نگاه
معنای نومحافظهکاری از دیدگاه پتربرکوتیز یک محافظهکار آمریکایى
در میان گردانندگان برجسته سیاست خارجی آمریکا و حتی در بخشهای مهمی از جنبش محافظهکاران، «نومحافظهکاری» به مثابه مسوول تمام اشتباهات سیاست خارجی آمریکا در هفت سال اخیر، به خصوص در عراق، قلمداد میشود. با این حال بسیاری از این انتقادها خطاست.
مترجم: شبنم پناهى
در میان گردانندگان برجسته سیاست خارجی آمریکا و حتی در بخشهای مهمی از جنبش محافظهکاران، «نومحافظهکاری» به مثابه مسوول تمام اشتباهات سیاست خارجی آمریکا در هفت سال اخیر، به خصوص در عراق، قلمداد میشود. با این حال بسیاری از این انتقادها خطاست. باید یادآوری کرد که رییسجمهور، معاون او، وزیر دفاع، وزیر خارجه، و مشاور امنیت ملی هیچ یک ریشههای نومحافظهکاری ندارند و هر چند متفکران نومحافظهکار در سیاستگذاریهای عراق نفوذ داشتند؛ اما مشکل مربوط به اصول محافظهکاری نبود، بلکه ناتوانی در درک و اجرای کامل این اصول بود که سبب بروز مشکلات شد.
نومحافظهکاری هرگز یک مکتب توسعه یافته سیاست خارجی آمریکا مانند رئالیسم یا ایدهآلیسم نبوده و همچنین مانند انزواگزینی یا مخالفت با خلع سلاح اتمی یک جانبه، یک واکنش نیست. تنها در جنگ عراق بود که نومحافظهکاری توسط منتقدانش به غلط با یک اندیشه خام تداعی شد و آن این که: آمریکا باید از زور نظامی، حتی در صورت لزوم یک جانبه، استفاده کند.
بدیهی است تمرکز بر این فکر بدون در نظر گرفتن مسائل دیگر مانند هزینه دخالت نظامی، توان و ظرفیت آمریکا برای بازسازی کشوری ویران از جنگ، و تاثیر اقدامات آمریکا بر ثبات منطقه و عقاید بینالمللی فاجعه آفرین است.
دست کم این چیزی است که راه و رسم نو محافظهکاری توصیه میکند. روح مکتب نو محافظهکاری با برگزیدن یک هدف از میان اهداف گوناگونی که مورد توجه مردم قرار میگیرد و تعقیب کردن آن بدون توجه به هزینهها، مخالف است. نومحافظهکاری هم در امور داخلی و هم در مواجهه با مسائل خارجی با آن نوعی از سیاستگذاری که به عواقب و پیامدها بیاعتنا است، سازگاری ندارد.
دو سند مهم که هر دو در زمان خود تحول آفریدند نمونههای مناسبی از رویکرد نومحافظهکاری را به نمایش میگذارند. اولین گزارشی است که در سال ۱۹۶۵ دانیل پاتریک مونیهان که در آن زمان معاون وزیر کار در دولت جانسون بود منتشر کرد. در این گزارش به نام «خانواده سیاه پوست: موردی برای اقدامی ملی» مونیهان مساله فروپاشی خانوادههای سیاهپوست را در محلات فقیرنشین مطرح کرده و بیان کرده بود که «تا زمانی که این وضعیت برقرار است، چرخه فقر و نابرابری تکرار میشود.» محافظهکاران سنتی این مساله را خارج از محدوده اقدامات دولتی میدانستند. اندیشمندان آن دوران بر تامین منافع پولی از سوی دولت تاکید داشتند. اما مونیهان بر لزوم یک رویکرد جدید اجتماعی پافشاری میکرد.
این رویکرد، اهمیت آموزش و پرورش و فرهنگ را در ایجاد شهروندانی سالم و توانمند که قادر به بازسازی ساختارهای خانوادگی سیاه پوستان فقیر باشد، مورد تاکید قرار میداد.
در سال ۱۹۷۹ نیز مجله «کامنتری» مقالهای بلندپروازانه از جین ج. کرکپاتریک، استاد دانشگاه جورج تاون به نام «دیکتاتوری و معیارهای دوگانه» منتشر کرد. وی در این مقاله بر خلاف پیش فرضهای سیاست خارجه دولت کارتر در مورد نیکاراگوئه باور داشت که دموکراتیزه کردن همواره بهترین گزینه برای رژیمهای خودکامه نیست، به خصوص اگر آنها دوست آمریکا باشند و باید برای ایجاد نهادهایی که آزادی و پیشرفت را گسترش میدهند تلاش کرد. کمونیستها و توتالیترهای به دنبال تحولات هستند. کرکپاتریک از یک سیاست خارجه فعال تر نسبت به رئالیستهای محافظهکار سنتی پیروی میکرد و معتقد بود که دموکراسی یک دستاورد است. به گمان او «دههها و یا شاید قرنها زمان لازم است که مردم عادتها یا انضباط دموکراتیک را کسب کنند.»
گزارش مونیهان و مقاله کرکپاتریک نقشی تعیین کننده در پیدایش اندیشهای که به نومحافظهکاری شهرت یافت، داشتند. در این نحله، غروری شدید نسبت به نهادهای دولتی آمریکایی وجود دارد.
اما رویکردهای دولتی باید از سوی پیامدهای واقعی جهانی مورد ارزیابی و قضاوت قرار گیرند، نه خواستههای حامیان آنها و مقاصد تصمیم گیرندگان. این نحله بر آن است که آزادی و دموکراسی بر کیفیت ذهنی و شخصیتی استوار است که به طور خودکار ایجاد نمیشود، بلکه باید در خانواده و جامعه مدنی پرورش یابد. همچنین بر این باور است که دولت، در حالی که غالبا آفریننده مشکلات است، اما میتواند به واسطه یافتن راههایی برای تقویت خانواده و جامعه مدنی حلال مشکلات نیز باشد. نومحافظهکاران معتقدند که منافع آمریکا از طریق حفظ و گسترش نظمی بینالمللی که حتیالمقدور مرکب از کشورهایی است که به حقوق فردی احترام میگذارند و مشروعیت خود را از مردم میگیرند، حاصل میشود.
به طور خلاصه، اندیشه نومحافظهکارانه تلفیقی قدرتمند از تفکراتی است که ریشه آنها را در یک سنت گسترده لیبرالی میتوان یافت، به ویژه جناح محافظهکار آن که توسط مدیسون، هامیلتون، برک و توکویل پایه ریزی شده است. شکی نیست که چنین رویکردی باید احتیاط بیشتری در اقدام به جنگ در عراق به عمل میآورد. میبایست با آگاهی بیشتر اقدام میشد و تأثیرات احتمالی تغییر رژیم در جامعه عراقی مورد بررسی بیشتر قرار میگرفت.
اشتباه کجا بود؟ فرانسیس فوکویاما، از دانشگاه جانهاپکینز، توضیحی بر این مساله ارائه داده است. او تحت تأثیر فروپاشی سریع کمونیسم در اروپای شرقی و سپس اتحاد جماهیر شوروی، نتیجه میگیرد که تفکر نومحافظهکارانه به مقایسهای نادرست میان موقعیت آن کشورها و موقعیت فرهنگی متفاوت اعراب و جامعه مسلمان عراق دست زده است. با این حال، ناتوانی محافظهکاران امروزی در پیشبینی چالشهای پس از جنگ، اندیشه نومحافظهکاری را زیر سوال نمیبرد. مقایسه تحولات شگفت انگیز اروپای شرقی و اتحاد جماهیر شوروی با وضعیت عراق و یا ناتوانی از در نظر گرفتن پیامدها و چالشهای ناشی از عقاید دینی عراقیها، ساختار اجتماعی، تفرقههای قومی و تأثیرات سالها حکومت دیکتاتوری پس از حمله نظامی، همگی به معنای نادیده گرفتن آموزههای نومحافظهکارانه درباره پیش شرطهای مادی و اخلاقی آزادی و دموکراسی است.
با توجه به آنچه گفته شد، نومحافظهکاران در حمایت خود از «عملیات آزادیبخش عراق» و خودداری از بیرون کشیدن نیروها پس از مواجهه با دشواریها واقع نگری عملگرایانه و بلندنظری از خود نشان دادند. به طور قطع بلندنظری و واقع نگری آنها بیش از (به عنوان مثال) سناتور هیلاری کلینتون با پیشنهادات مکرر و گمراهکنندهاش برای خروج نیروها و یا وعدههای تکراری سناتور باراک اوباما در مورد اقداماتی بود که بعد از ریاست جمهوری انجام خواهد داد. این وعدهها مثل همیشه تکراری است بدون این که به عواقب آن برای مردم عراق یا منافع آمریکا در منطقه و جهان نظری افکنده شود.
نومحافظهکاران، بر خلاف بسیاری از منتقدانشان، با تهدیدهای عمیقی که صدام حسین ایجاد میکرد و نیز هزینههای هنگفتی که ادامه رژیم او در بر داشت، رودر رو شدند. آنها بر نتایج حاصله از تمام سازمانهای اطلاعاتی غربی که همگی خبر از توسعه سلاحهای کشتار جمعی توسط صدام میداد، چشم نبستند.
آنها خطرات واقعیای را که صدام میتوانست در جهان پس از یازده سپتامبر ایجاد کند نادیده نگرفتند. آنها به زیرپا گذاشته شدن مداوم عهدنامهها و قوانین بینالمللی توسط صدام بی توجه نبودند. آنها دهها هزار نفر قربانی عراقی ناشی از سیاست نفت در برابر غذا را که تنها به منظور تقویت قوای نظامی رژیم صدام اتخاذ شده بود، فراموش نکردند. نومحافظهکاران از پیامدهای ویرانگرانه استقرار نیروهای آمریکایی در عربستان سعودی برای حفظ آن کشور از خطر جاهطلبیهای صدام غافل نبودند. هنگامی که بازسازی عراق با دشواری مواجه شد آنها واقع بینانه خود را با پیامدهای خروج نیروهای آمریکا از عراق و دادن اوضاع به دست نیروهای ناشی و بی تجربه عراقی فریب ندادند. این پیامدها میتوانست مرگ شاید صدها هزار عراقی به دست القاعده و جنگ داخلی ناشی باشد. اکنون اوضاع در عراق به یمن استواری و ثبات قدم امریکا روندی امیدوارکننده به خود گرفته است، اما این نومحافظهکاران را از توجه به لزوم تعهد بلندمدت آمریکا در ایجاد ثبات و دولتی شایسته در عراق باز نداشته است.
اشتباهات ما در عراق به طرز دردناکی یادآور آن است که «حزم و احتیاط» به قول ادموند برک و برجستهترین اندیشمندان تفکر نومحافظهکاری، «الهه این جهان پست است». ایراد کسانی که چالشهای عراق تحت حکومت صدام را از دیدگاه اصول نومحافظهکاری مینگریستند این نبود که آنها بیش از حد نومحافظهکار بودند، بلکه این بود که آنها به اندازه کافی نومحافظهکار نبودند.
منبع: irdiplomacy.ir
ارسال نظر