ترکیب کاتولیسیسم بنیادگرایانه و سنت نوفاشیستی خاص فورزا نووا است و به‌واسطه نمادهای مسیحی دیگر ابراز می‌شود. اعضای این گروه معتقدند که فرشته مقرب میکائیل حامی فورزا نوواست. کاساپوند اما مدافع یک دولت سکولار و سوگند نخورده است که در آن هیچ دینی نباید از برتری نسبت به دیگران برخوردار باشد، اما با ساخت مسجد هم مخالف نیست. شبه‌نظامیان مصاحبه‌شده اصرار دارند که کاساپوند اسلام‌هراس نیست؛ آنها دارای شبه‌نظامیان سوری هم هستند؛ آنها در تظاهرات پرچم سوریه را بالا می‌برند. این تفاوت در نگرش به مذهب میان فورزا نووا و کاساپوند بر سیاست‌های خانواده و روابط جنسیتی هم تاثیر می‌گذارد.

از سنت تا ملت ارگانیک: مخالفت با چند فرهنگی‌گرایی و جهانی شدن

نزد فورزا نووا،‌«سنت» در پیوستگی با زمین، خانواده و جامعه به ایده «ارگانیک» ملت مرتبط است: «ملت، هویت و تعلق است، برعکس «ملی‌گرایی بورژوایی»، یعنی یک جامعه تقسیم شده به طبقات اجتماعی که در آن سرمایه‌داران بزرگ و سیاستمداران فاسد از ملی گرایی برای منافع خود استفاده می‌کنند (چنانکه رهبران فعلی اروپا چنین می‌کنند)» (مصاحبه با یک شبه‌نظامی فورزا نووا، رم). ایده فورزا نووا از ملت با «مردمی» منطبق است که با ارزش‌های مشترک و با همبستگی میان تمام اعضای جامعه/ اجتماع (این دو مفهوم همپوشانی دارند) گرد هم جمع شده و به هم وصل می‌شوند. در عمل، انسجام و همبستگی مردم با ایده خاص «نژاد» به مثابه مفهوم بیولوژیکی تضمین می‌شود، حتی اگر این از سوی بیشتر شبه‌نظامیان فورزا نووا که مورد مصاحبه قرار گرفتند انکار شود. این «نژادسازی» [racialisation] ژنتیکی ملت به صراحت از سوی یک شبه‌نظامی بیان می‌شود: «ما وفادار به اصلی هستیم که ژنتیک است؛ اصل خون و اصل خاک.»

البته همه مصاحبه شوندگان از مفهوم نژاد بیولوژیک سخن به میان نمی‌آورند و این همواره مساله هویت و فرهنگ است؛ با این حال، در پس مخالفت شدید با «پیوندزنی» [hybridisation] و در ازدواج‌های مختلط یک اصل نژادی قرار دارد: «ممکن است در سابقه و تاریخچه برخی مردمان اختلاط با دیگر مردمان بوده باشد، اما بهترین چیز برای هر نفر داشتن فضا برای بالیدن و رشد کردن به‌عنوان تنی واحد است. مردمانی هستند که نژادی مخلوط داشته و مردمانی متوسط خلق می‌کنند، مردمانی از این دست در آفریقا هستند، در اتیوپی شما می‌بینید که نه کاملا «بانتو» هستند و نه کاملا عرب سفید؛ آنها از اختلاط مردمان به‌وجود آمده و مردمانی جدید ظاهر شده‌اند؛ با این حال، آنها در قلمرو خودشان بالیده‌اند جایی که توانسته‌اند فرهنگ خود را خلق کنند، زندگی خود را بکنند، میهمانخانه‌های دیگران نیستند... این بسیار تحقیرآمیز است و قطعا زیبا نیست» (مصاحبه با یک شبه‌نظامی FN، پیتزا).

درحالی‌که فورزا نووا به شکل‌هایی از نژادپرستی بیولوژیکی بازمی‌گردد اما کاساپوند بر تمایزات فرهنگی اصرار دارد که مرزهای کشورها و گروه‌ها را برجسته می‌کند: «کاساپوند تفاوت را دوست دارد، کاساپوند خواهان حفظ تفاوت است، کاساپوند مدافع جهانی متفاوت است که در نقطه مقابل نفی یا نفرت از فرهنگ‌ها و نژادهای دیگر یا گروه‌های قومی دیگر است... بر عکس، ما باور داریم این شکلی از خشونت است که از سوی چپ‌ها وعظ می‌شود یعنی جذب [inclusion] و ادغام اجباری. اگر از نظر خاص بنگرید ادغام، خشونت است» (مصاحبه با یک شبه‌نظامی کاساپوند، فلورانس).

افزون بر این، آنها یک جهان شمولی ایدئولوژیک را بیان می‌کنند که نافی نژادپرستی بیولوژیکی است: «اگر بخواهم در مورد «روح و روان»[ spirit] و «نژاد» سخن بگویم باید به شما بگویم که کاساپوند این شعار را ابداع کرد: نژاد ما روح و روان ماست. در این معنا، من به یک «سرباز» [Ascaro: عضو واحد پلیس یا ارتش آفریقا که به قدرت استعماری خدمت می‌کرد. ظاهرا ریشه این کلمه به کلمه «سواحیلی» عسکری اشاره دارد که همان «سرباز» است] می‌اندیشم که در سال ۱۹۶۳ با فاشیسم در آفریقا وارد نبرد شد و او برای من برادرتر از یک پارتیزان ایتالیایی است. آن عسکری برادر من است، برای باور ملی من، برای ایده امپراتوری و برای ایده عدالت اجتماعی جنگید. تکرار می‌کنم که او برای من برادرتر و نزدیک‌تر از یک پارتیزانی است که وطن‌مان را در برابر مهاجم خارجی فروخت و امروز عواقب آن را می‌پردازیم. بنابراین، نژاد ما یک گفتمان بیولوژیکی نیست، بلکه یک گفتمان معنوی است.» (مصاحبه با یک شبه‌نظامی کاساپوند، فلورانس). با کنار گذاشتن تفسیر تاریخ که کاملا منکر و نافی مبانی جمهوری ایتالیاست، این شبه‌نظامی کاساپوندی ایده «برادری ایدئولوژیک» را مطرح می‌کند که فراتر از نژاد می‌رود؛ نوعی فاشیسم بین‌المللی که سفید و سیاه را گرد هم می‌آورد.

ملت، جهانی شدن و مهاجرت

فورزا نووا و کاساپوند مخالفت خود با مهاجرت را با ایده‌هایشان مبنی بر ملت/ جامعه/ اجتماع ارگانیک توجیه می‌کنند. آنها با تحلیل انتقادی از جهانی شدن و تسلط سرمایه‌داری نولیبرال که به عمد برانگیزاننده مهاجرت است هم به ایده بیولوژیکی نژاد اشاره می‌کنند و هم به فرهنگ/ هویت ایدئولوژیکی همگن. هر دو مخالف جهانی شدن است و هدفشان – آنگونه که مدنظر دارند- از میان بردن تفاوت‌های میان مردم و تولید همگن‌سازی است: «ببین، هنگام سفرم تفاوت‌ها را می‌بینم. اگر کل دنیا را یکسان بنگرم – یکنواخت و استاندارد- به غول تبدیل می‌شود و این دنیای یکنواخت به چه درد می‌خورد؟ برای مصرف‌کنندگان، سرمایه‌داران و کسانی که باید محصولات بفروشند، زیرا می‌توانند آنها را استاندارد سازند... اقتصاد ساده است: استانداردسازی همه چیز برای فروش به تمام دنیا، تبدیل همگان به مصرف‌کنندگان مشابه برای نابودی فردیت. می‌خواهم این را محکم کنم. پایان فردیت پایان معنای زندگی است. اگر آن را از دست بدهم دلیل و چرایی حضور در این جهان را از دست می‌دهیم. این همان چیزی است که به آن می‌اندیشم» (مصاحبه با یک شبه‌نظامی فورزا نووا، پیتزا).