نویسنده: تری کارل

مترجم: دکتر جعفر خیرخواهان

چگونه برنامه‌ریزانی که نگران خطرات تورم و احتمال پایان یافتن نفت به زودی‌زود بودند می‌توانستند شروع به چنین مخارج ولخرجانه بی‌سابقه در تاریخ ونزوئلا بکنند؟ اما آنچه از نگاه بیرونی‌ها سیاست عمیقا متناقض، پرهزینه و شکست‌خورده به نظر می‌رسید برای سیاستگزاران ونزوئلایی عقلایی بود که هم مصمم بودند و ظاهرا وسایلی برای متنوع ساختن اقتصاد داشتند در حالی که صدای گروه‌های مستقر را می‌خواباندند که احتمالا «آخرین شانس برای دموکراسی» را تهدید می‌کردند. حقیقتا برنامه‌ریزان دولتی، افزایش عظیم تقاضا برای درآمدهای دولت که بزودی از سرمایه‌داران ونزوئلایی صورت می‌گرفت را در نظر نگرفته بودند و انتظار گسترش تقاضاهای رانت‌جویی را نداشتند. اما با اینحال در روزهای اوج رونق نفتی به نظر می‌رسید که برای همه گروه‌های متشکل پول به مقدار کافی هست. از منظر این سیاستگزاران، جور دیگر عمل کردن از لحاظ سیاسی مشکل بود. در بستر فراوانی، انگیزه‌ای برای غیر آن عمل کردن وجود نداشت.

افزایش مخارج عمومی که طی نخستین سال رونق به راه افتاد، شتابگر یک سلسله اثرات منفی بر اقتصاد، دولت، رژیم و حکومت بود. در سطح دولت، سیاست بدون حد و مرز، «پارادوکس محبوبیت» بوجود آورد. چون رییس‌جمهور ظاهرا قدرت کامل و برای زمان مختصری، حمایت کامل مردم را داشت. برنامه‌ها بدون چالش جلو می‌رفت و سازوکارهای پاسخگویی عمل نمی‌کردند. در نخستین سال حساس که پرز سرکار بود، دولت هرگز مجبور نشد اولویت‌ها را تعیین کند برنامه‌ها را تعریف کند یا پیشنهادهای مشخصی بدهد. با توجه به دامنه گسترده نیازها در این کشور توسعه نیافته، هر اندیشه‌ای برحسب برخی اهداف قابل توجیه بود. رییس‌جمهور و مشاورانش که از حضور مخالف‌خوان‌هایی محروم بودند که آنها را مجبور به توضیح سیاست‌ها نماید هرگونه که می‌خواستند اهداف چندگانه، مبهم، به شدت جاه‌طلبانه و اغلب متناقض را بدون محدودیت دنبال می‌کردند. برای آنها هر چیزی می‌توانست یک اولویت باشد. با اینحال اگر هر چیزی در اولویت است در واقع هیچ اولویتی ابدا وجود ندارد.

اما هر چیزی یک اولویت نبود. تغییراتی که در سال قدرت فرمان دادن انجام نشد- راه‌هایی که طی نشد- گواهی روشن بر چگونگی دشوار بودن حرکت در برابر بافت ساختاری هستند. با وجود پیشنهاد اولیه دولت برای اصلاح مالیاتی گسترده که برای نخستین بار درآمدهای قابل توجهی از فعالیت اقتصادی داخلی عاید دولت می‌شد، هرگز از قدرت فرمان دادن برای اجرای مالیات بر درآمد بازتوزیعی استفاده نکرد. قانون ضد انحصاری که برای شکستن ساختار انحصار چند جانبه بخش خصوصی طراحی شده بود به سرعت ناپدید شد. مهم‌تر اینکه هر چند دولت پرز FIV را به قصد جلوگیری از ورود دلارهای نفتی به اقتصاد داخلی ایجاد کرد، FIV هرگز نصف درآمدهای نفتی تصریح شده در قانون را کاملا دریافت نکرد و پس از ۱۹۷۵ ابدا دلار نفتی جدید دریافت ننمود.

در سطح رژیم، تحکیم‌شکنی در همان لحظه‌ای شروع شد که افزایش قیمت نفت، تنش‌ها و مسوولیت‌های جدیدی وارد نظام سیاسی کرد. رونق- که به خودی خود یک بحران غیر معمول ثروت بود- به واکنش سیاسی غیر معمولی دامن زد. دلارهای نفتی پوپولیسم را رواج داد که واکنش معمول آمریکای لاتین به بحران است و پیمان‌گرایی را تضعیف کرد. پوپولیسم- بر کشیده شدن یک شخصیت بر فراز یک حزب، اختلاف بین اهداف یک رهبر و اهداف ملت، توسل جستن به طبقات و گروه‌های اجتماعی نسبتا فرودست و اعمال حکومت خودسرانه- دایما نهادهای دموکراسی پیمانی را به چالش می‌کشیدند. چنین چالشی در یک کشور با سنت طولانی کودیلو آسان بود. حتی AD، بانی اصلی دموکراسی، به گسترش یافتن قدرت ریاست‌جمهوری، تضعیف قانون اساسی و تیره‌کردن روابط حزبی بدون زیر سوال بردن جدی نیاز به قانون اختیارات ویژه رضایت داد. هنوز به استثنای ایجادFIV، اساسا هر اقدام دیگری می‌توانست به کنگره تحت تسلط AD تسلیم و تصویب شود بدون اینکه نابسامانی‌های حادث شده به واسطه این اقدامات فوق‌العاده بوجود آید.

در سطح دولت، انواع سیاست‌های اتخاذ شده در این دوره، محیط نهادی برای سیاستگزاری را با برهم‌زدن قالب‌های سنتی سازمان بخش عمومی و تشدید شکاف بین دامنه اختیارات و اقتدار تغییر داد. دو نمونه ذکر شده در این فصل به ویژه بارز هستند: تصمیم به ایجاد FIV خارج از همه کنترل‌های مالی موجود و تصمیم به تغییر قانون خدمات کشوری که اجازه افزایش بی‌رویه انتصابات سیاسی را می‌داد دقیقا در زمانی که دولت بایستی بیشترین کارایی را می‌داشت. انجام این سیاست‌ها در فضای نااطمینانی ایجاد شده به واسطه عشق به فرمان صادر کردن، فقط حس اغتشاش، نبود پاسخگویی و در کنترل نبودن را ساطع می‌کرد دقیقا در همان لحظه‌ای که عملکرد اداری اثر بخش، نیاز حیاتی بود.

همان طور که روشن شد استراتژی توسعه دولت پرز براساس مجموعه فروض مشکوکی بوده است سایر موانع موفقیت در طول مسیر آشکار شدند. اول از همه این باور که تمام مشکلات قابل حل هستند این که بزرگتر و سریعتر به معنای بهتر بودن است و اینکه نیروی کار، تجهیزات و دانش فنی را می‌توان از خارج وارد کرد. این برنامه پیش‌بینی افزایش مداوم در درآمدهای نفتی را می‌کرد تا مخارج گسترده به راه افتاده را پوشش دهد با وجود این واقعیت که قیمت‌های بالای نفت باعث ورود مکزیک و نفت دریای شمال به بازار شده است. برنامه بر این باور قرار داشت که می‌توان جلوی مصرف عیاش‌گونه را گرفت، که زیرساختار صنعتی موجود قادر به پشتیبانی از گسترش سریع تقاضا هست، که کشاورزی کم اهمیت‌تر از صنعت است، که فساد را می‌توان مهار کرد و اینکه تورم قابل کنترل است. فرض می‌شد مالکیت و کنترل دولتی به معنای باز توزیع مترقیانه منافع مدرنیته است. سرانجام وجود ظرفیت نهادی و مدیریتی کافی در دولت برای مدیریت ثروت تازه عاید شده با معیارهای کمیابی بدیهی انگاشته می‌شد. آینده معلوم ساخت که هر یک از این فروض نادرست بوده است.