کتاب
ملت بزرگتر، بهتر نیست
مقالهای تحلیلی از پال کندی در اینترنشنال هرالد تریبیون پیرامون کشورهای قدرتمند جهان
هزاران سال است که تاریخدانان و استراتژیستها میدانند که یک قدرت کوچک و خوب سازمانیافته میتواند نفوذی بسیار بزرگتر از حد و اندازه واقعی خود به نمایش بگذارد.
مترجم: علیرضا عبادتى
مقالهای تحلیلی از پال کندی در اینترنشنال هرالد تریبیون پیرامون کشورهای قدرتمند جهان
هزاران سال است که تاریخدانان و استراتژیستها میدانند که یک قدرت کوچک و خوب سازمانیافته میتواند نفوذی بسیار بزرگتر از حد و اندازه واقعی خود به نمایش بگذارد.
دیوارهای پیرامون آتن کلاسیک [قدیم] قابل مقایسه با نفوذی نبود که از سیسیل تا مصر و از شمال تا دریای سیاه به هم زده بود. چند قرن بعد هم کشورهای کوچکی همچون پرتغال، هلند و بریتانیا در مقایسه با میزان نفوذی که در عالم به دست آورده بودند از لحاظ جغرافیا و مساحت داخلی شان کوتوله به نظر میرسیدند، هر چند که کوچکی مساحتشان مانع از آن نشد که در میان سالهای ۱۵۰۰ تا ۱۹۰۰ ردپای خود را در تمام این کره خاکی به جای بگذارند.
در دنیای امروز، سنگاپور، هنگکنگ و دبی بسیار بیشتر از قد و قواره شان ظاهر شدهاند، مخصوصا اگر این بار هم به همان دلایل جغرافیایی و تاریخی ارزیابی و سنجیده شود.
اما اگر کوچک بودن ضرورتا موجب بی اهمیت بودن نیست، شاید بتوان استدلال کرد که بزرگتر بودن هم همیشه به معنی عظیمتر بودن نیست.
هشت کشور مهم و بزرگ دنیا [روسیه، کانادا، استرالیا، چین، هند، اتحادیه اروپا، برزیل و ایالات متحده] را از لحاظ اندازه، جمعیت و مساحتشان با هم مقایسه کنید، اگر گستره جغرافیایی معیار بود که روسیه همچون غولی است که نصف کره زمین بین دو پای آن قرار دارد. اما اینگونه نیست، یعنی درست برعکس بزرگترین معضل روسیه این است که بیش از حد زمین دارد و میلیونها کیلومتر مربع در سیبری همچون نفرینی زیر یخ اسیر است.
در مقیاس به مراتب کوچکتری کانادا هم از وضع مشابهی رنج میبرد؛ واقعا نمیتوان در بیشتر قسمتهای این کشور زندگی کرد. اگر غیرقابل سکونت بودن بتواند معیاری برای سنجش باشد استرالیا هم در این طبقهبندی میگنجد.
ضمن این که در همان بخشهای قابل سکونت استرالیا و کانادا، جمعیت با سرعتی در حال افزایش است که اندازه آن در نیم قرن آینده خارج از حد تصور خواهد بود، این در حالی است که روسیه، از لحاظ جمعیت شناختی به طرز خیره کنندهای سیر نزولی دارد.
کانادا و استرالیا به دلایل جغرافیایی از لحاظ جمعیت نسبت به روسیه محدودتر و از لحاظ سیاسی سابقه کمتری دارند. در حالی که روسیه بسیار عظیم و از لحاظ جمعیت رو به انفجار است.
معلوم است که در طرف دیگر این طیف، دو کشور چین و هند قرار دارند، هر دو هم از لحاظ اندازه بزرگ هستند؛ اما در پهنه دشتهای آن رودها و جلگههای بزرگ و رشته کوهای طویل قرار دارد که ۴۰درصد جمعیت جهان را در خود جای دادهاند و جمعیت در حال رشد هندوستان نرخ غیرقابل کنترلی دارد.
وقتی این جمعیت با سطح زمین قابل کشت این کشورها مقایسه شود تا اواسط قرن بیست و یکم چشم انداز چندان خوشایندی برای آنان متصور نخواهد بود. حقیقت رک و صریح این است که هر یک از آنها با نصف جمعیت کنونی میتوانست آینده خوبی را رقم بزند. اینجا هم میز سه پایهای درست شده که یکی از پایههای آن از دو پایه دیگر بزرگتر است و طبیعی است که این میز به درستی روی زمین قرار نمیگیرد.
در این میان باقی میماند اتحادیه اروپا، برزیل و ایالات متحده، با همه پیچیدگیهایش. سنجش نقاط قوت (و ضعف) نسبی جغرافیایی اتحادیه اروپا کار دشواری است، چه آن شش کشور اولیه را در نظر بگیرید، چه وقتی به ۱۸ عضو تبدیل شد و اکنون که ۲۳ ملت - کشور است.
افزایش عضو به این اتحادیه هم همیشه به معنی افزایش قدرت اتحادیه نیست. بعضی از کشورهای این اتحادیه به طور جدی از لحاظ جمعیتی سیر نزولی دارند، تعداد اندکی هم با طور پیوسته سیر صعودی دارند. از لحاظ ذخایر غذایی، این ناحیه کفاف جمعیت خود را تاکنون داده است، حتی در بعضی نقاط مازاد هم موجود است.
به اندازه کافی ثروتمند و راحت هستند و فقط بلای طبیعی در آینده یا یک اشتباه فاحش سیاسی میتواند این وضعیت را به شدت به خطر بیفکند.
برزیل، به نظر من فعلا خوب است. برخلاف فقر فاحش روستایی و شهری، ساختار آشفته اجتماعی و محیط زیست آسیب دیده، تراز عمومیبین جمعیت و اندازه کشور و همچنین مساحت آن چه از لحاظ زمین قابل کشت و چه از نظر ذخایر آب نسبتا سلامت است و قابلیت پایداری را دارد.
هرچند سیاست بد و سیاستهای سهل انگارانه که در بیشتر سالهای قرن بیستم بر برزیل حاکم بوده میتواند این سلامت و قابلیت پایداری را به خطر اندازد. اما اگر به طور کلی به آن نگاه کنیم هنوز به طور طبیعی سالم و قوی است.
و از این میان ایالات متحده باقی میماند. همان طور که همیشه گفتهام، این کشور در سالیان اخیر به دلیل سیاستگذاریهای احمقانه و نامعقول به خود لطمات زیادی وارد آورده است؛ کسری بودجه بیش از حد دولت فدرال، غفلت از ساختار اجتماعی و آموزشی، ناکارآمدیهای بروکراتیک، غرور بیجای دیپلماتیک، و پیگیری اهداف نظامیدر خارج از ایالات متحده بخشی از این موارد است.آمریکا عملکرد بیش از اندازه ضعیف در داخل و بیش از اندازه قوی در خارج از ایالات متحده دارد؛ اما اگر همه این موارد را کنار بگذاریم، هرچند اگر کوچکی نیست و متغیرهای اندازه کشور، جمعیت، ذخایر غذایی را در یک معادله قرار دهیم، وضعیت نسبی ایالات متحده هم چندان خوشایند نیست.
پس این سوال پیش میآید که آیا ایالات متحده در سرازیری نزولی قرار گرفته است؟ بله حتما. تراز اقتصادی جهانی (و به دنبال آن ترازهای استراتژیک- نظامی قدرت) در حال تغییر و از غرب به آسیا است؛ این حقیقت را فقط ابلهان انکار میکنند.
اما آیا این سیر نزولی از نوع مطلق آن است، و آمریکا در حال چشیدن تجربه تلخ زوال همچون امپراتورهای رم و اسپانیاست؟ شک دارم این گزاره درست باشد.
در هر موقعیت زمانی، یک سری سیاستهای اشتباه میتواند زیانهای جبرانناپذیر به جمهوری آمریکایی وارد کند. اما پیکربندی پایهای جغرافیای آمریکا به گونه است که دو اقیانوس از آن محافظت میکنند، ایالاتهای آن مورد تهدید قرار ندارند و بهترین تعادل را بین جمعیت با اندازه زمین کشاورزی و محصولات آن برقرار کرده است و به قدری ذخایر در اختیار دارد که میتواند صدمات ناشی از بلاهتها را در حال و آینده تحمل کند.
بزرگ بودن از لحاظ زمین کشاورزی و یا داشتن جمعیت زیاد تضمینی برای بقا و باقی ماندن به عنوان ابرقدرت ایجاد نمیکند. اما داشتن منابع عظیم و موقعیت جغرافیایی مطلوب، به علاوه مدیران باهوش استراتژیست، واقعا میتواند شما را برای مدت طولانی در صدر حفظ کند. اما نه تا ابد، فقط خیلی بیشتر از آن چه سیاستهای کنونی و جاری در اختیارتان میگذارد.
*پال کندی استاد تاریخ و مدیر مطالعات امنیت بینالمللی دانشگاه ییل است. در حال حاضر در حال نوشتن تاریخ جنگ جهانی دوم است.
منبع: irdiplomacy.ir
ارسال نظر