اصغرآقا جوانی بود خوش اندام، قوی، با دست‌های زمخت و کارکرده. لهجه او لهجه مخصوص فلزکارانی بود که من شش سال با آنها در کارخانه ونک کار کرده بودم. با همان لهجه با هم شروع به حرف زدن کردیم. گفتم «اصغر آقا» بگو ببینم چه کار کردی که این مهندس شیرزاد ما این قدر تعریفت را می‌کند؟ گفت آقای مهندس من در اینجا برای یک شرکت کار می‌کنم که نماینده کامیون «ماک آمریکا» است. ماک کامیون خیلی قوی است ولی برای جاده‌های آسفالت شده آمریکا ساخته شده. در ایران با این جاده‌های خاکی و دست‌اندازهای زیاد شاسی می‌شکند و در تابستان‌ها هم در راه طولانی، مثلا راه تهران-مشهد، جوش می‌آورد. من کامیون‌ها را می‌گیرم، شاسی آنها را تقویت می‌کنم و رادیاتور آن را هم بزرگ می‌کنم تا مناسب جاده‌های خودمان شود. کارمان الحمدالله خوب است. گفتم بارک‌الله، دستت درد نکند. کارهایت را به من نشان بده.

08-01 copy