در بدترین حالت، بی‌توجهی به طیفی از مسیرهای احتمالی و عواقب جنگ با چین می‌تواند آمریکا را به مسیری هدایت کند که برای آن آمادگی ندارد. به این ترتیب، به‌شدت اشتباه است که چینی‌ها فکر کنند بهبود قابلیت‌های نظامی‌شان جنگ با آمریکا را قابل کنترل، قابل پیروزی و مقرون به صرفه می‌سازد. همان‌طور که خواهیم دید، هیچ‌کدام نمی‌توانند جنگ آینده را کنترل کرده، در آن پیروز شوند یا از پس پرداخت هزینه‌هایش بر آیند.  

با توجه به مزیت «حرکت اول» و این خطر مربوطه که درک و برداشت از یک احتمال روزافزون در خصومت‌ها فشار بر انگشت اشاره هر طرف را افزایش می‌دهد، هدف اجتناب از جنگ باید با هدف پیروزی در جنگ در رقابت باشد. به این ترتیب، همان طور که خواهیم دید، هدف پیروزی در جنگ باید با هدف محدود کردن هزینه‌ها سنجیده شود. با توجه به هزینه‌های بالقوه نظامی، اقتصادی و سیاسی یک نبرد طولانی، هر طرف خواهان موفقیت سریع در جنگ است. به همین دلیل، چینی‌ها بر ضرورت وارد آوردن ضربه اول به نیروهای مداخله گر آمریکایی و سپس محدود کردن مدت زمان و وسعت نبردی تاکید می‌کنند- به‌ویژه با پیشگیری از حملات به سرزمین چین - که شروع شده است. در مقابل، مفاهیم جنگی آمریکا بر منطقی اتکا دارد که به دنبال کنترل عملیاتی، محدود کردن خسارت‌ها و دستیابی به پیروزی‌ای است که ممکن است منوط به فلج کردن قابلیت‌های ضددسترسی و منع منطقه‌ای چین باشد پیش از اینکه این قابلیت‌ها بتواند به‌طور کامل برای فلج کردن قوای آمریکایی به‌کار گرفته شوند. با توجه به خسارت‌های نظامی مورد انتظار و هزینه‌های دیگر، مهم‌ترین اولویت هر دو کشور برای اجتناب از یک جنگ طولانی طبیعی است. با این حال، استراتژی‌های نظامی هر دو طرف که خواهان وارد آوردن ضربه سخت- و شاید پیشدستانه – و زودهنگام به قوای دیگری باشد می‌تواند منجر به طولانی شدن و تعمیم جنگ شود. جنگ‌های مهم در قرن ۲۰ را در نظر بگیرید که در آن طرفی که ابتدا حمله کرده است- آلمان دو بار و ژاپن یک بار- از طرف دیگر خواسته بجنگد، استقامت به خرج دهد و در نهایت غالب شود. در حقیقت، عاقلانه این است که به این حقیقت ساده توجه داشته باشیم که آغازگر حمله بودن ضامن پیروزی نیست. افزون بر این، مسیر جنگ چین و آمریکا فقط به‌واسطه عملیات نظامی تعیین نمی‌شود بلکه تاثیرات و فشارهای اقتصادی، سیاسی و بین‌المللی هم ممکن است تعیین‌کننده باشد. خواهیم دید که هر چه جنگ بیشتر طول بکشد، مولفه‌های غیرنظامی مهم‌تر می‌شوند.

این فرض که جنگ چین و آمریکا به سرعت خاتمه خواهد یافت با این ادله که هر دو طرف به سرعت از ظرفیت جنگی خود تهی شوند مورد حمایت قرار نمی‌گیرد. چین و آمریکا عمق نظامی، اقتصادی، صنعتی و جمعیتی قابل‌توجهی دارند. اگر چین در برابر کمبودهای اساسی در جنگ با آمریکا آسیب‌پذیر باشد، می‌تواند در سیستم‌های نظامی خط مقدم (نیروهای پشتیبانی که تا حد زیادی کهنه شده‌اند) یا در تامین نفت دچار خسارت شود؛ نفتی که ۶۰ درصد آن را وارد می‌کند و دارای ذخایر استراتژیک اعلامی ۱۰ روز یا اندکی بیشتر است. به همان اندازه که پول برای دو کشور مهم است، بنیه و توانمندی سیاسی هم برایشان مهم است. در ابتدا، دولت چین می‌تواند تا حد زیادی مخالفت داخلی را نادیده بگیرد درحالی‌که دولت آمریکا نمی‌تواند چنین کند. با این حال، مشروعیت دولت چین بر توانایی آن برای تامین نیازهای مادی و بهبود استانداردهای زندگی مردم است که در یک جنگ پر هزینه می‌تواند در معرض خطر قرار بگیرد. درست همان‌طور که اراده سیاسی می‌تواند مدت زمان جنگ را تعیین کند، پویایی‌های جنگ (موفقیت یا شکست نظامی، هزینه‌ها و انتظار از اینکه جنگ‌های آینده چه چیزی ممکن است به ارمغان آورد) می‌تواند اراده را تعیین کند. تمام چیزهای دیگر برابر است. هر چه قابلیت‌های نظامی بیشتر باشد، احتمال کمتری هست که اراده یک طرف پیش از اراده دیگری دچار شکاف شود. در نهایت، میل به متحمل شدن خسارت و حمایت از جنگ طولانی می‌تواند با خطرات ادراک شده از نبرد تحت‌تاثیر قرار گیرد. از این‌رو، مسیر حرکت «به سوی» جنگ می‌تواند بر «مسیر جنگ» تاثیر بگذارد از جمله بر شدت و مدت زمان جنگ. چند وضعیت را در نظر بگیرید که می‌تواند به خشونت بگراید:

* تنش چین و ژاپن بر سر قلمرو مورد مناقشه در شرق دریای چین، جایی که آمریکا اعلام کرده معاهده دفاعی اش با ژاپن به آنجا قابل اطلاق است

* آزار چین برای پیشبرد ادعاهای سرزمینی اش در (و به) دریای چین جنوبی – مثلا در برابر فیلیپین یا ویتنام- در مواجهه با اصرار آمریکا بر حل‌وفصل صلح آمیز مناقشه و آزادی دریاها

* مداخلات نظامی هماهنگ نشده از سوی نیروهای چین، کره‌جنوبی یا آمریکا در هنگام فروپاشی کره‌شمالی

* تهدید چین یا استفاده از زور برای ترساندن تایوان یا تسخیر آن

* یک حادثه در دریا مانند ساقط کردن یک هواپیما، به‌دلیل عملیات نیروها در «پیرامون نزدیک»، شاید در آب‌های انحصاری اقتصادی که چین مدعی حاکمیت بر آنها است اما آمریکا نیز (به نمایندگی از سایرین) چنین ادعایی دارد.

برای توضیح باید گفت که آمریکا ممکن است مشتاق نبرد قاطعانه برای ممانعت از کنترل یافتن چین بر دریای چین جنوبی باشد درحالی‌که چین ممکن است به دنبال راه‌حل مسالمت‌آمیز در مواجهه با این راه‌حل آمریکایی باشد. در مقابل، چین ممکن است عزم جزم‌تری برای ممانعت از استقلال تایوان از چین داشته باشد تا آمریکا مانع وحدت اجبارآمیز تایوان با چین شود.

فصل دوم

چارچوب تحلیلی

ما بر این فرض هستیم که جنگ میان آمریکا و چین منطقه‌ای، متعارف و با تکنولوژی‌های سطح بالا (های تک) خواهد بود و این جنگ عمدتا در دریا و زیر دریا، در هوا (با جنگنده‌ها، پهپادها و موشک‌ها)، در ماورای جو (فضا) و در فضای سایبری خواهد بود. با این حال، نبرد زمینی بر اساس سناریوهایی خاص رخ خواهد داد (مثلا، نزاع بر سر وحدت کره). ما احتمال جنگ زمینی بزرگ در آسیا را کنار گذاشته‌ایم.

ما بر این فرض هستیم که این جنگ در شرق آسیا شروع خواهد شد و در همان‌جا باقی خواهد ماند یعنی همان جایی که گلوگاه‌های بالقوه و تمام نیروهای چینی در آنجا استقرار یافته‌اند.