ریشههای فاسد بانک مرکزی آمریکا
مجید روئین پرویزی
بانک مرکزی از ابتدای پیدایشاش در اوایل قرن ۱۸ میلادی طرحی فاسد و مرکانتالیستی (سوداگری یا مرکانتیلیسم، مکتبی است که پیروان آن با وجود عقاید بسیار متنوع عموما طلا و نقره را تنها عامل ثروت و قدرت ملی میدانستند و معتقد بودند باید با حفظ تراز بازرگانی مثبت هرچه بیشتر منابع طلا بهدست آورد – م) داشته و منشا خلق منافع برای عدهای خاص بوده است.
توماس جی. دی لورنزو*
مجید روئین پرویزی
بانک مرکزی از ابتدای پیدایشاش در اوایل قرن ۱۸ میلادی طرحی فاسد و مرکانتالیستی (سوداگری یا مرکانتیلیسم، مکتبی است که پیروان آن با وجود عقاید بسیار متنوع عموما طلا و نقره را تنها عامل ثروت و قدرت ملی میدانستند و معتقد بودند باید با حفظ تراز بازرگانی مثبت هرچه بیشتر منابع طلا بهدست آورد - م) داشته و منشا خلق منافع برای عدهای خاص بوده است. همان طور که موری روتبارد در کتاب «راز بانکداری» (The Mystery of Banking) نوشته است اولین بانک مرکزی، بانک آمریکای شمالی (the Bank of North America)، توسط رابرت موریس (عضو کنگره و کارشناس فاینانس) در بهار ۱۷۸۱ به تصویب «کنگره کانتیننتال» (the Continental Congress) رسید. موریس، تاجری اهل فیلادلفیا و از جمله پیمانکاران عقد قراردادهای تامین تجهیزات دفاعی بود که در طی جنگ استقلال آمریکا از این طریق «میلیونها دلار از دارایی خزانه عمومی را به حساب بنگاه خود و اطرافیانش سرازیر کرد.» او همچنین «رهبر جریان قدرتمند نیروهای ملیگرا» در آمریکای پس از استقلال بود.
هدف اصلی ملیگرایان، که به آنها فدرالیستها نیز میگفتند، ایجاد نسخهای آمریکایی از نظام مرکانتیلیستی (سوداگری) بریتانیا بود یعنی همان نظامی که جنگ استقلال اساسا برای مقابله با آن ایجاد شد. همان سیستمی که نیاکان جنگ استقلال برای فرار از آن به آمریکا آمدند. همچنان که روتبارد نیز شرح میدهد که ملیگرایان میخواستند نظامی مرکانتیلیستی و دولتی بزرگ نظیر آنچه در بریتانیای کبیر وجود داشت در آمریکای نوین مستقر کنند، بدون توجه به آنکه مهاجران بر ضد همین نظام سر به شورش برداشته بودند. لذا در مجموع میتوان گفت ایجاد یک حکومت مرکزی قوی، بهویژه با رییسجمهور یا پادشاهی نیرومند در راس آن، به همراه وضع مالیاتهای بالا و استقراض عمومی گسترده دنبال میشد. این حکومت قدرتمند میبایست با وضع تعرفههای گمرکی سنگین به تولیدکنندگان داخلی یاری رساند و با ایجاد ناوگانی عظیم زمینه کشف و سوبسیددهی به بازارهای خارجی برای صادرات کالاهای آمریکایی را فراهم آورد، همچنین نظام گستردهای برای ارائه خدمات عام المنفعه داخلی برقرار میسازد. به طور خلاصه میخواستند ایالاتمتحده سیستمی بریتانیایی داشته باشد، ولی بدون حضور بریتانیای کبیر!
بخش مهم «طرح موریس» (آن طور که روتبارد آن را مینامید) سازماندهی و رهبری بانک مرکزیای بود که به ارزانی پول و اعتبار در اختیار او و یارانش قرار دهد. بانک آمریکای شمالی از روی «بانک انگلستان» (the bank of England) مدلسازی شده بود. به بانک مرکزی این امتیاز انحصاری داده شد که اسکناسهایش در تمام پرداختهای مالیاتی به دولت مرکزی و دولتهای ایالتی قابلدریافت باشند و اجازه فعالیت به هیچ بانک دیگری نیز در کشور داده نمیشد. ضمن آنکه این بانک همان طور که روتبارد نوشت: «با بزرگواری پذیرفت بخش عمده اسکناسهای تازه چاپ شدهاش را به دولت فدرال وام دهد»، درحالی که «مالیاتدهندگان بیچاره باید اصل و بهره این وامها را به بانک باز میپرداختند.»
با وجود این امتیازات انحصاری، فقدان اعتماد عمومی به اسکناسهایی که بهطور روزافزون چاپ میشدند در نهایت باعث کاهش ارزش آنها و خصوصی شدن این بانک در اواخر ۱۷۸۳ شد. ولی موریس از خیر طرح خود نگذشت. او جوانی به نام الکساندر همیلتون را پیدا کرد تا نقش عروسک خیمه شب بازی او را در دولت واشنگتن (جورج واشنگتن) بازی کند. (روتبارد همیلتون را «دست پروده جوان موریس» مینامید) در حقیقت، دلیل انتصاب همیلتون به وزارت خزانهداری با وجود آنکه هیچ تجربهای در زمینه مسائل مالی نداشت چیزی جز توصیه موریس به جورج واشنگتن نبود (در خلال جنگ استقلال، هنگامی که همیلتون جزء زیردستان واشنگتن بود، نامهای ۳۰صفحهای به موریس نوشته و در آن اعلام کرد که با تمام نظرات او در مورد وضع تعرفههای حمایتی، یارانهدهی به بنگاهها و فعالیت یک بانک دولتی برای تامین مالی آنها موافق است).
موریس و دوستان ملیگرایش مدیر ارشدی میخواستند که پادشاه - مآبانه بر امپراتوری مرکانتیلیستی حکمرانی کند، درست همان طور که شاه انگلستان بر امپراتوری سوداگرانه خود حکم میراند. البته طبیعتا خود آنها نیز در نقش مشاوران و راهنمایان «پادشاه» از مزایای مالی این امپراتوری بهرهمند میشدند. به این ترتیب دستپرورده جوان آنها نبرد هفت ساله خود را برای به زیر کشیدن اولین قانون اساسی ایالاتمتحده - اصول کنفدراسیون (the Articles of Confederation) - با تقاضای تنظیم قانون اساسی جدید بهویژه بهمنظور بازبینی اصول همپیمانی (معاهده کنفدراسیون) آغاز کرد. در هنگام بازبینی، همیلتون طرح خود (که در حقیقت طرح موریس بود) را رو کرد: انتخاب یک رییسجمهور دائمی که همه فرمانداران توسط او تعیین شوند و از حق وتو در برابر تمام قوانین ایالتی نیز برخوردار باشد. با این طرح، قدرت حاکمیتی ایالات از بین میرفت و دیگر هیچ راه فراری از سیاستهای دولت مرکزی نظیر مالیاتهای بالا، تعرفههای حمایتی، استقراض عمومی سنگین و سیاستهای خارجی امپریالیستی و دستورات ملیگرایان برای آنها باقی نمیماند.
البته هم طرح موریس/همیلتون و هم پیشنهاد اعطای امتیاز بانک مرکزی به دولت فدرال که در شورای بازبینی مطرح شد، شکست خوردند، ولی «با اعمال نفوذ ملیگرایان» و «تلاش آنها در جهت برقراری مجدد نظام مرکانتیلیستی و دولت با قدرت اقتصادی بالا نظیر الگوی بریتانیاییها» حکومت بیش از پیش متمرکز شد. آنها همچنین با نارضایتی «اعلامیه حقوق»
(Bill of Rights اعلامیه ده مادهای حقوق اتباع آمریکایی و در کل به هر سندی گفته میشود که در آن از حقوق و آزادیهای فردی و اجتماعی سخن گفته شده باشد. این گونه اسناد معمولا بعد از مواردی نظیر تغییر قانون اساسی به وجود میآیند - م.) را در ازای حمایت «ضد فدرالیستها» از قانون اساسی جدید پذیرفتند. مهمتر از همه، روتبارد مینویسد: بخش مهمی از برنامه آنها در ۱۷۹۱ توسط رهبرشان همیلتون وزیر خزانهداری که البته دست نشانده موریس بود به نتیجه رسید. همیلتون اولین بانک ایالاتمتحده پس از استقلال را که بر اساس بانک قدیمیتر، یعنی بانک آمریکای شمالی، مدلسازی شده بود به تصویب کنگره رساند و رییس سابق همان بانک آمریکای شمالی و شریک پیشین رابرت موریس، توماس ویلینگ فیلادلفیایی، به ریاست بانک جدید منصوب شد.
برای آنکه به رییسجمهور واشنگتن بقبولاند که ایده بانک مرکزیاش مطابق با قانون اساسی است (در حالی که صریحا در زمان بازبینی قانون اساسی رد شده بود)، همیلتون ایده «اختیارات تلویحی» (implied powers) قانون اساسی را مطرح کرد. «اختیاراتی» که به طور مشخص در سند قانون به دولت فدرال تفویض نشده بودند، ولی میشد با قرائتهایی از قانون که توسط وکلای خبره نظیر همیلتون انجام میشد آنها را استخراج کرد. طبیعتا این مساله نقشه راهی شد برای انهدام کامل محدودیتهایی که قانون اساسی بر اختیارات دولت فدرال وضع نموده بود.
روتبارد در کتاب «تاریخ پول و بانکداری ایالاتمتحده» (History of money and banking in the united states) مینویسد: اولین بانک ایالاتمتحده «بیمعطلی ظرفیتهای بالقوه تورمزایی خود را بالفعل ساخت.» این بانک میلیونها دلار پول کاغذی و سپرده دیداری، بر اساس تنها دو میلیون دلار پول مسکوک، ایجاد کرد و در ضمن به شدت در دولت ایالاتمتحده سرمایهگذاری نمود. «نتیجه جاری شدن این سیل عظیم پولهای اعتباری و کاغذی توسط بانک جدید ایالاتمتحده افزایش ۷۲ درصدی قیمتها» در فاصله ۹۶-۱۷۹۱ بود.
بازرگانان اهل شمال مهمترین حامیان سیاسی بانک همیلتون بودند، در حالی که سیاستمداران جنوبی مثل جفرسون سرسختترین مخالفان آن بودند و این بانک را چیزی نمیدانستند جز اهرم تامین مالی نسخه آمریکایی نظام فاسد مرکانتیلیستی بریتانیا؛ که از نظر آنها دشمن آزادی و شکوفایی بود. حق با آنها بود، نه تنها در آن دوران بلکه حتی تا به امروز!
*توماس دی لورنزو استاد اقتصاد کالج لویولا (Loyola) در مریلند و عضو ارشد هیات علمی موسسه مایزز است. برخی کتابهای او عبارتند از: «لینکلن حقیقی»، «لینکلن بینقاب»، «چگونه سرمایهداری آمریکا را نجات داد؟» و اخیرا «نفرین همیلتون».
ارسال نظر