سیاست یک نیاز همیشگی

نویسنده: سندی آیکدا

مترجم: محمدحسین تاجورپور

منبع: فریمن آنلاین

در سخنرانی‏هایم در سمینارهای آزادی خواهی(لیبرتارینیسم۱)، معمولا پرسش‎هایی با موضوع ویژگی‏ها و چگونگی یک جامعه ایده‏آل مطرح می‏شود. بحث‏ها عموما جنبه تئوری پیدا می‏کند چون مثال‏های تاریخی و به ویژه معاصر کمی از جوامع بدون دولت وجود دارد(البته چنین جامعه‌ای الزاما ایده‏آل نیست، اما پرسشی است که بیشتر افراد می‏پرسند). پرسشی که من می‏خواهم مطرح کنم این است که آیا با دولت‏های محدود یا اصلا در جوامع بدون هیچ نوع دولت و حکومتی، سیاست بی‏اهمیت می‏شود؟

این پرسشِ آخر به ندرت در سمینارها مطرح می‏شود. فکر می‏کنم تصور اکثر مردم این است که سیاست با دولت‏ها آغاز و پایان می‏یابد. این پرسش از زمانی که یکی از همکاران جوانم فیلم مستندی درباره مردمی که «خارج از محدوده» زندگی می‏کنند را برایم فرستاد، ذهن من را به خود مشغول کرده است. کمی جلوتر درباره این فیلم بحث خواهم کرد.

نظر «آین رند» درباره سیاست

کارل فون کلاسویتز، نظریه پرداز نظامی آلمان، سیاست را این‏گونه تعریف می‏کند: «جنگیدن با ابزاری دیگر»، زیرا مانند جنگ عمده تلاش‏ها در سیاست نیز بر سر به دست آوردن ابزار قدرت و تهدید است.

آین رند در رمان «اطلس۲ شانه بالا می‏اندازد»، از زبان یکی از شخصیت‏ها می‏گوید: «من به سیاست علاقه نشان می‏دهم تا زمانی برسد که دیگر مجبور نباشم به سیاست علاقه‏مند باشم.» در این‏جا من منظور وی را این‏گونه تفسیر می‏کنم که نیاز (لااقل نیاز خود نویسنده) به شرکت در کشاکش‏های سیاسی با کاهش محدوده دولت (به حداقل عملکردهای خاص مدنظر وی) به شدت کاهش می‏یابد. در واقع عده کمی هستند که با این نظر مخالفتی داشته باشند از آنارشیست‌های۳ حامی بازار آزاد گرفته تا سوسیالیست‏های طرف دار گسترش دولت. آنها همچنین می‌پندارند زمانی که اهدافشان محقق شود سیاست نیز از صحنه محو خواهد شد. اما آیا سیاست از میان رفتنی است؟ من که این طور فکر نمی‏کنم.

زندگی در خارج از محدوده

مستندی که اشاره کردم «خارج از محدوده: زندگی در بیابان۴» نام دارد. فیلم بسیار جذابی است و اگر ساعتی وقت آزاد داشته باشید به نظرم ارزش یک بار دیدن را دارد. جامعه‏ای همگی سفید پوست و فارغ از مسوولیت شامل زنان و مردان و کودکان. این جامعه شامل طبقه کارگر، ترک تحصیلکرده‏ها، افراد با تحصیلات، کهنه سربازان جنگ، معتادان و افراد فراری است. تمام این‏ها افراد ناسازگاری هستند که زندگی در شرایط سخت بیابان را به زندگی عادی و در جهت حرکت آب ترجیح داده‌اند. می‌توانید تصور کنید که زندگی بدون دسترسی به برق و آب مناسب و کافی چقدر دشوار خواهد بود.

زندگی خارج از محدوده، یعنی به طور عملی خارج از محدوده اعمال قانون بودن و این استقلال که به این طریق برای این افراد ایجاد شده ارزشمندترین دارایی شان است، البته در کنار تفنگ‏هایشان! فکر نمی‏کنم بتوان گروه دیگری را پیدا کرد که به اندازه این افراد مستقل و ضد هرگونه اعمال کنترل بیرونی زندگی کنند.

یکی از آنها می‌گوید: «پلیس‏ها این طرف‏ها آفتابی نمی‏شوند! ...اصلا این‏جا به خاطر نبود نفوذ دولتی است که این‌جا است! ما دولت نمی‏خواهیم» نفر دیگری می‌گوید: «این جا چند تا قانون بیشتر نداریم... اصلی‌هایش این دو تا است: هیچ وقت از همسایه دزدی نکن، هیچ وقت به همسایه شلیک نکن.»

پس بسیاری، سال‏ها است در این محل زندگی می‏کنند و آنها هم قانون‏هایی دارند. در حقیقت اگر از چند دقیقه آغازین فیلم که سعی در نشان دادن اسلحه‌کشی‏ها دارد بگذریم، می‏بینیم که اکثر آنها از زندگی‏شان رضایت دارند. حداقل به همان اندازه مردمی که «در محدوده» زندگی می‌کنند از وضع‏شان راضی به نظر می‏رسند. مسلما این مکان ایده‏آل ذهن بسیاری افراد نیست، اما شاید بتوان گفت جامعه‏ای است که می‏تواند نظر موافق یک آنارشیست را (هر چند الزاما نخواهد در آن محل زندگی کند) جلب کند.

سیاست در خارج از محدوده

در میانه‏های فیلم می‌بینیم که جامعه با یک مشکل مواجه می‏شود. اعضای یکی از گروه‏های مجاور که از نوجوانان فراری تشکیل شده دست به دزدی از بعضی اعضای گروه می‏زنند. نبود دولت به این معنی نیست که افراد متجاوز نیز وجود نخواهند داشت! آیا دیگر افراد، اعضای این دسته فردگرایان ناهمگون، فقط از خودشان مراقبت می‏کنند؟ خیر!

مسن‏ترین، محترم‏ترین و با تجربه‏ترین اعضای جامعه (موسوم به پیرمردها)، احساس مسوولیت کرده و برای یافتن راه‌حلی برای این مشکل با هم مشورت می‏کنند. ابتدا جلسه‏ای با نوجوانان می‏گذارند که به نتیجه مطلوب نمی‏رسد. سپس تصمیم می‏گیرند یک گروه از زن‏ها را (موسوم به مادران) برای صحبت با نوجوانان بفرستند که این بار ظاهرا نتیجه بهتری هم می‏گیرند.

این‏جا هیچ دولتی وجود ندارد، اما جامعه یک ساختار هدایت غیر‌رسمی دارد که گرچه هیچ ادعایی برای در دست گرفتن انحصار قدرت ندارد، اما هنگامی که بحران‏های ناخواسته پیش می‏آید نقش خود را در حل آنها ایفا می‏کند. بر خلاف آنچه بر اساس صحنه‏های اول فیلم ممکن است به ذهن خطور کند این مشکلات با اعمال زور و خشونت حل نمی‏شود، بلکه این افراد با مذاکره‌های صلح‌آمیز که ممکن است شامل برخی بحث‏ها و چانه زنی‌های پر سر و صدا نیز باشد به حل و فصل مسائل می‏پردازند (البته می‏شود ادعا کرد پشت این مناظره‏ها و شاید حتی ایجاد‌کننده آنها این آگاهی باشد که استفاده از خشونت و زور همیشه به عنوان یک گزینه وجود خواهد داشت).

پس افراد جامعه بزرگ‏تر باید فردی را انتخاب کنند که از طرف همه آنها اختیار صحبت و مذاکره را داشته باشد و بالطبع گروه نوجوانان هم باید چنین کاری را انجام دهد. پس از آن کشمکش‏هایی بین دو گروه در چارچوب قوانین از قبل پذیرفته شده بر سر اینکه چه کسی حق دارد چه استفاده‏ای از دارایی‏هایش بکند یا حتی شاید اینکه چه چیزی مالکیت شخصی ایجاد می‏کند یا بر سر این که چه موقع استفاده از خشونت مشروع است، شکل می‏گیرد.

خب این بسیار به سیاست نزدیک شد. در حقیقت این ذاتا همان سیاست است!

پاورقی‌ها

۱.لیبرتارینیسم یک ایدئولوژی سیاسی- اجتماعی است که از بیشینه‌سازی آزادی‏های فردی و کمینه‌سازی یا حتی زدودن حکومت پشتیبانی می‏کند.

۲- قهرمانی که دنیا را روی شانه‏هایش نگه داشته است (یونان باستان).

۳- آنارشیسم به نظام سیاسی بدون دولت و فاقد هرگونه حکومتی که بر مبنای همکاری داوطلبانه و گروه‏های خود مختار اداره می‏شود اطلاق می‏گردد.

۴- Off the Grid: Life on the Mesa