گزارش ملی در مورد اجرای NPT که در سال ۲۰۱۴ از سوی دولت چین ارائه شد به تفصیل اندیشه چینی را شرح داده و بیان می‌دارد که «استراتژی هسته‌ای دفاعی چین ریشه در سنت فرهنگ استراتژیک دفاعی این کشور دارد... زیرا محتاط بودن در جنگ مولفه بس مهمی در فرهنگ استراتژیک چین است؛ چراکه از بدو ظهور تسلیحات هسته‌ای دولت چین قاعده‌ای کلی را مطرح کرده که براساس آن بمب‌های اتمی نمی‌توانند یگانه ابزار جنگ‌ها باشند و این کشور به آغازگر نبودن در استفاده از این تسلیحات متعهد شده است.»

برخی نظریه‌های غربی روابط بین‌الملل این باور را پذیرفته‌اند که انسان‌ها بالذات «شر» هستند. این نظریه‌ها بیان می‌دارند که وقتی مردم – در وضعیت طبیعی ابتدایی‌شان- خود را در وضعیت جنگی می‌یابند که مملو از خطر و فریب وحشیانه است، انگیزه فیزیولوژیکی اولیه‌شان حمایت از خویش و بقا است. آنها سپس ادعا می‌کنند که این نظریه قابل اطلاق به کشورها نیز هست. وضعیت هرج‌ومرج جامعه بین‌الملل باعث می‌شود کشورها ترس عمومی از مورد حمله قرار گرفته شدن داشته باشند. در این چارچوب، اگر یک حمله پیش‌دستانه بتواند از لطمات حمله‌ای که انتظار می‌رود بکاهد، در این صورت، دولت‌ها می‌توانند از میان گزینه‌های سیاسی‌شان به این رویکرد اولویت دهند. براساس چنین اندیشه‌ای، تصمیم‌گیری از سوی کشورهای غربی در مورد اینکه آیا از تسلیحات هسته‌ای استفاده کنند یا خیر به یک محاسبه‌ای تقلیل داده و ساده‌سازی می‌شود که آیا انجام چنین کاری سودمند است یا خیر. براساس این منطق، اگر استفاده از تسلیحات هسته‌ای موجب پیامدهای مطلوب شود، در این صورت، باید مورد استفاده قرار گیرند.

این روش اندیشه‌ای یک جورهایی متفاوت از تفکر تصمیم‌سازان چین است. منطقی که در پس «محتاط بودن در جنگ» وجود دارد این است که حتی اگر بتوان در جنگ پیروز شد، پیامدهای منفی که به‌دنبال دارند غیرقابل پیش‌بینی است. بنابراین، جنگ یک گزینه سیاسی است که باید تا حد امکان از آن اجتناب شود. این تفکر در موضوعات خلع‌سلاح هسته‌ای متبلور می‌شود، جایی که هدف غایی پیشگیری و محدود کردن استفاده از تسلیحات هسته‌ای است. محدود کردن استفاده از تسلیحات هسته‌ای همواره تمرکز دیپلماسی کنترل تسلیحات هسته‌ای چین بوده است.

ارزیابی دانشمندان چینی از فرآیند خلع‌سلاح روسیه- آمریکا

دانشمندان چینی نگرشی دیالکتیک به خلع‌سلاح آمریکایی- روسی (و شوروی سابق) داشته و به شکل عینی و ملموس محدودیت‌های این فرآیند را تحلیل کرده‌اند؛ درحالی‌که به شکلی مثبت نقش این کشورها در ارتقا و ترویج خلع‌سلاح هسته‌ای بین‌المللی را ارزیابی کرده‌اند. امروزه، خلع‌سلاح هسته‌ای دیگر فقط مساله ساده کاهش در کمیت نیست؛ تسلیحات هسته‌ای همچنان نوسازی می‌شوند و این فرآیند به‌طور روزافزونی متاثر از مولفه‌های غیرهسته‌ای است. نقش تسلیحات هسته‌ای به‌عنوان نماد جایگاه ملی تغییر نکرده است و به منظور دستیابی درست به خلع‌سلاح، نقش آنها باید کاهش یافته و از موقعیت بین‌المللی یک کشور جدا شود.

پیش‌زمینه‌ای در مورد خلع‌سلاح آمریکایی- روسی و انگیزه‌هایش

در دهه ۷۰، آمریکا و شوروی اقدام به محدود کردن توسعه تسلیحات استراتژیک خود کرده و به تدریج به‌سوی کاهش زرادخانه‌شان حرکت کردند. غرض از این کار کاستن از بار سنگینی بود که مسابقه تسلیحات هسته‌ای به‌دنبال داشت و همزمان از خصومت هسته‌ای میان دو طرف می‌کاست. هر دو کشور درک کردند که کاهش تسلیحات و کنترل آن ابزار مهمی در راستای محافظت از امنیت ملی است و دیگر مزیت ساده عددی در اندازه زرادخانه هسته‌ای‌شان را دنبال نکردند. این گذار از دنبال کردن کمیت و عدد به‌دنبال کردن کیفیت جوهره خلع‌سلاح هسته‌ای است. پس از جنگ سرد، ایالات‌متحده و روسیه همچنان پیشرفت‌های چشمگیرشان در مذاکرات خلع‌سلاح هسته‌ای ادامه دادند. ایالات‌متحده به‌صورت یکجانبه زرادخانه هسته‌ای تاکتیکی خود را کاهش داد و روسیه عقب‌نشینی از تسلیحات تاکتیکی خاص را اعلام کرد. در مورد تسلیحات هسته‌ای استراتژیک، پس از امضای اولین «پیمان کاهش تسلیحات استراتژیک» (Strategic Arms Reduction Treaty / START I) در سال ۱۹۹۱، هر دو کشور «START ۲» را در سال ۱۹۹۳ امضا کردند.

این دو کشور در راستای ممانعت از اشاعه تسلیحات هسته‌ای، با یکدیگر همکاری کرده و موفق شدند دولت‌های شوروی سابق را به ترک تسلیحات هسته‌ای‌شان ترغیب کنند. پس از یک دوره کوتاه از پیشرفت سریع در اوایل دهه ۹۰، خلع‌سلاح هسته‌ای آمریکا- روسیه به بن‌بستی رسید که به‌مدت یک دهه یا بیشتر طول کشید و هر دو طرف فقط موفق شدند به پیشرفت‌های جدیدی در اوایل قرن ۲۱ دست یابند. هر دو کشور «پیمان مسکو» (Treaty of Moscow) را در سال ۲۰۰۲ و «استارت جدید» (New START) را در سال ۲۰۱۰ امضا کردند. ایالات‌متحده و روسیه ۴ قصد و هدف اصلی از امضای این پیمان‌ها داشتند. اول، زرادخانه هسته‌ای بزرگ‌شان به باری بر دوش‌شان تبدیل شده بود و هر دو کشور به جد باید آن را کاهش می‌دادند. دوم، رابطه کاملا متضاد آنها مطابق منافع ملی طرفین نبود و پیمان جدید تنش‌ها در رابطه آنها را تسهیل و به بهبود روابط روسیه- اروپا کمک کرد. این مساله در مقابل، روسیه را واداشت تا در مورد مجموعه‌ای از مهم‌ترین مسائل بین‌المللی که بزرگ‌ترین نگرانی برای آمریکا بود به حمایت از ایالات‌متحده بپردازد. سوم، این پیمان‌ها کمک کرد که توازن استراتژیک میان آمریکا و روسیه از طریق خلع‌سلاح هسته‌ای حفظ شود. چهارم، هر دو کشور به خلع‌سلاح روی آوردند تا استراتژی‌های منع اشاعه خود را به پیش ببرند.