شاعر «ک مثل کُپُل» یک روحانی است
ایسنا نوشت: یکی از برنامههای تلویزیونی محبوب بسیاری از کودکان دهه ۶۰ سریال یا جُنگ «مدرسه موشها» بود که با شعر «ک مثل کُپُل. . . » آغاز میشد؛ اما کمتر کسی میداند که شاعر این شعر کودکانه یک روحانی است. به گزارش «ایسنا»، این روحانی سالها است تلویزیون را ترک کرده و به کنج خلوت علمی خود رفته و تحصیل و تدریس علوم دینی را در پیش گرفته است. شاعر «ک مثل کپل» حجتالاسلام والمسلمین سیدابوالقاسم حسینی ژرفا است. او درباره ماجرای سرودن این شعر گفت: من در آن زمان در رادیو و تلویزیون در جمع دوستان ادارهکننده گروه کودک و نوجوان کار میکردم.
ایسنا نوشت: یکی از برنامههای تلویزیونی محبوب بسیاری از کودکان دهه ۶۰ سریال یا جُنگ «مدرسه موشها» بود که با شعر «ک مثل کُپُل...» آغاز میشد؛ اما کمتر کسی میداند که شاعر این شعر کودکانه یک روحانی است. به گزارش «ایسنا»، این روحانی سالها است تلویزیون را ترک کرده و به کنج خلوت علمی خود رفته و تحصیل و تدریس علوم دینی را در پیش گرفته است. شاعر «ک مثل کپل» حجتالاسلام والمسلمین سیدابوالقاسم حسینی ژرفا است. او درباره ماجرای سرودن این شعر گفت: من در آن زمان در رادیو و تلویزیون در جمع دوستان ادارهکننده گروه کودک و نوجوان کار میکردم. در گروه کودک به همراه آقای عنصری، آقای رضاداد و دوستان دیگر نشسته بودیم که خانم اسدی با نگرانی آمدند و فرمودند شعری که برای تیتراژ «مدرسه موشها» گفته شده، رد شده است. زمان بسیار محدودی حدود نیم ساعت به وقت آفیش استودیو مانده بود. ایشان با ناراحتی گفتند من برای ضبط وقت گرفتهام. اگر شعر نرسد، برنامه به هم میخورد. دو - سه روز هم بیشتر تا عید نمانده بود. من از قبل اهل شعر بودم. آن زمانها هم حداکثر حدود ۲۰ سال داشتم. به آقای عنصری و خانم اسدی عرض کردم اگر اجازه بدهید، خودم شعر را میگویم. خانم اسدی خیلی خوشحال شدند، چون من از نیروهای اصلی گروه بودم، خیالشان راحت بود که دیگر خیلی مسأله تصویب ندارد. حساسیتهای اول انقلاب خیلی زیاد بود. آن موقع گاهی یک تصویر یا کلمه که الان در فرهنگ جامعه کاملا عادی شده، حساسیتبرانگیز بود. او ادامه داد: من به اتاق مجاور رفتم. ۱۰ تا ۱۵ دقیقه طول کشید. بسمالله گفتم، تمرکز کردم و این شعر را در هفت - هشت بیت سرودم که همین شعر «ک مثل کپل / صحرا شده پر ز گل...» بود. البته بعد که خواستند آهنگش را بگذارند، یکی - دو کلمه را تغییر دادند. از اتاق که بیرون آمدم، خانم اسدی خیلی تعجب کردند و خوشحال شدند. شعر را برای اجرا به گروه دادند و قصه تمام شد. بعد هم من بهجهت روحیات خودم که انزواطلبم، به قم آمدم و مشغول تحصیل و بعد تدریس شدم. همیشه هم هنر را دنبال میکنم، اما خودم را دور نگه داشتهام. این همه قصه من است و هرگز نه از کسی گله دارم که چرا نامم در کار نیامده و نه دلبستگی به این مسائل دارم.
ارسال نظر