کنشگران راست‌افراطی، مسیحیان و جناح بزرگی از «واکنش لاییک» تصمیم گرفتند به اعتراضات ملحق شوند. با این حال، این بحث‌ها در میان جریان راست‌افراطی همچنان وجود دارد. اما سوال این است که جامعه مدنی چگونه در برابر این تبعیض روزافزون در حوزه عمومی دست به اعتراض می‌زند؟ در ادامه به این مساله پرداخته خواهد شد. مبارزه حقوقی (قضایی) یک ابزار درحال رشد است که پیشرفت و تحول در قانون فرانسه به کمک آن می‌آید و به قربانیان اجازه می‌دهد تا در یک دادگاه مشخص شکایت کنند. ما همچنین بررسی ابتکارات آموزشی را انتخاب کردیم که می‌کوشد تا اقدامات خوب را بگستراند و تاثیرات اجتماعی تبعیض را نشان دهد. کار میدانی ما با انجمن‌هایی انجام گرفت که دو جهت‌گیری خاص داشتند: ضدنژادپرستی و تبعیض جنسیتی. در مورد اول، ما با افرادی از MRAP مصاحبه کردیم (جنبش مخالفت با نژادپرستی و حمایت از دوستی میان مردم) [MRAP Mouvement contre le Racisme et pour l’Amitié entre les Peuples]؛ یکی از قدیمی‌ترین سازمان‌ها در این حوزه. این جنبش از جنبش فعال «مقاومت فرانسوی‌ها» [French Resistance] طی جنگ‌جهانی دوم، جنبش ملی علیه نژادپرستی (National Movement against Racism: که اهداف ملموسش حمایت و محافظت از کودکان در معرض خطر دیپورت بود) زاده شد.

پس از جنگ، این جنبش روابط خود با سازمان‌های سیاسی مانند حزب کمونیست فرانسه را توسعه داد. جنبش MRAP بخشی از هر گام تاریخی مبارزه‌ ضدنژادپرستانه از آن زمان بود و در تصویب اولین قانون در سال ۱۹۷۲ برای ممنوع‌کردن زبان [ادبیات] نژادپرستانه نقشی محوری ایفا کرد. این جنبش با فرا رسیدن «تازه واردان» [newcomers] در دهه ۸۰ مواجه شد؛ تازه واردانی مانند جنبش SOS-Racisme که با حزب سوسیالیست در پیوند بود. جنبش MRAP همچنان می‌کوشد تا موضع یک چپ قدرتمند مرتبط با جنبش‌های اجتماعی درگیر در دفاع از اقلیت‌ها، مردم روم [Roma people] یا مهاجران غیرقانونی که مدعی تعدیل و انتظام [regularization] هستند را به‌دست آورد. غیر از پس زمینه تاریخی منحصربه‌فردشان، جنبش MRAP به‌خاطر موضعش در مورد اسلام‌هراسی سازمانی جالب برای بررسی بود.  ما همچنین تصمیم گرفتیم که به «بومیان جمهوری» [Indigènes de la République: نام انجمنی که در سال ۲۰۰۵ در فرانسه به حزب سیاسی تبدیل شد و خود را مخالف نژادپرستی و تبعیض و موافق استعمارزدایی اعلام کرد] هم بپردازیم؛ انجمنی بحث‌انگیز که به یک حزب سیاسی خاص تبدیل شد که از رویکرد «پسااستعماری» [postcolonial approach] برای مشکلات اجتماعی و فرهنگی مرتبط با مهاجرت از کشورهای قبلا استعمار شده حمایت می‌کرد.

دیدگاه‌های «Plurielles» و «LOCS» (دگرباشان رنگین) در تلاش‌های ترکیبی سه رابطه اجتماعی جالب است: جنسیت، طبقه و منشأ؛ خواه مفهوم «میان بخشی‌نگری» [intersectionality] قابلیت کاربرد داشته باشد یا خیر. آنها تلاش می‌کنند تا تاریخ فردی، جمعی و رسمی را پیکربندی کنند. آنها توزیع متفاوت و نابرابر منابع (زمان، سرمایه اقتصادی و فرهنگی، جغرافیا، تحرک و ...) را در کنار جنس، ملیت و خط مشی‌های اجتماعی تحلیل می‌کنند. آنها تفاوت‌های نسلی را در هم می‌آمیزند. رویکرد LOCS رویکردی «میان‌بخشی» تعریف می‌شود: اعضا همگی دگرباشان زن هستند که از تجربه مورد نژادپرستی قرار گرفتن یا تحت سلطه جریان اصلی فمینیسم (که سفیدپوست هستند) قرار گرفتن برخوردار بوده‌اند. آنها دگرباشان زن فرانسوی هستند- از ریشه‌های مهاجر یا پناهنده- که همگی از کلنی‌های (مستعمرات) سابق و از «پیشینه سابق بردگان» هستند. این دگرباشان زن در «نشست‌های خودشان» بحث‌هایی در مورد احزاب دست راستی جدید پوپولیست در اروپا مطرح کرده و در جست‌وجوی روش‌های بین‌المللی مقاومت و توسعه همبستگی ملی هستند.

در هر حال، فرانسه، به‌عنوان زادگاه راست افراطی، در آغاز قرن بیستم جایگاه خاصی در تاریخ، ایده‌ها، ارزش‌ها و گرایش‌های نوظهور در جنبش‌های راست افراطی دارد که به ساخت فاشیسم و نازیسم در کشورهای پیرامونی منجر شد.

این کشور همچنین دارای تاریخی طولانی از نژادپرستی و تبعیض است که به خصلت خاص یک قرن مهاجرت ارتباط دارد که پیش‌تر و در پایان قرن نوزدهم مهم بود. این کشور به تازگی شاهد توسعه جنبش‌های راست افراطی ملی بوده که آشکارا از ایده‌های نژادپرستانه حمایت می‌کرد. این توسعه شاید به اصطلاح به بحران جهانی شدن مرتبط باشد که مشخصه‌اش رشد مالی و کاهش صنعتی شدن در اروپاست. اگرچه همواره نفرت‌پراکنی‌هایی علیه مهاجران، یهودیان، مسلمانان یا هر گروهی که در زمره «متفاوت»ها طبقه‌بندی می‌شدند وجود داشت اما اینها موضوعاتی تابو تلقی می‌شدند. چندین حادثه، به‌ویژه حوادث انتخاباتی، وضوح و حمایت مردمی از نیروهای راست افراطی را تسهیل کرده است. انتخابات ریاست‌جمهوری ۲۰۰۲ زمانی که رهبر جبهه ملی، ژان ماری لوپن، آرای بیشتری نسبت به نامزدهای سوسیالیست کسب کرد و وارد دور دوم شد، می‌تواند به‌عنوان اوج آزادسازی ایده‌های راست افراطی تلقی شود.

تصمیم ما این بود که بر جبهه ملی و شبکه جنبش‌های ضداسلامی متمرکز شویم. ما توضیح دادیم که چگونه شبکه جنبش‌های ضداسلامی از سوی رهبران مخالف جبهه ملی برانگیخته شدند آن هم زمانی که این حزب فرآیند عادی‌سازی [normalisation] خود را شروع کرد. مسلمانان به گروه هدف برای سخنرانی‌های نژادپرستانه و فعالیت نژادپرستانه تبدیل شدند. پارادوکس اینجاست که فرانسه کشوری است که به حقوق بشر معروف است؛ سرزمینی که در آن پنل‌های قدرتمندی از سازمان‌های مردمی و سازمان‌های سیاسی مدت‌های مدید است در این زمینه فعال هستند. با این حال، سرمایه‌گذاری‌های رسمی علیه تبعیض نسبتا متاخر است. آینده این مساله واقعا نامشخص است. از یک سو، جبهه ملی در سال‌های اخیر بهترین امتیازات انتخاباتی را به‌دست آورده و نفوذ ایده‌هایش در تمام این کشور درحال فزونی است. از سوی دیگر، فرصت‌ها برای اطلاع‌رسانی در مورد تبعیض و «مبارزه» با آن از طریق شناسایی قربانیان چندبرابر شده است.