گفتوگوی منتشر نشدهای با پیمان ابدی
بدلکار نباید دیده شود
علیرضا مجمع- به هیچ وجه تصور نمیکردم، چاپ گفتوگویی که با پیمان ابدی همان اوایل بازگشتش به ایران داشتم، پس از رفتن او، به «تقدیر» به چاپ برسد. پیمان ابدی، بیآنکه بخواهم تعریف بیهودهای از او داشته باشم، متخصصترین مدیر جلوههای ویژه بدلکاری تاریخ سینمای ایران بود. در همین مدت کوتاه زندگیاش در ایران پس از بازگشت از آلمان و پس از پروژههای سنگینی مثل هشدار برای کبرا ۱۱ و پلیس بزرگراه که در تلویزیون ایران هم پخش شده است، به قدری حرفهای و درست کار کرد که همه اهل سینما او را نه یک مدیر تیم بدلکاری که هنرمندی تمامعیار میدانستند. پس از سالها، با آمد او، سینمای ایران خیالش از بابت تیم حرفهای بدلکاری، با توانی که ابدی جمع کرده بود، راحت شده بود. او بیشک این تجربه حرفهای را در یکی از حرفهایترین تیمهای بدلکاری تلویزیون آلمان به دست آورده بود. پیش از آن قهرمان شیرجه آلمان بود و رکوردش هنوز در آلمان دستنیافتنی است. این کارنامه زمانی کامل میشود که بدانیم او دکترای روانشناسی ورزشی را گرفته بود، اما قصه مرگش غمانگیزتر از هیجانهای کامل زندگیاش بود که البته نکتهای اساسی را در سینمای ایران گوشزد میکند؛ سینمایی که حتی برای متخصصترین افرادش مثل پیمان ارزش و حرمتی قائل نمیشود، نه سر صحنه که به مرگش منجر شد و نه پشت صحنه در سیستم مدیریتی سینما. این اتفاق پایان تلخ پیمان ابدی در سینمای ایران بود، اما پایان این اتفاقها نیست. پیمان بیشک در سینمای ایران تا سالهای سال تکرار نخواهد شد. در پایان میماند یک حسرت همیشگی که کاش او میتوانست سالهای بسیار دیگری را در سینمای ایران بماند و کار کند، به این شکل جلوی چشمان همسرش و در حالی که اتوبوس منفجر میشود، زیر اتوبوس بماند و نشود حتی نجاتش داد و نکته آخر؛ به هیچ وجه دوست نداشتم گفتوگوی ما در شکل و زمان فعلی به چاپ سپرده میشد، اما تقدیر این است و کاریاش نمیشود کرد، مثل مرگ پیمان که هیچ دلیل دیگری جز تقدیر نمیشود برایش متصور شد.
با توجه به این که در کشور ما رشته بدلکاری خیلی گسترده نیست، اما شما به این رشته گرایش پیدا کرده و در آن فعالیت میکنید. چه طور شد که به بدلکاری گرایش پیدا کردید؟
بدلکاری رشتهای نبود که من دلم بخواهد به آن وارد شوم. به عبارتی کسی که از کشور دور میشود، بیشتر به دنبال این است که با تحصیل و مسائلی از این دست، پاسخ زحمات پدر و مادر را بدهد و من هم از این قاعده مستثنی نبودم. ۲۲ سال دوری از کشور و پدر و مادر را تحمل کردم تا سربلند باشم؛ ولی شاید شانس خوب من یا
پشتکار من باعث شد که وقتی در رشته ورزشی شیرجه موفق و وارد دانشکده ورزشی شدم، دیدند یک نفر هست که میتواند برای پرش از ارتفاع از او استفاده کنند و پیشنهادهای گوناگونی از شرکتهای مختلف داشتم. در ابتدا وارد کارهای تبلیغاتی و پرشهای مختلف برای تبلیغات نوشیدنیها، شامپو و ... شدم که یکی از این پرشها به عنوان معروفترین تبلیغات دنیا به مدت پنج سال پخش میشد.
در این پرش، من از ارتفاع ۲۷ متری، شیرجه آزادی به دریا داشتم.
آیا در این زمینه دوره گذراندید و آموزش خاصی دیدید؟
در سال ۹۸ زمانی که در شهر کلن برای یک کار کوچک در شرکت اکشن کانسپت (action concept) دعوت شدم و قرار شد که از روی یک پل به ارتفاع ۲۰ متر به رودخانه راین با جریان آب زیاد شیرجه بزنم، نه به عنوان یک بدلکار، بلکه به عنوان یک ورزشکار حرفهای از من دعوت شد و پس از یکی دو کار دیگر با این شرکت، برای آنها جالب بود که این تجربه را داشته و بتوانند از آن استفاده مفید ببرند. از سال ۹۹ من به عنوان مسوول گروه بدلکاران در پرش از ارتفاع و سقوط آزاد استخدام شدم و در کنار آن تحصیلات در دانشگاه را ادامه دادم. مدت زیادی طول نکشید که مسوولان شرکت متوجه شدند که بدن من آمادگی خوبی دارد و من از همه نظر چه موتورسواری و چه اتومبیلسواری و ... فعالیت میکنم، برایشان سوژه خوبی بودم که شاید از من سوءاستفاده کنند؛ چون در فیلمبرداریها کسی نمیگفت که یک بدلکار آمده، بلکه میگفتند قهرمان کشور، کاری را برای این هنرپیشه انجام میدهد و این سمت، ارزش بیشتری برایشان داشت. در سال ۲۰۰۰ من در این شرکت به مدت دوسال برای رشته بدلکاری دوره آموزشی را گذراندم.
آیا از شرکت اکشنکانسپت، کاری هم در ایران پخش شده است؟
بله، موتورسواران پلیس کار این شرکت بود. همچنین فیلم دلقک که در آن فردی با ماسک از هلیکوپتر میپرید و من کارم را با همین فیلم آغاز کردم تا هشدار برای کبرا ۱۱.
کمی از تجربههای هشدار برای کبرا ۱۱ بگویید.
زمانی که همکاری من با این سریال آغاز شد، هنوز مسوولان اعتماد لازم را به من نداشتند و من بیشتر در صحنههایی همچون سقوط از ارتفاع یا رانندگیهای بدون تصادف کار میکردم؛ اما در یک سکانس قرار بود یک اتومبیل پس از برخورد با اتوبوس در اتوبان به گاردریل برخورد کند و سپس در آن سوی گاردریل فرود بیاید. شخصی که باید این کار انجام میداد، آسیب دید و نتوانست بیاید. فرد دیگری که انتخاب شد، با یک اشتباه کوچک باعث یک سانحه شد و مسوولان مجبور شدند فرد دیگری را جایگزین کنند. تا آن روز به خودم اجازه نداده بودم که بگویم از من هم استفاده کنید. با اینکه یکی از اعضای ثابت تیم بودم، اما آن روز پیشنهاد کردم و آقای اشتفان ریشتر هم که در آن دوران مسوول ما بود، استقبال کرد و قرار شد من آن صحنه را انجام دهم. این صحنه در همان مرتبه اول انجام شد و همین امر باعث شد که اعتماد لازم به من ایجاد شود.
چطور شد که در ورزش به موفقیت رسیدید؟
مدتی بود که از ورزش خسته شده بودم و پس از شش، هفتماه تمرین و پرش به جایی رسیده بودم که میخواستم ورزش را کنار بگذارم. به سراغ مربی ورزش رفتم و پرسیدم به نظر شما من شانسی دارم که در این رشته موفق باشم و روزی مقامی را به دست بیاورم؟ او بدون اینکه فکر کند به من گفت آره. ایمانی که آن روز در صورت مربی دیدم باعث شد که من اینقدر برای این ورزش ارزش قائل شوم و بخواهم با تمام وجود خودم را به موفقیت برسانم. آن پاسخ مثبت همان قدرتی بود که من نداشتم و کمبودش را حس میکردم. وقتی به آن رسیدم، پشتکارم چند برابر شد و به جایی رسیدم که در زمان مسابقات، همه از من میترسیدند.
بازگشتن و ماندن شما در ایران، شاید باعث تحولی در ساخت فیلمهای اکشن سینمای ایران شود؛ اما از سویی دیگر اعتماد اولیه به شما و کارتان خیلی مهم است. از یک طرف شما کارهایی را مانند سریال بدلکاران به نمایش میگذارید و از طرف دیگر برخی خبرها میگویند پیمان ابدی مدارک دروغین را با خودش به ایران آورده است.
درباره این موضوع، باید بگویم که فکر نمیکنم سازمان
صدا و سیمای ایران، سازمان کوچکی باشد و اگر این سازمان درباره پیمان ابدی که به نوعی دعوتش کردند، تحقیق نکرده بود و من دروغ میگفتم، آیا فردا این سازمان نمیتواند به من بگوید چرا دروغ گفتی؟
کانال RTL آلمان با سازمان صدا و سیمای ایران قرارداد دارد که سریال هشدار برای کبرا ۱۱ در ایران پخش میشود. پس من چطور میتوانم به دروغ این سازمان را فریب بدهم؟ من حاضرم مدارک را در اختیار شما قرار دهم و شما آنها را چک کنید که سفارت آلمان در ایران این کار را برای شما انجام خواهد داد. اگر این روش را دوست ندارید، سرکنسولگری ایران در کشور آلمان میتواند این موضوع را تایید کند. از سوی دیگر چهار سال پیش از تلویزیون جام جم ایران، آقایان مهرزاد و علیرضا اسلامی برای یکسری فیلمبرداریها از شرکت اکشن کانسپت و پشت صحنه هشدار برای کبرا ۱۱ به آلمان آمدند و زمانی که من در اکشن کانسپت راهنمای آنها شدم، فیلمی مستند از داستان زندگی من ساختند که چندین بار در ایران پخش شده است. اگر به پرشهای من شک دارند، درباره نام من که در کتاب گینس ثبت شده چه میگویند؟ این رشته بازی کردن با جان است و اگر من اشتباه کنم و در یکی از پرشها، چند متر آن طرفتر از جعبهها بیفتم، دیگر هیچ پولی به دردم نخواهد خورد. پس من هیچ گاه با جان خودم بازی نمیکنم تا به خاطر پول جانم را از دست بدهم.
پس این شایعات از کجاست؟
در حال حاضر در ایران یک نفر این اخبار را منتشر میکند که او هم تا چندی پیش طرفدار من بود؛ حتی من تمام مدارکم را در اختیارش گذاشتم و همه را دید؛ اما چون میخواست از طریق من کلاهبرداری کند، به همین دلیل از تیم خودم اخراجش کردم. در ابتدا سعی کرد میان بچههای تیم تفرقه بیفکند. وقتی دید نمیتواند، حالا شروع به پخش کردن شایعات کرد؛ اما کار من از سال ۹۸ آغاز شده و از همان زمان نشریات آلمانی در این باره نوشتهاند.
آیا آنها هم دروغ میگویند؟ من دو بار تاکنون در ایران اتومبیل چپ کرده و سپس صحیح و سالم پیاده شدهام. آیا این هم دروغ است؟ با آقای اسکندری، ۱۳ قسمت صحنههای اکشن تقریبا قابل مقایسه با سریال هشدار برای کبرا ۱۱ در ایران انجام دادیم. در آن زمان خود آقای (ف.الف) با ما همکاری کرد و شاهد بود که هیچ اتفاقی نیفتاد. حتی گفتهاند که من از مسوولان ایران خودرو پول گرفتم؛ در حالی که تنها پولی را که قرار بود پرداخت شود، بدون اطلاع من و گروه من، آقای (ف.الف) برای جیب خودش میخواسته دریافت کند که خوشبختانه ایران خودرو قبول نکرد؛ اما آقای (ف.الف) علاوه بر
ایران خودرو تصمیم داشت از یک شرکت موبایل هم پول بگیرد.
اما شرکت ایران خودرو که در قبال در اختیار قرار دادن اتومبیل برای کارگردان مطرحی همچون مهدی فخیمزاده، از او چک گرفته است، بدون هیچ وثیقهای و تنها به خاطر نام پیمان ابدی، ۱۴۰میلیون تومان اتومبیل را در اختیار گروه ما قرار داده است. فکر میکنید چرا؟ من چطور از طرفی دروغ میگویم و از طرفی در مقابل کار با آقای اسکندری برای حادثهسواران هیچ پولی دریافت نمیکنم؛ یعنی در حادثهسواران چیزی حدود ۱۲ تا ۱۳میلیون تومان هزینه گروه ما شد که با دستمزد خودم به رقمی معادل بیست و چهار، پنج میلیون تومان میرسید.
به عبارتی من ۲۵میلیون را رایگان در اختیار آقای اسکندری گذاشتم. در جایی دیگر با آقای حبیبالله کاسهساز، صحنهای را اجرا کردیم که در کبرا ۱۱ خواب آن را هم نمیبینند. صحنهای که یک جیپ منفجر میشود و دو سرنشین آن پس از انفجار از اتومبیل خارج میشوند. در کدام فیلم و در کجای دنیا چنین چیزی دیدهاید که من در ایران اجرا کردم؟
میگویند شما نتوانستهاید پژو ۴۰۵ را چپ کنید.
چپ کردن پژو ۴۰۵ برای من کاری نداشت. سکویی که تدارک دیده بودیم، ماشین با سرعت ۲۰ کیلومتر در ساعت را چپ میکرد. هنر من بود که پژو را با ۸۰ کیلومتر درساعت دوباره هدایت کردم و در مسیر نگه داشتم. چون فیلمبردار بدون هماهنگی ۱۵ متر نزدیک شده بود و برخلاف آن که قرار نبود کسی برای تماشا در آن صحنه باشد، آقای رضوانیها برای مطرح کردن خودش خبرنگاران را دعوت کرده بودند تا از صحنه فیلم ما عکس بگیرند. در این میان ۱۱ نفر بدون هماهنگی کنار سکوی پرش ایستاده بودند و با موبایل از زحمات ما فیلمبرداری میکردند. به همین دلایل نخواستم پژو را چپ کنم و از روی لجبازی و از روی احترام به شرکت ایرانخودرو گفتم چون همه چیز ماشین سالم بود و من هم رانندهای نبودم که مواد مخدر مصرف کرده باشم یا در حالت عادی نباشم ماشین را سالم نگه داشتم تا دوباره با آن بپرم. در حالی که دلیل اصلی چیز دیگری بود و حرفهای من به هیچ وجه جنبه تبلیغاتی نداشت.
به سریال بدلکاران بپردازیم. به نظر من چند مساله در این برنامه وجود داشت. از جمله آن که شاید زوایای بهتری میتوانستید برای دوربین در صحنههای اکشن انتخاب کنید و همچنین درباره مجری برنامه، آقای ایرج نوذری که بهترین گزینه نبود و میتوانستید به مجری بهتری فکر کنید؛ مجری که بیشتر برای این برنامه مناسب باشد. البته اینها نظرات شخصی من است و میتواند صحیح نباشد.
من از سوال دوم و بحث مجری آغاز میکنم. من کاری به دوستی آقای نوذری با خودم ندارم. من قلبا ایرانی هستم، اما در زمینه کار کاملا آلمانی هستم و بدون هیچ تعارفی باید به هدفم برسم. با هیچ کس در این زمینه تعارف ندارم. اما درباره انتخاب مجری وقت زیادی نداشتم. چون تقریبا سه ماه بود که راجع به این برنامه صحبت میکردیم، ولی تنها در دو هفته آخر میدانستیم که باید فردی را برای این برنامه انتخاب کنیم و غیر از آقای نوذری، دو گزینه دیگر داشتیم. ولی متاسفانه از نگاه من آن دو نفر دیگر مجری بودند و دید سینمایی نداشتند. شاید سوالات مخاطبپسندتری بپرسند، اما دغدغه سینما در سوالاتشان نخواهد بود. در حالی که آقای نوذری که یک هنرپیشه است، بیشتر به سینما میاندیشد، برایش مهم است و دلش میسوزد. به همین دلیل آقای نوذری انتخاب شد تا بیشتر دلش بخواهد انگیزهای در فیلمها ایجاد شود که مردم این قدر به دنبال فیلمهای خارجی همچون هشدار برای کبرا ۱۱ نباشند. در حال حاضر وقتی من جلوی تلویزیون مینشینم و برخی سریالها را میبینم، واقعا چیزی از آن نمیفهمم. از سوی دیگر آقای نوذری، روی برخی نکتههای مهمی که در سینمای دنیا وجود دارد، اما هنوز در سینمای ایران مطرح نشده تسلط و درباره آنها اطلاعات لازم را دارد.
قرار بود از برج میلاد به پایین بپرید، اما این اتفاق نیفتاد، چرا؟
در پروژه برج میلاد، این من بودم که انجام پروژه را نپذیرفتم.
اما من شنیدم که اجازه ندادند.
مسوولان برج پذیرفته بودند و خیلی هم از انجام این کار خوشحال میشدند. اما من قبول نکردم چون در این پروژه به جای آنکه بخواهیم سمبل کشورمان را مطرح و درباره کار مهندسان صحبت کنیم و یک کار خیریه انجام دهیم، ناگهان پروژه از طریق آقای (ف.الف) صورت مالی به خود گرفت. در صورتی که صحبت من از ابتدا این بود که در کشورهای خارجی همیشه ما حلبیآباد و این گونه مناطق را نمایش دادهایم. در صورتی که خیلی بیشتر از اینها موضوع برای نمایش داریم. برج میلاد به این زیبایی چرا نباید مطرح شود. این پروژه از طرف من جنبه خیریه داشت و من با این اوصاف قبول نکردم. آقای (ف.الف) غیر از پیمان ابدی کسی حاضر است که پس از ۴۰ متر سقوط آزاد، باراپل برعکس روی جعبههای خالی فرود بیاید؟ اگر کسی هست، حتما این کار را بکنید.
ارتباط میان پلیس و دزد در فیلمهای ایرانی، چه تفاوتی با این ارتباط در فیلمهای خارجی دارد؟
به نظر شخص من، پلیس در فیلم باید خیلی قدرتمند باشد ولی دزد باید قدرت بیشتری داشته باشد تا پلیس را قدرتمندتر نشان دهد. ولی در ایران این ارتباط اشتباه است و معتقدند که دزد نباید با قدرت بیشتری از پلیس وارد عمل شود. این نکته هیچ بدآموزی هم نخواهد داشت.
ارسال نظر