روزنامه سنگاپوری استریتستایمز تحلیل کرد
ظهور ایران به عنوان ابرقدرت خاورمیانه
این یک تحول نگران کننده است - ما شاهد آغاز یک دوره جدید و حتی خطرناکتر در خاورمیانه هستیم. احساس غرور ملی با مضمون برتری آن نسبت به همسایگان عرب همیشه محرک قوی فرهنگ سیاسی استراتژیک ایران بوده است. تردیدی نیست که جمهوری اسلامی ایران در طول ۴۵ سال گذشته، درآمدهای قابلتوجه صادرات نفت و گاز و نیز درایت ملت خود را تا حد زیادی در جهت حرکت موفق برای برتری منطقهای به کار گرفته است. رهبران ایران این کار را تا حدی به این دلیل انجام دادهاند که سرنوشت تأسفبار انقلاب قبلی خود (ملی شدن صنعت نفت) را در اوایل دهه ۱۹۵۰ به خاطر میآورند، انقلابی که ایالات متحده و سرویسهای اطلاعاتی بریتانیا آن را خفه کردند. با این حال، این نیز درست است که احساس استحقاق تاریخی، آرمانهای ایران را تغذیه میکرد، که به دلیل نارضایتی عمیق از سرنوشت شیعیان در سراسر خاورمیانه تشدید شده بود.
تغییرات استراتژیک گستردهتر نیز حرکت منطقهای ایران را تسهیل کرد. در بیشتر دوران قرن بیستم، دو دولت جانشین امپراتوریهای قدیمی که بر خاورمیانه تسلط داشتند - عثمانی و پارس - فقط نقش محدودی داشتند. آخرین شاه ایران جاهطلبیهای راهبردی داشت، اما فضای مانور او به دلیل جنگ سرد، بهویژه با حضور اتحاد جماهیر شوروی در خاورمیانه محدود بود. در همان زمان، ترکیه توسط نخبگان سکولاری اداره میشد که هیچ علاقهای به خاورمیانه نداشتند، زیرا این کشور را به عنوان یک کشور اروپایی پیشبینی و اولویتهای ترکیه را اولویتهای ادغام اروپایی تعریف میکردند. به همین دلیل است که در نیمه دوم قرن بیستم، سیاست منطقهای خاورمیانه عمدتا با پویایی روابط بین اعراب و درگیری اعراب و اسرائیل شکل گرفت.
اما همه چیز از اواخر دهه ۱۹۹۰ بهخصوص در دو دهه گذشته تغییر کرده است. حمله آمریکا به عراق در سال ۲۰۰۳، نه تنها صدام حسین دشمن سرسخت ایران را سرنگون و به یکباره مهمترین مانع پیش روی نفوذ ایران به سمت غرب را از میان برداشت، بلکه قدرت را در عراق به اکثریت شیعه منتقل کرد. با خارج شدن عراق از معادله، هیچ کشور عربی دیگر آنقدر اقتدار نظامی نداشت که در مقابل ایرانیها بایستد و سپس رجب طیب اردوغان رهبر ترکیه با رژیم اسلامگرای خود آمد. ترکیهایها و ایرانیها در بهترین حالت «دشمنان دوست نما» هستند. منافع آنها به ندرت منطبق است. اما رئیسجمهور اردوغان به حوزه نفوذ خود در خاورمیانه علاقهمند است و تعامل بین او و ایران، انقلابی در سیاست منطقه ایجاد کرده است. با این حال این کافی نبود، بهار عربی ۲۰۱۱ باقی دولتهای عربی را بیثبات کرد.کسوف دولتهای عربی و ناتوانی آنها بهواسطه یک دهه جنگ داخلی در سوریه کاملا آشکار شد، جایی که بازیگران اصلی آن ایران، ترکیه و قدرتهای خارجی مانند روسیه بودند. تنها کاری که کشورهای عربی در نهایت میتوانستند انجام دهند این بود که بپذیرند بشار اسد، رهبر سوریه بماند.
ایران دههها را صرف تاسیس یا پرورش حزبالله در لبنان، حماس در غزه و حوثیها در یمن و همچنین مجموعهای از شبهنظامیان عمدتا شیعه در سوریه و عراق کرده است. حزبالله به تدریج تبدیل به قدرتمندترین بازیگر لبنان شد؛ قدرتمندتر از دولت و ارتش لبنان. در جاهای دیگر، نمایندگان ایران به اندازه کافی قدرتمند شدند که به حق وتو بر دولت دست یابند. با این حال، طی چند سال گذشته این استراتژی پروکسی بیشتر تحول پیدا کرد. ایران به جای تامین پول و تسلیحات شبهنظامیان مختلف خود، شروع به انتقال قابلیتهای تولید موشک به آنها کرد تا نیروهای نیابتی بتوانند تاسیسات خود را داشته باشند و به جای استفاده از هر پروکسی در کشوری که در آن ایجاد شده بود، ایران شروع به چرخش آنها در سراسر خاورمیانه، در صورت لزوم، کرد. در تمام این مدت، برنامه هستهای ایران بیوقفه ادامه داشت. ایران به خوبی میداند که پس از تولید و استقرار، کلاهکها تنها سلاحهای سیاسی باقی خواهند ماند.
در این میان اسرائیل باید در نظر گرفته شود. اما تبدیل شدن به یک قدرت هستهای به ایران اجازه میدهد تا تلاش خود را برای تسلط منطقهای کامل کند. دستیابی به این هدف گاهی به معنای دادن برخی امتیازات موقت است. هماهنگی در سال ۲۰۲۳ با رقیب سرسخت منطقهای عربستان سعودی تضمین کرد که سعودیها نفوذ ایران در یمن را پذیرفتهاند. با اجازه دادن به چینیها برای ادعای اعتبار این تنشزدایی بین ایران و عربستان سعودی، ایرانیها برای خنثی کردن فشار آمریکا از حمایت چین برخوردار شدند. ایرانیها متقاعد شدهاند که همه روندهای فعلی به نفع آنها حرکت میکند. آنها که شاهد تقریبا یک سال آشفتگی سیاسی داخلی گسترده در اسرائیل بودند، دولت یهود را رو به زوال میبینند و آنها نیازی به حدس زدن بیش از حد ندارند که ایالات متحده به کجا میرود: دولت بایدن هر روز میگوید که مایل است دستهای خود را از کل خاورمیانه بیرون بکشد . در تلاش برای تسلط منطقهای، ایرانیها از تفکرات واهی در غرب نیز بهرهمند شدند. بحث غالب این است که همه شبهنظامیان طرفدار ایران، نیابتی ایران نیستند و اشتباه است که با همه آنها بهعنوان امتداد ایران رفتار کنیم، و اینکه برخی از این شبهنظامیان میتوانند به بازیگران صلحجو تبدیل شوند.
این نوع منطق است که باعث انتقاد غرب از عربستان سعودی به دلیل بمباران حوثی ها(انصارالله) شد و اینکه چرا دولتهای غربی حوثیها را از لیست سازمانهای تروریستی حذف کردند. اکنون آشکار شده که این سیاست اشتباه بوده، اما نتایج آن دیگر قابل برگشت نیست. درست است، نایبان ایران منافع خود را دارند اما همه آنها به حمایت مالی و نظامی ایران وابستهاند و در نهایت به خواست ایران عمل میکنند، بنابراین وانمود کردن به اینکه میتوانند به نحوی در نظم جدید خاورمیانه مشارکت داشته باشند، بازی ساده انگارانهای است. دولتهای غربی – دوباره با رهبری ایالات متحده – بر جلوگیری از دستیابی ایران به سلاحهای هستهای تمرکز کردهاند و در عین حال به ایرانیها اجازه میدهند تا موشکها و پهپادهای عظیم خود را توسعه دهند.
بله، این رئیسجمهور دونالد ترامپ بود که از توافق هستهای خارج شد. و بله، این یک اشتباه بزرگ بود. اما حتی اگر توافق هستهای پابرجا میماند، ایران در نهایت به یک کشور هستهای تبدیل میشد و صرف تلاش در چند سال گذشته برای بازگرداندن توافق هستهای که دیگر موضوعیت ندارد - کاری که دولتهای آمریکا و اروپا انجام دادهاند - در حالی که پیشرفت ایران در توسعه سایر تجهیزات نظامی حیاتی را نادیده میگیرند، اوج حماقت بود. اینکه آیا ایران در سال ۲۰۲۴ یا ۲۰۲۵ یک کشور هستهای کامل خواهد بود یا نه، در حال حاضر اساسا یک تمایز بدون تفاوت است. زیرا ایالات متحده هیچ کاری برای جلوگیری از رسیدن ایران به این وضعیت انجام نخواهد داد. و ایران هماکنون بهعنوان کشوری رفتار میکند که تلافیناپذیر است.
ایران بسیاری از پهپادهای مسکو را تهیه کرده است و در جنگ غزه، ایرانیها بسته به شرایط و اهدافی که میخواهند به آن دست یابند، این انعطاف را داشتهاند که نیروهای نیابتی خود را روشن و خاموش کنند. حزب الله لبنان اکنون به عنوان یک دارایی از سوی ایران بسیار مهم تلقی میشود که با گشودن جبههای جدید علیه اسرائیل در معرض نابودی قرار نمیگیرد. حزب الله برای رویارویی آینده با اسرائیل در ذخیره نگه داشته میشود. اما اکنون میتوان از حوثیها برای اعمال فشار بر اسرائیل استفاده کرد، شبهنظامیان شیعه در عراق میتوانند برای حفظ فشار بر آمریکاییها فعال شوند، و هر دو در حفظ وجهه ایران به عنوان تنها محافظ واقعی فلسطینیان مفید هستند.
ایران هماکنون بهعنوان هژمون منطقهای، با ادعاهای جهانی گستردهتر رفتار میکند. این کشور برای نفوذ در قفقاز با ترکیه رقابت میکند. این کشور در سال ۲۰۲۲ به سازمان همکاری شانگهای و در سال ۲۰۲۳ به گروه اقتصادی بریکس پیوست. بنابراین، جای تعجب نیست که ایرانیها اکنون معتقدند که اگر آمریکا بتواند اهدافی را در داخل پاکستان بدون رضایت دولت پاکستان مورد حمله قرار دهد، ایران نیز میتواند همین کار را انجام دهد. البته، ایران خود با مشکلات داخلی زیادی مواجه است، اما توانایی این کشور برای هدایت منابع قابلتوجه به سمت ارتش خود کاهش نیافته است. و نگهداری بسیاری از پروکسیهای آن چندان پرهزینه نیست. عواقب این توسعه برای بقیه خاورمیانه وحشتناک است. تنشهای بیشتر و مداوم تضمین شده است.
هنگامی که ایران از آستانه هستهای عبور کند، دیگر بازیگران به رقابت برای دستیابی به تسلیحات هستهای، بهویژه عربستان که پیوندهای نزدیکی با پاکستان دارد، میپیوندند.اسرائیل مجبور خواهد شد وضعیت هستهای فعلی خود را از حالتی که استفاده از سلاح هستهای را تنها در شرایط استثنایی شکست دولت یهود در نظر میگیرد، به وضعیتی که اسرائیلیها میتوانند حملات هستهای محدودتری به اهداف ایران انجام دهند، تغییر دهد. وسوسه انگیز است که باور کنیم اگر فقط جنگ غزه پایان یابد و فلسطینیها کشور مستقل خود را به دست آورند، همه این آشوب خاورمیانه فروکش میکند. وسوسه انگیز اما متاسفانه اشتباه است.