چون من هم در دانشگاه شریف‌(آریامهر آن روز) و هم در دانشگاه بوعلی متخصص نوشتن آیین‌نامه‌ها و... بودم و اقبال از کار اداری اطلاعی نداشت، متکی به اظهارنظر من بود. نخستین جلسه هیات‌امنای دانشگاه بوعلی در همدان تشکیل شد و اقبال همه اعضا را با هواپیمای شرکت نفت به همدان برد. رفتیم در یک خانه قدیمی بزرگ. تابستان بود و صندلی‌ها را در باغ گذاشته بودند. جلسه تشکیل شد و رئیس دانشگاه - دکتر اکبر اعتماد- گزارش داد که ما یک محلی برای شروع به کار دانشگاه لازم داریم این خانه متعلق به آقای یگانگی(پدر فرنگیس یگانگی) است‌ که به بانک ملی ایران قرض داشته و نتوانسته قرض خود را بدهد و بانک خانه او را ضبط کرده است. اکنون آقای یگانگی حاضر است خانه‌اش را به مبلغ وامی که به بانک دارد به دانشگاه بوعلی واگذار کند. اگر اجازه فرمایید دانشگاه، آن را بخرد. اقبال کم حرف و ملایم یک مرتبه عصبانی شد که نخستین کار شما می‌خواهید این باشد که مال مردم را به قیمت ارزان بخرید؟ اصلا موافق نیستم. شما کارشناس رسمی دادگستری بیاورید خانه را قیمت کند و شما به آن قیمت خانه را بخرید و پول بانک را بدهید و بقیه را به ورثه مالک بدهید.

08-01 copy