بخش هفدهم
افسانه «نوسازی اقتدارگرا»
ثبات راستین، پدیدهای پویاست نه راکد. ثبات به معنای چسبیدن صرف به قدرت و حفظ ساختارها و شیوههای سنتی به هر قیمتی نیست، بلکه به معنای روند دائمی سازگاری و انطباق است. حزب کمونیست چین از بسیاری ابعاد یک نیروی محافظهکار است که از تغییر واهمه زیادی دارد. با این حال، راز موفقیت این حزب در دوران پسامائو در ظرفیت آن برای بازسازی دائمی خود جهت پاسخ به شرایط متغیر داخلی و بینالمللی بوده است. ارتباط میان پویایی و ثبات محدود به نوسازی اقتصادی نیست بلکه به سیاست هم مرتبط است. «نوسازی، بهسازی و تجدید حیات» نظام رهبری برای طرز کار و عمل [modus operandi] حزب حیاتی است و برند حکمرانی چین را از دیگر برندها و رژیمهای اقتدارگرا و نیمه اقتدارگرا (مانند روسیه) متمایز میسازد.
ظهور «ضدمدلها»
دشواری در تعریف مجموعهای از اصول سازگار براساس به اصطلاح «الگوی چین» تردیدهایی در مورد این مساله برانگیخته که آیا چنین ساختاری دارای اعتبار است یا خیر. در مجموع، بسیاری از ایدههایی که قرار است آن را مشخص کنند- مانند اصلاح از بالا به پایین و «تدریجیگرایی»- در تضاد با تجربه چین از نوسازی هستند. آشکار است که برخی دانشمندان چینی در مورد وجود الگوی چینی بدبین هستند درحالیکه یک بیمیلی عمومی برای طرح آن بهعنوان آلترناتیو توسعه برای دیگر کشورها وجود دارد. محبوبیت فعلی الگوی چین تا حد زیادی برخاسته از بحران مالی جهانی و تاثیر بیاعتبارکنندهای است که این بحران بر هنجارها و ارزشهای غربی بر جای گذاشت. برای بسیاری از کشورهای در حال توسعه و بسیاری از کشورهایی که مشتاقانه این الگو را ترویج کردهاند، مساله این نیست که الگوی چین «خوب» است زیرا کاپیتالیسم دموکراتیک اجماع واشنگتنی شکست خورده است. اگر به این صورت نگریسته شود، «الگوی چین» به راستی یک «ضدمدل» [anti-model] میشود: یعنی یک رویکرد اقتصادی کمتر منسجم و بیشتر یک ضدحمله در برابر ادعای بیجا و متکبرانه هنجارها و ارزشهای جهانشمول غرب.
این الگو نسبیگرایی فرهنگی و استثناگرایی را مشروعیت میبخشد و حاکمیت ملی در برابر تلاشهای غربی برای اعمال و اجرای رهبری اخلاقی را مورد تایید دوباره قرار میدهد. در این متن، محدودیتهای الگوی چین تبدیل به فضیلت میشود. این حقیقت که این الگو مبهم و غیرقابل تجویز است به این معناست که هر کسی میتواند از ظن خود یار آن شود و آنچه میخواهد از آن برداشت کند. این پیام اصلی که نوسازی و حکمرانی خوب محتمل است آن هم البته براساس شرایطی غیر از آنچه از سوی دموکراسی لیبرال غربی در مورد آن تصمیمگیری میشود، همانا توانمند ساختن و بال و پر دادن به نخبگان اقتدارگراست.
تعمیمزدایی هنجارها
رهبری هنجاری غرب در نتیجه «توفان کامل» در کمترین میزان خود طی ۲۰۰ سال گذشته قرار دارد: اعلان جنگ بوش علیه عراق و افغانستان؛ پیامدهای ناشی از گوانتانامو و انتقادات فراوان از آن؛ رکود مالی جهانی؛ بحران منطقه یورو؛ ضعف موسسات برتون وودز و ظهور چین و دیگر قدرتهای غیر غربی. با این حال، اگر اجماع واشنگتن به اتمام رسد، نشانههای بسیار کمی از ظهور اجماع پکن – یا دیگر اجماعها- برای جایگزینی آن وجود دارد. چند دلیل برای چرایی آن وجود دارد: اول، اینکه الگوی چین- آنگونه که هست- یک پدیده دفاعی و پیشگیرانه است یعنی همان «ضدمدل»ی که در بالا توصیف شد. پکن با نگرش اخلاقی مثبت، ابزار کمی در چنته برای پیشنهاد به دیگران دارد. دوم، چینیها هیچ نفعی در تبلیغ و ترویج ارزشهای خود روی دیگران نمیبینند. کاملا بر عکس: تجربه غرب در سالهای اخیر نشان داده است که این ایوانجلیسمگرایی چقدر میتواند غیرسازنده باشد.
ارسال نظر