تاریخ شفاهی (۲۲۵)
ساواکیها دور من را خط کشیدند
رضا نيازمند :
به هر صورت، آنها [پاکروان و عالیخانی] هر هفته راس ساعت میآمدند به مس سرچشمه. من اتاق جلسات هیاتمدیره را برای این کار اختصاص دادم و با یک موسسهای به نام موبیدیک که در نزدیکی اداره ما بود، قرارداد بستم که غذای خوب با خدمتگزار و لوازم برای ما بیاورد. ساواکیها وقتی دیدند من با پاکروان و معاونش و عالیخانی هفتهای یک روز با هم غذا میخوریم. دور من را خط کشیدند. من هم آسوده به کار فنی خودم میرسیدم. اگر این ترفند نبود مس سرچشمه پر از ساواکی میشد. مثل ذوبآهن که شیبانی مدیرعامل آنجا بود و تعریف میکرد که سرهنگ ساواکی میآمد تو اتاق من میگوید: «فرمودهاند که فلان کار باید فلان طور انجام گیرد» چون امر شده است.(حالا معلوم نبود فرمودهاند یعنی چه کسی فرموده؟ شاه یا ساواک) آنها مرتب در کارها دخالت میکردند.