«بی نظمی» جدید جهانی
مورخان تا دهههای آینده به بحث در مورد منطقی بودن گسترش ناتو خواهند پرداخت. هیچ راهی برای دانستن این مساله وجود ندارد که اگر چیزی به نام گسترش ناتو وجود نمیداشت آیا مسیر روابط با روسیه در جهت بهتری قرار میگرفت یا خیر؛ و هیچ راهی برای دانستن این مساله وجود ندارد که آیا مسیر امنیت و ثبات اروپا بدون آن بدتر میشد یا خیر. با این حال، پیشبینی آینده دشوار است. اولویت من مشارکت بیشتر برای صلح بود یا بهگونهای رادیکالتر، در نظر داشتن آوردن روسیه به ناتو به منزله راهی برای ادغام این کشور با وضع موجود (من یادداشتی در مورد این خطوط نوشتم زمانی که در فاصله میان ۲۰۰۱ تا ۲۰۰۳ رئیس اداره کارکنان برنامهریزی سیاسی در وزارتخارجه بودم. همچون بسیاری از پیشنهاداتم در آن زمان، این ایده هم سر از ناکجاآباد در آورد). وقتی پای تاریخ به میان میآید، همواره «چه میشد اگرهایی» وجود دارد و این پیشنهاد هم یکی از این «چه میشد اگرها» بود؛ تمام آنچه که به یقین میتوان دانست این است که گسترش ناتو به بیگانه شدن روسیه از غرب کمک کرد.
یک بحران خاصتر در روابط آمریکا با روسیه در سال ۲۰۰۸ در گرجستان رخ نمود. این بحران یک پیشینه دارد و آن دو دهه اصطکاک میان روسیه و گرجستان (یکی از جمهوریهای سابق شوروی که در سال ۱۹۹۱ به استقلال دست یافت) بود که بر خواستههای دو گروه قومی و منطقهای در چارچوب گرجستان (آبخازیا و اوستیای جنوبی) متمرکز بود که هریک خواهان کشوری مستقل بودند. روسیه مدافع این اهداف بود و هم بهطور غیرمستقیم (با پول، اسلحه- و براساس برخی گزارشها- گروه اندکی از سربازان) مداخله کرد و هم بهطور مستقیم در تابستان ۲۰۰۸ و با تعداد قابلتوجهی از سربازان. این نبرد کوتاهمدت بود اما آتشبس پس از آن نه تنها موجب عقبنشینی نظامی کامل نیروهای روسی از گرجستان نشد بلکه مانع حلوفصل سیاسی هم شد؛ بر عکس، روسیه استقلال هر دو منطقه گرجی را به رسمیت شناخت و خود را در تقابل با آمریکا و بقیه اروپا قرار داد. نیروهای روسی تا امروز در منطقه باقی هستند. با این حال، بر سر اوکراین و کریمه بود که ایالاتمتحده (در کنار بسیاری از کشورهای اروپایی) بیشترین اختلاف را با روسیه پوتین پیدا کرد. پسزمینه بحران را میتوان به سادگی خلاصه کرد. اوکراین و اتحادیه اروپا در مورد روابطشان مدتها بود درحال مذاکره بودند. (اوکراین هم که یکی از جمهوری سابق شوروی سابق بود در سال ۱۹۹۱ به استقلال دست یافت). روسیه دل خوشی از پیوندهای نزدیک اوکراین- اتحادیه اروپا نداشت بهویژه اگر به قیمت پایان نفوذ روسیه بر اوکراین تمام میشد و اگر این پیوندهای نزدیک با اتحادیه اروپا میتوانست زمینه را برای ورود اوکراین در ناتو آماده سازد. اوضاع در اواخر ۲۰۱۳ بهطور کامل به مرحله جوش رسید یعنی زمانی که ویکتور یانوکوویچ، رئیسجمهور اوکراین، معامله تجاری با اروپا را به نفع پیوندهای اقتصادی نزدیک با مسکو رد کرد. صدها هزار نفر از معترضان در کییف به خیابانها ریختند. خشونت شروع شد، مطالبات افزایش یافت و پیش از پایان فوریه، یانوکوویچ از کاخ ریاستجمهوری بیرون انداخته شد.
هیچ یک از این موارد به کام پوتین خوش نیامد؛ پوتینی که از این حقیقت دلخور بود که جهان- بسیار بیش از هزینههای المپیکی که او در سوچی خرج کرده بود- درحال نظاره رویدادها در اوکراین بود. همچنین این احتمال هم وجود داشت که پوتین به جمعیتی که یک رهبر اقتدارگرای نزدیک به او را سرنگون میکرد واکنش خوبی بروز نداده است. در هر حال، آنچه رخ داد همانا آغاز درگیریها در کریمه بود؛ منطقهای از اوکراین با جمعیت اکثرا روسی (شبهجزیره کریمه در حقیقت بخشی از جمهوری سوسیالیستی شوروی سابق بود که در سال ۱۹۵۴ به بخشی از اوکراین تبدیل شد). این درگیری به سرعت به وخامت گرایید زیرا محلیهایی که از قومیت روسی بودند و ظاهرا با تجهیزات روسی هم مسلح شده بودند کنترل منطقه را در دست گرفتند. ظرف چند هفته و پس از همهپرسیای که از سوی اکثریت جمعیت کریمه تصویب شد، این شبهجزیره به بخشی از روسیه تبدیل شد. واکنش ایالاتمتحده و بیشتر اروپا همانا شرمآور نامیدن این همهپرسی (که در مناطقی انجام گرفت که عمدتا از سوی شورشیان مورد حمایت روسیه کنترل میشدند) و تحریمهای اقتصادی و سیاسی علیه روسیه بود. واکنش نظامی کنار گذاشته شد؛ نه تنها اوکراین به بخشی از ناتو تبدیل نشد بلکه دفاع از قلمرو کشوری ضعیف که بخشهایی از آن در مرز روسیه بود دشوار و پرخطر بود. بیثباتی به هیچ روی محدود به کریمه نشد. تجهیزات و سربازان روسی (که یونیفرمهای رسمی نپوشیده بودند تا ملیتشان پنهان بماند) نیز به شرق اوکراین راه یافتند؛ منطقهای که هممرز با روسیه است و شامل تعداد قابلتوجهی (اما نه اکثریت) از قومیت روس است. در واقع، در اوایل مارس ۲۰۱۴، پوتین یک دکترین امنیتی را اعلام کرد که ضرورتا اعلام میکرد این حق روسیه است که به نمایندگی از قومیت روس که در معرض تهدید بودند دست به مداخله بزند. درگیریهای سطح پایین میان نیروهای دولت اوکراین از یکسو و شبهنظامیان محلی مورد حمایت روسیه از سوی دیگر، در شرق اوکراین ادامه یافت. یک آتش بس و یک توافق سیاسی از سوی روسیه، اوکراین، فرانسه و آلمان در اوایل ۲۰۱۵ امضا شد (توافق مینسک) اما هرگز اجرایی نشد زیرا هر طرف، دیگری را به عدم رعایت بخش یا بخشهایی از آن متهم میکرد.
ارسال نظر