تاریخ شفاهی (۳۱۵)
ما چندین هزار کارگر غیرماهر لازم داشتیم
رضا نیازمند :
پس از تحقیق زیاد یک فارغالتحصیل لایق مدرسه کشاورزی کرج را که اهل سیرجان بود پیدا کردم و گفتم حاضری اینجا کار کنی؟ گفت بله. حقوقی برایش تعیین کردم که تصور آن را نمیکرد ولی صد برابر آن ارزش داشت. مقنی آمد آب را بسیار زیاد کرد. در ده یک ردیف خانه یک اتاقه روی یک سکوی بالاتر از زمین ساختم. اتاقها سه متر در پنج متر بود که در انتهای یک متری آن یک انباری هم بود. خانههایی چسبیده به هم، مانند واگنهای قطار جلوی همه خانهها یک راهرو بود.
یک حمام عمومی و یک قهوهخانه و یک درمانگاه هم ساختم با آمبولانس و دکتر به صورت رایگان. پزشک آنها هم اهل سیرجان بود. همه جوانان ۱۶سال به بالا را که در این خانوادهها بودند در معدن استخدام کردم. ما چندین هزار کارگر غیرماهر لازم داشتیم. برای دختران و پسران کمتر از ۱۶سال کلاسهای درس ابتدایی و سیکل اول متوسطه ساختم. دختران درضمن تحصیل کارهای ساده خانهداری را هم فرا میگرفتند و پسران هم کارهای ساده لولهکشی و جوشکاری و آهنگری و نجاری میآموختند. همه معلمان اهل سیرجان یا رفسنجان بودند و بعد از کار به خانههای خودشان میرفتند. مینیبوس و وانت بهطور منظم معلمان و سایر کارمندان را به رفسنجان و سیرجان میبرد. این برنامهها که تمام شد به ساکنان روی معدن پیشنهاد کردم به روستای جدید منتقل شوند.