دیدگاهنقل مکان از کرملین
«قدرت» در سیاهه اموال شخصی پوتین
این بار روسها بیآنکه خود بدانند، به شیوهای غیرمستقیم ساختار نظام حاکم بر روسیه و شاید حتی تاریخ این کشور را با آرای خود تغییر دهند.
آنچه این دور از انتخابات دوما را چنین حائز اهمیت کرده، ولادیمیر پوتین، رییسجمهوری روسیه است. او طی حضوری کمتر از یک دهه در عرصه سیاست و رهبری روسیه ثابت کرده که فارغ از این که کجا و در کدام رده و مقام باشد، قدرت و به بیان دیگر نقطه ثقل ماشین سیاسی روسیه همانجا است.
از طرفی دیگر پوتین تاکنون دو دوره متوالی ریاستجمهوری را از سر گذرانده و قانون اساسی روسیه که متضمن نظام جمهوری (نظام تفوق قدرت رییسجمهوری در برابر نظام پارلمانی) در این کشور است، ریاستجمهوری او را برای سومین دوره متوالی ممنوع کرده است. پوتین نیز تا امروز بارها تاکید کرده که حاضر نیست به بهای تغییر قانون اساسی، یک دوره چهار ساله دیگر بر کرسی ریاستجمهوری تکیه بزند و به این ترتیب اواسط ماه مارس سال آینده، یعنی زمانی کمتر از چهار ماه دیگر باید از کرملین نقل مکان کند؛ اقدامی که به تعبیر دیگر خروج نقطه ثقل سیاسی و قدرت روسیه از کرملین محسوب میشود و شاید بتوان گفت پوتین «قدرت» را در سیاهه اموال شخصیاش ضبط کرده که قرار است با خود از کرملین ببرد.
اما خروج قدرت از کرملین به تغییراتی در ساختار نظام روسیه نیاز دارد، خصوصا اگر لازم باشد به این جابهجایی در نظام قدرت رنگی از مشروعیت داده شود. البته پوتین پیش از این، در دوران کوتاه نخستوزیریاش و پیش از عهدهدار شدن کفالت ریاستجمهوری در فاصله اوت تا دسامبر 1999، با عملکرد خود نشان داده است که برای اعمال قدرت و نفوذ (که بیشتر منشائی کاریزماتیک دارد تا حقوقی) نیازی به تشریفات قانونی و مدنی ندارد، اما شرایط روزهای پیشرو در مقایسه با آنچه پوتین پشت سر گذاشته بسیار تغییر کرده است و شاید مهمترین عامل آن طول مدت و نوع رقابتی است که پیشرو دارد.
پوتین در حقیقت اکنون در این فکر است که چگونه از قدرت خود (که فراتر از قدرتی قانونی است) دستکم برای یک دوره چهار ساله استفاده کند، در حالیکه توسل به شیوههای دوران ۴ماهه نخست وزیریاش در واپسین روزهای ریاستجمهوری بوریس یلتسین، در دورهای طولانی نه فقط باعث افول محبوبیت او میشود، بلکه شاید ظرفیت انتقال قدرت و نفوذ پوتین را در سطح فعلی آن (یا دست کم سطحی که پوتین برای روزهای پس از ریاستجمهوریاش در نظر گرفته) نداشته باشد.
در این شرایط انتخابات دومای روسیه را شاید بتوان بهترین فرصت برای پوتین دانست تا از طریق آن ساختار نظام حکومت روسیه را به مشروعترین شکل ممکن تغییر دهد. پوتین از اواسط ماه اکتبر حمایت خود را از حزب «روسیه متحد» (Единая Россия) در انتخابات دوما اعلام کرده است، حزبی که در سال 2001 از به هم پیوستن «حزب اتحاد روسیه» و حزب «سرزمین پدری؛ تمام روسیه» پدید آمده است. این حزب که در جناحبندیهای سیاسی روسیه میانهرو در نظر گرفته میشود در دوره قبلی انتخابات دوما در دسامبر 2003 توانست با کمک و پشتیبانی پوتین 305 کرسی از مجموع 450 کرسی دوما را از آن خود کند؛ اکثریتی بیش از دو سوم نمایندگان دوما که در نتیجه به حزب «روسیهمتحد» قدرت اصلاح قانون اساسی را میدهد.
در حقیقت قدرت حزب محبوب پوتین در دوما برای اصلاح قانون اساسی در کنار اشغال ۸۸ کرسی از مجموع ۱۷۸ کرسی شورای فدراتیو روسیه (که نقش مجلس اعلا یا سنا را در برابر دوما دارد) برخی گمانهزنیهای اولیه را درباره آینده پوتین به این سمت سوق داده بود که او احتمالا با استفاده از این قدرت و با اصلاح قانون اساسی خود را برای بار سوم نامزد انتخابات ریاستجمهوری خواهد کرد؛ گزینه اشتباهی که پوتین با هوشمندی از آن اجتناب کرد. تغییر قانون اساسی برای سومین حضور متوالی در دفتر ریاستجمهوری راه گریزی از انگ دیکتاتوری برای پوتین باقی نمیگذاشت؛ اتهامی که در فضای اروپا (جایی که پوتین بخش اعظم سرمایهگذاری سیاسی خود را معطوف آن کرده) و با واکنش کشورهای اروپایی حتی ممکن بود به قیمت نزول وضع اقتصادی روسیه تمام شود و افول محبوبیت پوتین را نیز در پی داشته باشد، حال آن که پوتین بدون این دستاویز میتواند شرایط را به گونهای تغییر دهد که بیرون از کرملین نیز مرد شماره یک روسیه باشد.
در همین زمینه پوتین که پیش از این در مقام رییسجمهوری خود را فراتر از عضویت در حزبی میدید، به تازگی تمایل خود را به عضویت در «روسیه متحد» اعلام کرده است، البته تمایلی که به گونهای نمایشی از سر بیمیلی و فقدان گزینهای شایستهتر است.
«روسیه متحد» برای مردم روسیه مانند تودهای بیشکل و صورت است که بدنه آن از تکنوکراتها درست شده، بدون حضور چهرهای شاخص و برجسته. پیروزیهای این حزب تا امروز مرهون حمایتهای پوتین بوده است؛ مردی که به واسطه باز گرداندن قدرت اقتصادی و سیاسی به روسیه همچنان محبوبترین چهره سیاسی این کشور به شمار میرود. به این ترتیب، به رغم نمایش بیرغبتی پوتین برای عضویت در این حزب باید گفت «روسیه متحد» دقیقا همان چیزی است که پوتین به آن نیاز دارد؛ حزبی فاقد شخصیت که با «حلول» پوتین در کالبدش دیگر نه «روسیه متحد» بلکه حزب «پوتین» خواهد بود.
به عقیده تحلیلگران اکنون با پشتیبانی پوتین از این حزب و با توجه به محبوبیت او در روسیه، پیروزی «روسیه متحد» در انتخابات یکشنبه آتی بسیار محتمل است و تنها چیزی که گمانهزنی درباره آینده روسیه و پوتین را با اما و اگر مواجه میکند، این است که شاید «روسیه متحد» این بار موفق نشود مانند دوره قبل دو سوم یا بیشتر کرسیهای دوما را از آن خود کند.
با اساس قرار دادن این فرض چند احتمال برای آینده روسیه و پوتین میتوان تصور کرد: اگر «روسیه متحد» بتواند دو سوم کرسیها را از آن خود کند، با استفاده از قدرت اصلاح قانون اساسی ممکن است نظام جمهوری روسیه را به نظام پارلمانی تغییر دهد. از سوی دیگر با ورود پوتین به حزب «روسیه متحد» رهبری این حزب که اکنون در اختیار بوریس گریزلوف، متحد مطیع پوتین و سخنگوی فعلی دوما است، بدون شک به او تفویض خواهد شد.
در این شرایط پوتین به طور خودکار به مقام نخست وزیری، بالاترین مقام در نظام پارلمانی، خواهد رسید و اگر کسی مانند ویکتور زوبکوف، نخست وزیر فعلی، عهدهدار مقام تشریفاتی ریاستجمهوری باشد، همکاری پوتین به عنوان نقطه ثقل قدرت با رییسجمهوری تکنوکرات بیهیچ مشکلی به کام پوتین خواهد بود.
مزیت این شیوه به خصوص در این است که میتواند برای مدتی به مراتب بیش از یک دوره چهار ساله ریاستجمهوری متضمن نفوذ و قدرت پوتین باشد.
در مقابل مشکلات زمانی ممکن است بروز کنند که شخصی قدرتمند به ریاستجمهوری برسد، وضعیتی که برای مثال ممکن است در دوره آتی ریاستجمهوری با انتخاب احتمالی ایگور ایوانف، معاون کنونی نخست وزیر، پیش بیاید. البته در این شرایط نیز میتوان گزینه آرمانی همکاری مسالمتآمیز دو مرد قدرتمند را در کنار هم پیشبینی کرد، اما حقیقت این است که پوتین به لحاظ ساخت شخصیتی، تحمل کانون قدرتی خارج از نفوذ خود را ندارد و حضور شخصیتی قدرتمند در مقام ریاستجمهوری در نهایت به مناقشه پوتین و رییسجمهور خواهد انجامید. البته با توجه به این که در شرایط فعلی، هر کس که از سوی پوتین برای ریاستجمهوری توصیه شود، شانس بسیار بیشتری برای پیروزی در انتخابات دارد، به نظر نمیرسد که لااقل در چهار سال آتی روسیه شاهد درگیری از این دست بین رییسجمهوری و پوتین باشد.
اما در صورتی که حزب «روسیه متحد» نتواند نسبت مطلوب دو سوم کرسیهای دوما را کسب کند و در نتیجه فاقد توانایی اصلاح قانون اساسی باشد، پوتین به احتمال زیاد با پشتیبانی از زوبکوف، به سوی اجرای سناریویی خواهد رفت که تحلیلگران از مدتها قبل آن را پیشبینی کرده بودند: زوبکوف، تکنوکرات مطیع پوتین، با حمایت و استفاده از محبوبیت پوتین در رقابتهای انتخاباتی به ریاستجمهوری میرسد؛ پوتین شاید با استفاده از اکثریت پارلمان نخست وزیر شود یا شاید ترجیح بدهد سیاست روسیه را از پشت صحنه هدایت کند، به بیان دیگر چه نخست وزیر و چه شهروند عادی، این پوتین است که از طریق نفوذ بر زوبکوف حرف آخر را میزند؛ در پایان دوره ریاستجمهوری زوبکوف در سال ۲۰۱۲، پوتین که تابوی «توالی» سومین دور ریاستجمهوریاش شکسته شده، بدون مواجهه با رقیبی جدی که در دور قبل رییسجمهوری بوده (در حقیقت شاید زوبکوف به نفع پوتین حتی از کاندیداتوری دور بعد نیز صرف نظر کند)، برای یک دوره چهار ساله و شاید هشت سال دیگر وارد کرملین میشود و این در حالی است که قانون اساسی تغییری نکرده و رییسجمهوری همچنان مرکز قدرت است.
با توجه به این احتمالها، در نهایت میتوان به این نتیجه رسید که محبوبیت بیش از حد پوتین در روسیه به او اجازه هر مانور سیاسی را میدهد و او نیز از این مساله خوشحال است و قصد دارد از این شرایط به بهترین شکل استفاده کند. بر اساس آخرین نظرسنجیها، 91درصد روسها پوتین را به خاطر شیوه حکومت و ابتکارش میستایند، 88درصد او را همچنان لایقترین و شایستهترین فرد برای رهبری روسیه میدانند و 79درصد او را به این خاطر تحسین میکنند که رهبری مدرن است و رفاه مردم کشورش اولین دلمشغولی او به شمار میرود. با این وضعیت نباید شگفت زده شد، اگر جاهطلبی پوتین او را وسوسه کند تا تصویر «پوتین کبیر» را به عنوان معمار و بنیانگذار روسیه نوین روی تصویر کهنه «پتر کبیر»، معمار روسیه تزاری نصب کند؛ البته او قصد ندارد لااقل در آینده نزدیک بخشی از تاریخ روسیه محسوب شود.
ارسال نظر