بخش صد و هفدهم
آفتابپرستهای چشم آبی
مطالعه موفقیت انتخاباتی گروههایی مانند BNP بیشتر مربوط است به بخش سیاست پوپولیستی فعالیتشان تا به هسته ایدئولوژی یا رابطه با خشونت. بارکر از شکلی از «نژادپرستی جدید» سخن میگوید. «می و دیگران» نیز میگویند این «نژادپرستی جدید یک سلسله مراتب نژادی روشن را برنمیسازد، بلکه یک تعلق کاملا ثابت و ارگانیک تغییرناپذیر از مردمان، سرزمینها و دولتهای خاصی را برمیسازد که در حقیقت تمام «دیگران» را طرد و به شیوهای نژادپرستانه متمایز میسازد.»
EDL پوپولیست است اما محبوب نیست و استدلال میکند که سیاستمداران جریان اصلی تهدید اسلامگرایی رادیکال و بهطور کلی اسلام را نادیده میگیرند اما تظاهرات خیابانی EDL معمولا فقط چند صد نفر را جذب میکند و حداکثر ۳ هزار نفر (بارتلر و لیتلر، ۲۰۱۱). درحالیکه UKIP و BNP میتوانند فعالیت انتخاباتی خود را انجام دهند- با اختلالات موقتی از سوی کنشگران ضدنژادپرست یا ضدفاشیست- تظاهرات EDL بهشدت نظارت میشود تا از تقابل میان EDL و کنشگران اپوزیسیون احتراز شود. این هم میتواند بر این مساله تاثیر داشته باشد که چگونه این اشکال کنشگری پوپولیستی بسط مییابند – هم در مواقع خاص و هم به مرور زمان- و افرادی که در آنها دخیلند، با آنها مخالفند و فقط نظارت میکنند چگونه به آنها مینگرند. این فصل موارد منتخب را از طریق کار میدانی بررسی میکند که بر دیدگاههای کسانی که در چارچوب سیاست پوپولیستی علیه «دیگران» فعال هستند، متمرکز است. کار میدانی شامل تحلیل وبسایتهای احزاب، بررسی گفتمانها و نمادها، مشاهدات شرکتکنندگان و مصاحبههای نیمهساختارمند عمیق چهرهبهچهره با اعضای EDL، UKIP و BNP و نیز نمایندگان گروههایی میشود که با جمعیت اکثریت کار میکنند یعنی کسانی که با آنها به منزله «دیگری» و سازمانهای «آنتیبادی» رفتار میشود. قبل از بررسی مولفههای مهم منتهی به افزایش محبوبیت سیاستهای راستافراطی در بریتانیا، نگاه مختصری خواهیم داشت به وضعیت اجتماعی- اقتصادی و سیاسیای که زمینهای مساعد برای گروههای مورد تحلیل فراهم کرد. سپس تحلیل تحرک و توانایی سیاسی آنها را در پاسخ به درخواستهای عموم ادامه خواهیم داد، آنهم با پذیرش گفتمانی پوپولیستی و پیشنهاد سیاستهای تهاجمی درخصوص مسائلی مانند مهاجرت و اتحادیه اروپا.
پیشینه اقتصادی، اجتماعی- سیاسی و فرهنگی در بریتانیا
در اوایل دهه ۸۰ بود که بریتانیا مسلما یکی از متنوعترین کشورهای قومی در جهان محسوب میشد. چنانکه «جفریز» (۲۰۰۵) خاطرنشان ساخته، امواج اخیر مهاجرت ترمینولوژیهای «آواره» و «مهاجر غیرقانونی» را به ارمغان آورده که عمیقا در تار و پود تصور عمومی و بازیگرانمان تنیده شده و رسانهها و نظرسنجیهای عمومی از یکسو مهاجرت مسلمانان و از سوی دیگر مهاجرت اروپای شرقیها را به منزله «معضلی خاص» مینگرند. رکود عمده [major recession] (۱۹۷۹ تا نیمه دهه ۸۰) پیش از «انفجار بزرگ» [big bang] تحول خدمات مالی- در کنار رکود بزرگ دهه ۳۰ و بحران مالی سالهای ۲۰۰۸ تا ۲۰۱۵- نمایاننده عمیقترین خسارت به ظرفیت صنعتی و انسجام اجتماعی در تاریخ بریتانیا بوده است. صنعتی زدایی [de-industrialisation] سریع و پایدار با فقدان چشمگیر شغل و تورم به سرعت درحال افزایش همراه شد. در آن زمان، این فشارهای اقتصادی تنش قومی بسیار اندکی را موجب شد. در واقع، این واقعیت که BNP در سال ۱۹۸۲ بهعنوان گروهی بریده از جبهه ملی فاشیست شکل گرفت، این حقیقت را روشن میسازد که این شرایط تنشهایی واقعی میان صفوف گروههای راست افراطی بهوجود آورد.
مقرراتزدایی خدمات مالی در نیمه دهه ۸۰ موجب تقویت اقتصادهای محلی و منطقهای شد؛ این امر مبانی فراهم آورد برای سرمایهگذاری منتخب شهری (بهطور مثال، بازسازی مراکز شهری لیورپول و لیدز)، بیکاری اندک و تحرک اجتماعی رو به بالا. بیکاری بهطور متوسط پایین، بهویژه در جنوب انگلستان (بنگرید به «دمان» و «مکدونالد»، ۱۹۹۶) یک طبقه سیاسی را جسور کرد تا شروع به اقدام قانونی در مورد مساله دگرباشان کند. تنشهای «درون اجتماعی» [Inter- community] مبتنی بر مذهب، رنگ پوست یا منشأ طی این دوره ملایم بود. از سال ۱۹۹۹، BNP بیشتر ادبیات نژادپرستی بیولوژیکی [biological racism] خود را کنار گذاشت و ادبیاتی را پذیرفت که پیام اصلیاش را در سطح ملی و محلی به هویت پیوند میداد. با افزایش مهاجرت زنجیرهای آسیای جنوبیها، شهرها و حومهها مانند لستر، برادفورد، برنلی [Burnley] و لیورپول هم فقیر و هم آشکارا غیرسفید شدند. این پیامدهای بلندمدتی برای روان جامعه داشته و حامی برخی از دستور کارهای مبارزاتی سازمانهای راست افراطی است که هم منابع و هم پیام ملی خود را بر تهدیدی مطرح شده متمرکز کردهاند که در آن «سفیدها» ممکن است تا پیش از سال ۲۰۷۰ بهعنوان اقلیت مطرح شوند؛ ایدهای که مورد حمایت «دیوید کولمان» [David Coleman] از سازمان «دیدهبان مهاجرت» [Migration Observatory] است.
با این وجود، همچون بسیاری از کشورهای اروپایی، بحران مالی مسالهای غالب در سیاستهای بریتانیا است که با سیاستهای ریاضتی دولتی همراه شد. اقتصاد بریتانیا با جدا کردن رشد اقتصادی که با تجمع ناپایدار بدهیها تامین میشود، به سختی در فاصله میان ۱۹۹۷ و ۲۰۱۵ رشد کرد. پایان تحرک اجتماعی در اواخر دهه ۲۰۰۰ موجب تنشهایی در ایمان و جوامع مهاجر شد (میان گروههای قومی متفاوت و میان نسلهایی در درون گروههای قومی) همانطور که میان این گروهها و گروههای پوپولیست راست افراطی چنین کرد. این کار زیادی برای توضیح ظهور پایدار گروههایی مانند UKIP، BNP و EDL انجام میدهد که این دومی عمدتا بر تهدیدی متمرکز است که مهاجرت را بر دولت «ما» (بریتانیاییها) تحمیل میکند.
ارسال نظر