پادشاهی عزلت‌نشین - ۲۶ اردیبهشت ۹۵

گرائم وود
تحلیلگر آتلانتیک
ترجمه: محمدحسین باقی

در بخش دهم اشاره شد که داعش با القاعده تفاوت‌هایی دارد. تفاوت القاعده با گروه‌های جهادی دیگر در این است که هسته القاعده بیشتر بر «دشمن دور دست» (غرب) متمرکز است؛ به تعبیر دیگر تمرکز بسیاری از گروه‌های جهادی «دشمن نزدیک» و پیرامونی است در حالی که تمرکز القاعده بر «دشمن دور دست» است نه «دشمن نزدیک». این در مورد به اصطلاح «دولت اسلامی» به دلیل ایدئولوژی‌اش به درستی مصداق دارد. این گروه دشمن را در تمام پیرامون خود مشاهده می‌کند. در میان داعشی‌ها نیروهایی که به کشورهایشان بازگشته‌اند «خارج شدگان» نام می‌گیرند نه «سرباز». همچنین داعش کمر به نابودی خود بسته است. هیچ کشوری متحد این گروه نیست و ایدئولوژی‌اش هم همین را نشان می‌دهد. سرزمینی که در کنترل دارد- اگرچه گسترده است اما- عمدتا غیرمسکونی و برهوت است.

شکاف میان این دو گروه طی چند ماه اخیر بیشتر شده است؛ شماره دسامبر ۲۰۱۵ «دابق» گزارش مفصلی از یک فرد جدا شده از القاعده ارائه می‌دهد که گروه خود را فاسد و ناکارآمد می‌نامد و ظواهری را هم منزوی و نامناسب برای رهبری معرفی می‌کند. اما باید احتمال حسن رابطه میان آنها را هم رصد کنیم.

این ساده‌سازی صورت مساله است که مساله «دولت اسلامی» را «مشکل با اسلام» بنامیم. دین اجازه تفاسیر بسیاری را می‌دهد و حامیان داعش به لحاظ اخلاقی مشتاق مسیری هستند که انتخاب کرده‌اند. «غیراسلامی» نامیدن «دولت اسلامی» هم تاثیری معکوس دارد زیرا آنها خود را متشبث به اصول اسلامی کرده و مدعی هستند اقدامات‌شان مورد حمایت خلیفه است. آنها قرآن می‌خوانند و به روایات اسلامی متوسل می‌شوند. مسلمانان می‌توانند بگویند که بردگی «اکنون» مشروعیت ندارد و مصلوب کردن «در این دوره تاریخی» اشتباه است. بسیاری هم دقیقا همین را می‌گویند. برنارد هایکل می‌گوید: «استدلال اصولی که مخالفان داعش ارائه می‌دهند این است که برخی متون و برخی آموزه‌های سنتی اسلام با شرایط فعلی سازگار نیست.» در نزد برخی جریان‌های تندرو اسلامی این می‌تواند اقدامی ارتدادآمیز باشد.

ایدئولوژی داعش نوسان‌های قدرتمندی بر بخش خاصی از جمعیت دارد. موسی سرانتونیو و دیگر سلفی‌هایی که در لندن با آنها دیدار داشتم مردد بودند. هیچ سوالی نپرسیدم مگر اینکه به لکنت زبان افتادند. آنها برای من پیوسته سخن‌سرایی می‌کردند و اگر فردی وعده‌های آنها را می‌پذیرفت متقاعد می‌شدند. به نظرم غیراسلامی خواندن آنها باعث سوق دادنشان به بحث‌هایی می‌شود که در نهایت پیروزی را از آن آنها می‌سازد. اگر آنها دیوانگانی بودند که از روی روان پریشی سخن می‌گفتند می‌توانستم پیش‌بینی کنم که خودشان به‌دست خودشان نابود می‌شوند اما اینها با دقت علمی حرف می‌زدند که گویی در یک سمینار خوب علمی قرار داشتم. حتی از همراهی آنها لذت می‌بردم و این مرا بیش از هر چیز دیگری می‌ترساند.

غیرمسلمانان نمی‌توانند به مسلمانان بگویند که چگونه به اصول مذهبی خود عمل کنند. اما مسلمانان در درون خود چنین بحثی را شروع کرده‌اند. انجم چودهری می‌گوید: «شما باید استانداردهایی را داشته باشید.ممکن است کسی ادعای مسلمانی کند اما همزمان به نوشیدن مسکرات یا سایر مسائل غیراسلامی هم بپردازد. در این صورت او مسلمان نیست.» داعشی‌ها می‌دانند که چگونه به مسلمانانی که بخش‌هایی از قرآن را نادیده می‌گیرند واکنش نشان دهند: آنها با سلاح تکفیر به نبرد با آنان می‌روند. آنها می‌دانند که مسلمانان دیگری هم هستند که همچون آنها قرآن می‌خوانند و بنابراین تهدیدی ایدئولوژیک برای آنها هستند. البغدادی یک «سلفی» است. کلمه «سلفی» لوث شده است زیرا اوباش سوار بر موج سلفی‌گری شده‌اند. اما بیشتر سلفی‌ها جهادی نیستند و بسیاری از آنها به فرقه‌هایی وفادارند که گروه داعش را نمی‌پذیرند. به گفته هایکل، آنها متعهد به توسعه «دارالاسلام» هستند و حتی اجرای بردگی و قطع عضو را در مواقعی می‌پذیرند. اولویت اول آنها خلوص فردی و مناسک مذهبی است. آنها معتقدند که هر چیزی که مانع آن هدف شود- مانند دامن زدن به جنگ یا ناآرامی‌ای که منجر به اخلال در زندگی و عبادت و تحصیل شود- ممنوع است. آنها در میان ما زندگی می‌کنند. پاییز ۲۰۱۴ از مسجدی در فیلادلفیا دیدار کردم که امام آن «برتون پوکیوس»۲۸ ساله بود و نام عبدالله را برای خود برگزیده بود. این مسجد در مرز میان محله «نورثرن لیبرتیز» و منطقه جدیدی قرار دارد که «دارالهیپستر» یا «محله نونشینان» نامیده می‌شود. ریش بلندش به وی اجازه می‌دهد که بدون اینکه شناخته شود در منطقه دوم در رفت و آمد باشد. پوکیوس- پس از تربیت کاتولیک لهستانی خود- ۱۵ سال پیش به اسلام گروید. او هم مانند سرانتونیو چنین می‌نمایاند که آشنایی بسیاری با متون کهن دارد. وقتی با او در یک کافی‌شاپ محلی دیدار کردم او یک کتاب تفسیر قرآن به عربی در دست داشت و کتاب خودآموزی هم به زبان ژاپنی به دنبال داشت. او در حال آماده شدن برای ارائه سخنرانی در مورد تعهدات پدر شدن برای ۱۵۰نفر (یا بیشتر) از مومنانی بود که برای نماز جمعه گرد هم آمده بودند.

پوکیوس می‌گفت که هدف اصلی او در مسجدش ترغیب بندگان خداوند برای داشتن یک «زندگی حلال» است. اما ظهور «دولت اسلامی» او را مجبور کرد تا مسائل سیاسی‌ای را که دور از ذهن سلفی‌ها است، مدنظر بگیرد. او می‌گفت: «بیشتر آن چیزی که آنها [داعشی‌ها] در مورد نحوه نماز خواندن و لباس پوشیدن می‌گویند همان چیزی است که من در مسجدم می‌گویم. اما وقتی آنها به تحولات اجتماعی می‌رسند همچون چه‌گوارا به نظر می‌رسند.» وقتی بغدادی ظاهر شد، پوکیوس راه خود را جدا کرد. پوکیوس می‌گفت: «عصر پیامبر، عصر درگیری‌های بزرگ بود. بغدادی می‌دانست که بدترین شرایط ممکن برای همگان هرج و مرج به ویژه در درون امت است.» به همین ترتیب، پوکیوس می‌گفت نگرش درست برای سلفی‌ها کاشت بذر فرقه‌بندی و جناح‌بندی و مرتد نامیدن هم‌کیشان مسلمان نیست.