غائله بالاخره خوابید
رضا نيازمند :
فوری از علم وقت خواستم او گفت فردا بیا صبحانه با هم بخوریم. من هم صبحانه را در خانه خوردم و به منزل علم رفتم و واقعه را از اول، یعنی برنامه اصلاح شرکت نساجی شرح دادم و گفتم من اصلا از موضوع انتخابات اطلاعی نداشتم و شریفامامی اصلا به جزئیات کار من و اخراج این کارمند کاری نداشته است. به هر صورت اگر موضوع انتخاب شخص معینی است من به کارخانه میگویم و همه به او رای خواهند داد. احتیاجی به یک کارمند درجه دوم نیست که فردا هزار توقع نابجا از شما داشته باشد. ولی اگر نظر شما برگشت این شخص معین به آن کار معین است من استعفای خودم را نوشتهام و از فردا سرکار نخواهم رفت. علم گفت نه منظور انتخاب فلان وکیل است نه رفتن این شخص به بهشهر. به این ترتیب غائله خوابید.