تاریخ شفاهی (۲۷۰)
تیمسار میخواست رشوه بگیرد
رضا نیازمند :
اول میخواست من را راه ندهد. گفتم فرمان شاه دارم و من را برد اتاقش. تلکس اول را نشان دادم. گفت ساختگی است. شاه در آمریکا است. تو دیروز بعدازظهر اینجا بودی چگونه حالا تلکس علم را آوردهای. نامه دوم را نشان دادم که معینیان مامور تعقیب موضوع است. باز شک کرد. تلکس سوم را دادم که به رئیس ژاندارمری فرستاده شده بود. گفتم الان از آقای معینیان یا رئیس ژاندارمری بپرس. در این موقع معینیان به رئیس اداره نظام وظیفه تلفن کرد و دستور شاه را ابلاغ کرد. مردک میخواست یقه من را بگیرد و خفه کند. کاملا شکست خورده بود. چارهای نداشت به تبریز تلفن کرد و دستور داد بچهها را رها کردند. ولی جناب تیمسار از من رشوه گرفت که دخترش را استخدام کنم و ناچار استخدام کردم.