این بار، ضدآمریکاییگرایی و درخواست برای برقراری یک نظم جدید جهانی «عادلانه» موجب نزدیکی مسکو به چپگرایان آمریکای لاتین شد. این نزدیکی در پرتو سخنرانی پوتین در مونیخ در سال ۲۰۰۷ بسیار قویتر شد. در این سخنرانی پوتین استدلال کرد که یک نظم تک قطبی (به رهبری آمریکا) در دنیای جدید غیرقابل پذیرش است. افزون بر این، رئیسجمهور روسیه هر گونه سناریویی را که سیستم قانون و ارزشهای یک دولت - در این مورد ویژه منظور آمریکا بود- بر دیگر دولتها تحمیل کند، نفی کرد و این شامل تمام حوزههای اقتصاد، سیاست و فرهنگ میشد. سخنرانی پوتین در مونیخ طنین فراوانی در میان چپگرایان آمریکای لاتین داشت. بهطور خاص، در مورد هوگو چاوز این سخنرانی تاییدی بود بر اینکه روسیه و ونزوئلا دیدگاه مشترکی دارند و به همین دلیل لازم است که با قدرت و نفوذ آمریکا در عرصه جهانی مخالفت کنند. چاوز از موضع روسیه در نفی استقلال کوزوو در سال ۲۰۰۸ دفاع کرد و آن را «سابقهای خطرناک» توصیف کرد. چند سال بعد، ونزوئلا از موضع روسیه در مورد گرجستان در سال ۲۰۰۸ هم حمایت کرد و استقلال اوستیای جنوبی و آبخازیا را به رسمیت شناخت. این میراث به جانشین او مادورو هم رسید. اکنون ونزوئلا کاملا در مدار روسیه میگردد و وابسته به این کشور است. پوتین در هدف خود کامیاب شده است. به نوشته رووینسکی، تحلیلگر مرکز ویلسون، اکنون مادورو گوش به فرمان پوتین است و بقای او به اشاره کرملین مربوط است.
ارسال نظر