کم‌شدن تعداد دانشجویان دوره کارشناسی دانشگاه‌ها

منبع: نیویورک تایمز

مقاله‌ای پیش از این انتشار یافته‌ است که می‌گوید نرخ استخدام فارغ‌التحصیلان کارشناسی طی دو سال گذشته بسیار افت کرده است. بسیاری از فارغ‌التحصیلان کارشناسی کارهایی می‌کنند که دستمزد خوبی ندارد و نیازی به مدرک دانشگاهی نیز ندارد. گزارشگر آن مقاله، کاترینا رمپل، در وبلاگش نوشت که برخی خوانندگان بزرگتر از این نالیده‌اند که مقاله او به عوامل غیراقتصادی مربوط به این کاهش استخدام نپرداخته است: اینکه برخی جوانان احساس حق می‌کنند، تحت حمایت مالی والدینشان یا دانشگاهشان هستند، خیلی ماشینی شده‌اند، خطرپذیر نیستند و توقع دارند که دنیا به آنها پاداش دهد.

فارغ‌التحصیلان کارشناسی اغلب در زمان‌های مختلف برای یافتن شغل مشکل داشته‌اند و اغلب از اینکه مجبور بوده‌اند در فروشگاه‌های گپ و استارباکس کار کنند، شاکی بوده‌اند. آیا دلایلی در کنار دلایل اقتصادی برای توضیح اینکه چرا آنها داخل نیروی کار نمی‌شوند، وجود دارد؟ آیا برخی‌ گروه‌ها بیش‌تر از برخی دیگر تحت تاثیر این مساله هستند؟ چه طور می‌توانیم کاری بهتر از آبدیده کردن جوانان در برابر دنیای بی‌رحم، برایشان انجام دهیم؟

تیل وون واچر، اقتصاددان

چه‌طور ممکن است کاهش درآمد فارغ‌التحصیلان کارشناسی در یک دوره رکود این قدر زیاد باشد؟ تحقیقاتی که بر روی رکود‌های بزرگ پیشین انجام شده است، نشان داده‌اند که فارغ‌التحصیلان کارشناسی که در دوره رکود وارد بازار کار شده‌اند، کاهش درآمد ۱۰ تا ۱۵ درصدی را تجربه کرده‌اند که برای ۱۰ سال یا بیش‌تر طول کشیده‌ است. (این مشاهده، فارغ‌التحصیلان کارشناسی را از دارندگان مدرک دبیرستان جدا می‌کند، آنها [دبیرستانی‌ها] گرچه نوسان بیش‌تری را به جهت میزان بیکاری تحمل می‌کنند، اما وضعیت استخدامی‌شان در بازار کار سریع‌تر بهبود می‌یابد.)

کاهش اولیه درآمد فارغ‌التحصیلان کارشناسی دو منشا مهم دارد (در میان دیگر عوامل). اول اینکه کیفیت شغل‌ها در دوره رکود کاهش می‌یابد و فارغ‌التحصیلان کارشناسی شروع به کار کردن در بخش‌ها و کارخانه‌هایی با دستمزد کمتر می‌کنند_پدیده‌ای که در نزد اقتصاددانان به عنوان «تنزل رتبه دوره رکود» (Cyclical downgrading) شناخته می‌شود. (یعنی آنها به جای اینکه شغلی اداری در سیسکو یا گلدمن ساکس داشته باشند، کاری خدماتی در گپ یا استارباکس خواهند داشت.) دوم اینکه، حتی وقتی کارگران جوان کاری یافتند، دستمزد‌های آغاز کار، عموما در دوره رکود کاهش می‌یابد.

چه طور کاهش درآمد فارغ‌التحصیلان کارشناسی در دوره رکود می‌تواند چنین طول بکشد؟ تحقیقات موجود می‌گوید یافتن کاری که با فرد جفت و جور باشد، خصوصا وقتی بازار کار به کندی بهبود می‌یابد، زمان می‌برد. استدلالی که مبتنی بر تجربه رکودهای پیشین است می‌گوید، فرآیند بازگشت کارها به کیفیت قبلی‌شان می‌تواند چهار تا شش سال طول بکشد، اما حتی وقتی کار بهتری پیدا شد، کسانی که این خوش‌شانسی را نداشته‌اند که در اسرع وقت کار مناسب را پیدا کنند، باید همان مسیر قبلی یعنی کار کم‌کیفیت را ادامه دهند، تا اینکه بالاخره بتوانند خودشان را به خوش‌شانس‌ها برسانند. علاوه بر این، مشاهدات موجود این حدس را تقویت می‌کند که دستمزدهای پایین آغاز کار، می‌تواند دیگر دستمزدها را نیز برای مدتی به اندازه کافی طولانی کاهش دهد.

آیا این الگو در گروه‌های مختلف تغییر می‌کند؟ آن فارغ‌التحصیلانی که به نظر بیشتر آسیب دیده‌اند از دبیرستان‌های با اعتبار پایین‌تر هستند و رشته عمده آنها علوم انسانی است. آنها نه‌تنها کاهش بزرگ‌تری در دستمزد شروع کار دارند، بلکه نسبت به گروه خوش‌شانس، درآمدشان اساسا یک کاهش ۱۰ ساله را تجربه خواهد کرد.

دانشجویان دانشکده‌های معتبر یا رشته‌هایی چون مهندسی، سنتا وضعیت بهتری دارند و حداکثر پس از سه یا چهار سال بهبود می‌یابند. تحقیقات این حدس را تقویت می‌کند که این الگوها تکرار می‌شوند _ فارغ‌التحصیلان بدشانس کارهای با درآمد کمتر می‌گیرند، سپس به آرامی به وضعیت سابقشان برمی‌گردند. برخی در طول این مسیر گرفتار همان وضعیت درآمدی پایین خواهند ماند. معمولا پنج سال پس از فارغ‌التحصیلی، بسیاری ازدواج می‌کنند، بچه‌دار و خانه‌دار می‌شوند، بنابراین آزادی عمل آنها در مراجعه به بازار کار مثل ابتدای فراغت‌ از تحصیلشان نیست.

رادنی، اقتصاددان

خانواده‌‌های عاقل ظرفیت افزایش درآمد ناشی از تحصیلات آکادمیک را با هزینه‌های آن مقایسه می‌کنند، اما هزینه‌های تحصیل، یک دهه پیش‌تر افزایش یافت (۸/۵۳ درصد بین سال‌های ۱۹۹۳ تا ۲۰۰۷) و این روند ادامه خواهد یافت، در حالی که افزایش تخمین‌زده شده درآمد‌ها در همان دوره تنها ۲۷ درصد است. این شکاف همزمان با تغییر وضعیت رکود اقتصادی به سکون اقتصادی، بزرگ‌تر می‌شود.

بسیاری از دانشجویان در اثر این افزایش شکاف بین هزینه و فایده به سمت دانشگاه‌های عمومی گرایش پیدا کرده‌اند، اما این گرایش احتمالا بهترین وضعیت را برای آنها و برای جامعه در پی نخواهد داشت.

برنامه آموزشی دانشگاه‌های عمومی اختیاری‌تر و شدیدا متمایل به سمت نیازهای عملی بازار کار است. این رشته‌ها نیازمند آموزش‌های عملی است و شدیدا با تاکیدات آموزشی آزاد در تباین است آنگونه که دبلیو.ای.بی دو بویس [از رهبران روشنفکری در آمریکا در ابتدای قرن بیستم] در سال ۱۹۰۳ از آن دفاع کرد و هنوز همبسته اقتصاد مدرن است: «هوش، فکر وسیع، معرفت نسبت به جهان آن‌طور که بوده و هست و معرفت به ارتباط انسان‌های درون آن.»

در دهه‌های ۱۹۶۰ و ۱۹۷۰، حسی عمومی وجود داشت که فارغ‌التحصیلان دانشگاهی باید همیشه کاری خوبی پیدا کنند و وام‌های دانشجویی چنان معتدل بود که به آنها اجازه می‌داد گزینه‌های مختلفی را انتخاب کنند. درآمد‌های افراد بدون مدرک دانشگاهی، ارزش سرمایه اجتماعی تحصیلات بالاتر را از بین برد. دانشجویی که تحصیلات دانشگاهی دارد خود را در شرایطی می‌بیند که مجبور است کاری عملی‌تر برای خود دست و پا کند، البته اگر بتواند پیدا کند.

این مساله مشکلی در درازمدت به وجود خواهد آورد. فارغ‌التحصیل دانشگاه باید نزدیک به ده سال از زندگی‌اش را خرج کند تا کاری مناسب پیدا کند؛ این خود یک عمر است. ما آینده بدی خواهیم داشت، اگر انتخاب‌های کسانی را که هنوز وارد دانشگاه نشده‌اند کم کنیم.

کارل وان هورن، متخصص سیاست عمومی

وقتی فارغ‌التحصیلان کارشناسی دقیقا پس از یک رکود اقتصادی وارد بازار کار می‌شوند، همیشه با سختی‌هایی مواجه‌اند که بر شغل اول آنها سایه افکنده است. رکود اخیر چالش‌های حتی بزرگ‌تری را نیز به نمایش گذاشته است. رکود بزرگ (این کلمه را برای رکود دهه ۱۹۳۰ به کار می‌برند، اما در این جا منظور نویسنده همین رکود اخیر است)_ و بیکاری بزرگ پایدار همراه آن_ عمیق‌ترین و بلند‌ترین رکود اقتصادی ۶۰ سال اخیر بود. رکود اخیر اقتصادی ۸۰ میلیون نفر را به طور کلی و میلیون‌ها فرد دیگر را برای مدت موقت بیکار کرد. فرآیند بهبود که حداقل برای یک سال خبری از آن نبود، به سختی تنها ۲۰ درصد از میزان شغلی را ایجاد کرد که لازم بود تا به وضعیت قبل از رکود یعنی سال ۲۰۰۷ برسیم؛ در مورد میزان لازم شغلی که با افزایش جمعیت باید ایجاد شود، که اصلا نمی‌توان حرفی زد.

کارگران جوان_آنهایی که قبل از رکود فارغ‌التحصیل شده‌اند_ به کارهای سطح‌ پایین خود چسبیده‌اند و احتمالا جلوی تازه فارغ‌التحصیلان را از ورود به پایین‌ترین سطح کارها می‌گیرند. کارگران سن‌بالاتر نیز به کارهای خود چسبیده‌اند یا نمی‌توانند بازنشسته شوند چون ارزش‌ خانه‌هایشان پایین آمده است و پس‌انداز بازنشستگی‌شان نیز کم شده است.

در مقایسه با فارغ‌التحصیلان کارشناسی ۱۰ یا ۲۰ سال پیش، فارغ‌التحصیلان جدید بدهکاری بیشتری دارند چون قیمت تحصیل چهارساله دانشگاهی بالاتر رفته است. با توجه به متوسط بدهکاری ۲۰۰۰۰ دلاری و میانگین حقوق اولیه ۳۰۰۰۰ دلاری، دانشجویانی که سال‌های ۲۰۰۶ تا ۲۰۰۹ فارغ‌التحصیل شده‌اند و برای اولین بار به دنبال کار می‌گردند، برای پرداخت بدهی‌هایشان در فشار هستند.

با توجه به واقعیت‌های خشن اقتصادی، عجیب نیست که دانشجویان درباره تواناییشان برای دستیابی به رویای آمریکایی و رسیدن به وضعیت بهتر اقتصادی نسبت به پیشینیانشان بدبین هستند. از زمانی که این دانشجویان بسیار جوان بودند، والدینشان، معلمان و رهبران سیاسی به آنها گفته بودند که کسب مدرک دانشگاهی بلیتی برای موفقیت اقتصادی خواهد بود. تعداد زیادی از این دانشجویان به سختی کار می‌کنند تا مدرکشان را بگیرند، بیش از ۸۰ درصد دانشجویان گفته‌اند که در کنار تحصیل حداقل به صورت پاره‌وقت کار کرده‌اند و نزدیک به ۲۵ درصد گفته‌اند که تمام وقت کار کرده‌اند. بیش از ۹۰ درصد گفته‌اند که در طول ماه‌های تابستان کار کرده‌اند. بیش از ۸ تا ۱۰ درصد هنوز باید پولی که بابت هزینه دانشگاه و کتاب، بدهکارند را بازپرداخت کنند.

در حالی که این فارغ‌التحصیلان دارند وارد بازار کار می‌شوند وضعیت چنین است: بیش از نیمی از آنها نمی‌توانند کاری تمام وقت با حقوق و مزایا پیدا کنند، نزدیک به نصف آنها کارهایی دارند که اصلا نیازی به مدرک ندارد و یکی از هر ۱۰ نفر بیکار است.

این احساسات برآورده‌ نشدن نیازها نه تنها قابل درک که موجه نیز هست.