بخش نود و پنجم
پدیده شوم قرن جدید - ۱۴ فروردین ۹۶
حسن حسن و جمعی از نویسندگان
مترجم: محمدحسین باقی
در بخشهای پیشین به نحوه عضویت کودکان در گروههای شبهنظامی بهویژه داعش اشاره کردیم. اشاره شد که این گروهها بهویژه داعش چگونه به عضوگیری، شست و شوی مغزی و آموزش کودکان در اردوگاههای نظامی پرداخته و چگونه آنها را به مناطق درگیری میفرستند. برخی از این کودکان بعضا در سنین ۵ ساله به عضویت این گروهها در میآیند و هرگونه مانعتراشی از سوی خانواده یا معلمان در برابر عضویت کودکان در این گروهها با انتقام سخت افراطیون مواجه میشود.
حسن حسن و جمعی از نویسندگان
مترجم: محمدحسین باقی
در بخشهای پیشین به نحوه عضویت کودکان در گروههای شبهنظامی بهویژه داعش اشاره کردیم. اشاره شد که این گروهها بهویژه داعش چگونه به عضوگیری، شست و شوی مغزی و آموزش کودکان در اردوگاههای نظامی پرداخته و چگونه آنها را به مناطق درگیری میفرستند. برخی از این کودکان بعضا در سنین 5 ساله به عضویت این گروهها در میآیند و هرگونه مانعتراشی از سوی خانواده یا معلمان در برابر عضویت کودکان در این گروهها با انتقام سخت افراطیون مواجه میشود. در زیر ادامه بحث از سر گرفته میشود.
بزرگسالی دوره مهمی است که در آن فرد جوان ارزشها و هنجارهای جامعه خود را میشناسد و در آنها ادغام میشود. در نتیجه، مشاهده آنچه که آنها جذب میکنند اهمیت فراوانی دارد. خشونت، ایدئولوژیها و مفاهیمی که کودکان در چارچوب داعش جذب میکنند تاثیر فراوانی بر درک آنها از آن چیزی دارد که «عادی» است یا برای رفاه روانی کودکان ویرانگر است. به گفته «یانسن» و «شاو»، پیامدهای جسمی و روحی عمیقا متفاوتند. در معرض خشونت بیشتر بودن، ریسک پیامدهای منفی را افزایش میدهد. بهخاطر ماهیت جنگ، یک نسل کامل آگاه میشود که درگیری و ویرانی اجزای منظم زندگی هستند. به گفته «اودلند»، در درگیری ها، کودکان «شرطی» میشوند: آموزش با تمرینات ویرانگر و خشن و در معرض دائمی خشونت بودن ، آسیبهای روانی گستردهای بهدنبال دارد. عزتنفس معمولا ویران میشود و آنها قانع میشوند که جنگ تنها گزینه است. بنابراین، وقتی به مرحله بزرگسالی میرسند، آلترناتیوهای حفظ صلح برایشان بیمعنی میشود و میل مییابند که برای مشکلات راهحلهای خشن بیابند. این نهتنها برای افراد آشکارا مضر است بلکه برای کودکان نیز مضر است که در معرض سوگیریها، تبعیضها و تعصبات قرار دارند و با این اندیشه بزرگ میشوند که خونریزی امری طبیعی است. پیامد این مسائل برای کودکان در «خلافت» بیشتر است: تاثیرات زندگی در مناطق جنگی بهشدت با استراتژی «دولت به اصطلاح اسلامی» آمیخته است؛ استراتژیای که کودکان را در معرض بالاترین سطح خشونتها قرار میدهد.
تاثیرات اجتماعی
عوارض کوتاهمدت و بلندمدتی که خشونت بر بهداشت روانی کودکان دارد تاثیرات اجتماعی گستردهای دارد. خشونت موجب نابودی قدرت یادگیری کودک میشود، بزرگ شدن او به شکلی طبیعی را دچار مشکل میسازد، اجتماعیشدن را با مانع مواجه میکند، دوست داشتن والدین بیمعنی میشود و زندگی در اجتماع نیز با مشکل مواجه میشود. از اینرو، با به خطر انداختن ظرفیت فرزندان برای کمک سازنده به جوامع خود، سطوح بالای خشونت که از سوی داعش تشویق میشود موجب به خطر افتادن «جامعه آرمانی» خواهد شد که این گروه در جستوجوی ساخت آن است.
تاثیرات اقتصادی
یکی از بزرگترین موانعی که کودک سربازان باید بر آن فائق آیند چشمانداز کاهش استخدام آنها در دوران پسا جنگ است. اول، کودک سربازان بارها به آسیبهایی مانند از دست دادن شنوایی، بینایی یا قطع اعضای بدن خود اشاره کردهاند. این معلولیتها تعداد مشاغل در دسترس برای کودک سربازان سابق را کاهش داده زیرا آنها دیگر نمیتوانند وظایف معمول خود را انجام دهند. معلولیتهای جسمی که بزرگسالان در نبردها متحمل میشوند ممکن است منجر به جدایی آنها از خانوادههای فقیرشان شود زیرا نمیتوانند بار مضاعفی به دوش بکشند. افزون بر این، در جنگهای گذشته، مبارزه در میان گروههای شبهنظامی به این معنا بود که بزرگسالان در مدارس حضور نمییافتند و در نتیجه، فقدان ویژگیهای آکادمیک، کسب مشاغل غیرنظامی را دشوار میکرد. اگرچه در نظام خلافت، آموزش بخش مهمی از استراتژی شست و شوی مغزی و تضمین وفاداری جوانان است اما برنامههای درسی که کودکان در معرض آن قرار میگیرند به شدت محدود است. این باعث میشود که دستیابی به مشاغل غیرنظامی دشوار شود. شاید مهمتر از همه این باشد که ادبیات پیشین نشان داده که بهبود آن آسیبها در میلیشیاها بسیار دشوار است و این نهتنها موجب شده یافتن کار دائمی دشوار شود بلکه در برخی مواقع، منجر به این میشود که آنها دست به خودکشی بزنند. از این رو، روشن است که اگر به آنها در محیط پسا جنگ اعتماد شود اما کودکان خلافت امید اندکی برای بازگشت به زندگی طبیعی دارند.
بازپروری کودک سربازان
در هر اقدامی برای اجرای برنامههایی برای کودکان متاثر از جنگ، بهترین منفعت برای کودک باید ملاحظه اصلی مد نظر برنامهریزان باشد. تضمین رفاه کودک، مقامها را وامی دارد تا شرایط خاص کودک را در نظر بگیرند مانند سن، سطح بلوغ، حضور یا فقدان والدین و محیط یا تجربه کودک. اصل «آسیب نزنید» باید در تمام سطوح کاربرد یابد. به عبارت دیگر، تضمین شود که هر دخالتی که انجام میگیرد کودک را در وضعیتی بدتر از قبل قرار ندهد. الگوی سنتی کودک سربازان که آژانسهای حامی کودک با آن کار میکنند - الگوی خلع سلاح، عدم بسیج و ادغام دوباره (DDR)- به شست و شوی مغزی سیاسی- دینی که به شدت در درگیریهای اخیر علیه این کودکان کاربرد یافته را بررسی نمیکند. یکی از بزرگترین موانع در برابر ادغام موفقیتآمیز کودک سربازان سابق همانا «انگ زدن» است. این در مورد کودکان داعشی مصداق دارد زیرا بسیاری برداشتهای منفی از این کودکان دارند و آنها را «مشارکت کنندگانی با میل و رغبت» میخوانند. در این مرحله، مداخله و مشارکت اجتماع، خانواده و رهبران کلیدی در هرگونه کمپین «حساس سازی» یا فرآیند «ادغام دوباره» مهم است. یک ایده بسیار مهم در بطن استراتژی «دولت اسلامی» مفهوم «دولت سازی» است و این اغلب با فلسفههای مذهبی برای توجیه بقای این گروه و ضرورت تداوم ساخت دولت درمیآمیزد. به همین ترتیب، ایده دولت- ملت با مفاهیم و ارزشهای تاریخی در هم آمیخته میشود. برای مثال، یک متن تاریخی توییت شده از سوی یکی از حامیان داعش در مارس 2015، تاسیس دولت حول مقاومت در برابر اشغال عراق از سوی آمریکا و «وحدت گروههای جهادی» برای مبارزه با تهاجم آمریکا را چارچوب بندی میکند. این متن تاریخی ایجاد و شکوه دولت را بهعنوان ابزاری برای حمایت در برابر اشغال خارجی چارچوببندی میکند. داعش معتقد است که پیوستن به این گروه مرز نمیشناسد. برای مثال، این گروه معتقد است که شیخ ابومصعب الزرقاوی یک اردنی است و از آنجا که روشن است که «ملیگرایی وجود دارد»، این اردنی توانست رهبر هزاران مبارز شود زیرا مردمانی از هر گوشه و کنار جهان از این گروه حمایت میکردند. به این ترتیب، ایده «دولت شدن» جایگزین ملیگرایی شد. این باور شکل گرفت که در واقع، ملیگرایی یعنی تعلق به داعش. بقای دولت بزرگترین اولویت نزد این گروه است. به همین ترتیب، جاسوسی یکی از بزرگترین جرمها علیه بقای دولت است و با بدترین مجازاتها پاسخ داده میشود.
ارسال نظر