ارزیابی 8 ساله روابط ایران و آلمان

رویکرد اقتصادمحور آلمان و الگوی آلمان پس از جنگ جهانی دوم که تلاش داشت با وجود فشارهای جغرافیایی، به‌ویژه ازسوی فرانسه و دیگر همسایگانش فقط بر توسعه اقتصادی تمرکز کند، یکی از دلایل اصلی همکاری نزدیک دو کشور بود.

مانند دیگر کشورهای غربی، از ابتدای انقلاب اسلامی در روابط ایران و آلمان نیز تنش‌هایی وجود داشته است که بیشتر در سطح فروملی، بر شهروندان دو دولت متمرکز بود.در دوره آقای احمدی‌نژاد تنش در روابط، به‌ویژه بر سر موضوعاتی مانند هولوکاست یا میکونوس روابط دو کشور را با دشواری‌هایی همراه کرد.با‌وجود‌این، آلمان‌ها بر این باورند که در دوره حضور آقای روحانی در رأس قدرت، روابط با آرامش بیشتری همراه بوده و تنش به‌شکل چشمگیری کاهش پیدا کرده است ،هر چند این کاهش تنش‌ها دستاوردهای اقتصادی ملموسی در این دوره به همراه نداشته است. سیاست خارجی آلمان به طور کلی برمبنای اصول ذیل است:

 دکترین «قدرت بیشتر، مسوولیت بیشتر»؛  تمرکز بر توسعه منافع اقتصادی و جدایی اقتصاد از سیاست؛  تسامح اخلاقی و ارزشی به‌ویژه درباره غرب و ارزش‌های لیبرال دموکراسی، آن‌جا که صحبت از اقتصاد باشد؛  پیشی‌ گرفتن ملی‌گرایی اقتصادی به‌ویژه در مناطق نفوذ سابق شوروی و به‌ظاهر چندجانبه‌گرایی و حمایت از قواعد و هنجارهای بین‌المللـی؛  بقایای منطق همگرایی اروپایی جایگزین منطق دولت‌ملت در سیاست خارجی آلمان طی دوران پس از جـنـگ جهانی دوم که با پایان جنگ سرد به‌علت اهمیت منافع ملی کمرنگ شده بود. بر این اساس سیاست خارجی آلمان درقبال ایران طی ۸ سال گذشته با توجه به محورهای زیر دنبال شده است:

جداسازی رهیافت سیاست خارجی ایران؛

رویکرد اقتصادمحور؛

همگرایی با فرانسه، بریتانیا و آمریکا.

آلمان در خاورمیانه به‌دنبال امنیت انرژی، تداوم همکاری‌های اقتصادی، تجاری و فناوری، حل مشکلاتی نظیر مهاجران، آوارگان، همچنین مبارزه با مواد مخدر، جرایم سازمان‌یافته و تروریسم است.ازاین‌رو، به‌لحاظ امنیتی، ثبات در خاورمیانه را به‌سود منافع ملی خود می‌داند.همچنین بنا به دکترین «قدرت بیشتر، مسوولیت بیشتر» که درواقع توجیهی برای حضور هرچه بیشتر در غرب آسیا و اروپای شرقی است، تلاش دارد با حضور گسترده‌تر ازحیث نظامی و امنیتی در بحران‌های منطقه، تا آن‌جاکه می‌تواند از درگیری و تسری آن به اروپا ممانعت کند.به‌ویژه برای آلمان اثر بحران‌های خاورمیانه‌ای بر اقتصاد این کشور و همچنین تنش‌هایی در مناطقی نظیر خلیج فارس که تاثیر مستقیمی بر انرژی و اقتصاد آلمان دارند اهمیت دارد. درمقابل ایران و حضور منطقه‌ای این کشور، آلمان در گذشته رویکردی کاملاً برمبنای همکاری داشته است، چراکه کشوری باثبات مانند ایران می‌تواند کمکی برای بهبود شرایط باشد و بخشی از مسوولیت را بپذیرد.آلمان نیز دنباله‌رو صرف آمریکا در امور منطقه نیست هرچند در این دوره شاهد انتقاداتی از جانب آلمان‌ها نسبت به سیاست‌های منطقه‌ای جمهوری اسلامی ایران بوده‌ایم اما به نظر می‌رسد آلمان در سیاست خارجی خود تعریفی از فعالیت منطقه‌ای خطرناک ندارد، و بیشتر با دیگر همگنان اروپایی و آمریکا هم‌داستان است.

روند تبدیل پرونده هسته‌ای ایران از موضوعی حقوقی و فنی به پرونده‌ای سیاسی و امنیتی در سال‌های ۲۰۰۳ تا ۲۰۱۳ شدت بیشتری یافت، باوجوداین، به عنوان کشوری که بدون داشتن این قدرت در شورای امنیت حضور دارد، نرمش بیشتری در میان تروئیکای اروپایی از خود نشان می‌دهد و ثبات بیشتری در رویکرد برلین به پرونده هسته‌ای ایران دیده می‌شود که مشابه با فرانسه رویکردی افراطی در طیفی از صفرِ‌ کارشکنی تا صدِ میانجی‌گری نیست.آلمان در کنار سایر کشورهای مذاکره‌کننده با ارجاع پرونده هسته‌ای ایران به شورای امنیت موافق بود و از تحریم‌های اعمالی علیه ایران حمایت کرد.باوجوداین، رویه محتاطانه آلمان در برخورد با جمهوری اسلامی ایران و سپس تحریم‌های هسته‌ای آمریکا و همین نقش حداقلی سازنـده‌اش در مذاکرات هسته‌ای، آلمان را به بزرگ‌ترین شریک تـجـاری ایران در اروپا تبدیل کرد.

  دوره ۸‌ساله ریاست‌جمهوری روحانی

اگر در دوره‌های قبل، مقامات آلمان دیدارهای انگشت‌شماری از تهران داشتند، در سال‌های ۲۰۰۳ تا ۲۰۱۳، ملاقات‌های رسمی دو کشور صرفاً به سفر تعداد محدودی از مقامات عمدتا پارلمانی آلمان به ایران یا دیدار گرهارد شرودر صدراعظم اسبق آلمان و گیدو وستروله منحصر شد.با روی کار آمدن دولت یازدهم و آغاز رویکردهای جدید در سیاست خارجی ایران و سرانجام نهایی شدن برجام و لغو تحریم‌ها، دو کشور در تلاش بوده‌اند تا دوران جدیدی از مناسبات را ایجاد کنند.

با انعقاد توافق و قبل از خروج آمریکا از برجام، تمرکز دو کشور بر رایزنی و بررسی قراردادهای مختلف با شرکت‌های بزرگ و کوچک و متوسط بود.پیش‌بینی‌های مثبتی از همکاری‌های علمی، منطقه‌ای، محیط‌زیستی و غیره نیز صورت گرفته بود.باوجوداین، دیری نپایید که با خروج آمریکا از برجام، روابط ایران و آلمان نیز به سردی گرایید.اگرچه برلین به‌همراه دو کشور اروپایی دیگر و اتحادیه اروپا تلاش داشتند برجام را حفظ کنند، اما برای احیای روح اقتصادی برجام هیچ اقدام جدی صورت نگرفت.با افزایش فشارهای ایران برای کاهش تعهدات برجامی، آلمان نیز هم‌صدا با یارانش علیه ایران جبهه گرفت.

باوجوداین، همراهی آلمان با فرانسه، بریتانیا و اتحادیه اروپا از چند منظر تفاوت‌هایی دارد که می‌توانست و می‌تواند فرصت تلقی شود.نخست اینکه آلمان در نظام بین‌المللی خود را تنها می‌بیند و اگرچه فرانسه مدعی استقلال لفظی است، اما آلمان استقلالی عملی از آمریکا و همین‌طور دیگر یاران اروپایی‌اش دارد.آلمان ناگزیر است در زیر چتر ناتو قدرت نظامی خود را حفظ کرده و گسترش دهد، بنابراین، معنای وابستگی را به‌خوبی درک می‌کند و می‌داند آشوب‌های غرب آسیا که ممکن است با تغییر حرکتی کوچک انتفاعی برای بریتانیا، فرانسه و آمریکا داشته باشد، برای این کشور ممکن است به‌معنای هزینه‌کرد به‌لحاظ سربازان، لجستیک یا حتی اثرات اقتصادی باشد.

دوم، مرکل به عنوان عنصر ثابت سیاست خارجی آلمان همیشه در فراز و فرود روابط با ایران حضور داشت.قبل از رسیدن به توافق با رویکرد فرانسوی رسیدن به «نتیجه ملموس و روشن»، آلمان تلطیف‌گر فضای موجود و نزدیک‌تر به چین و روسیه بود.بعد از توافق نیز مرکل وزنه‌ای برای حفظ ثبات اروپا درباره موفقیت ثبت یک توافق عدم اشاعه محسوب می‌شد.از سال ۲۰۱۸ مرکل احیای برجام را راه‌حل نهایی دانسته است، به‌ویژه با مشکلاتی که پس از سال ۲۰۱۶ بر اثر سیاست درهای باز به روی مهاجران و پناهجویان پیش آمده بود، خروج ترامپ از توافق را ناتوانی او در خوانش و فهم سیاست بین‌المللی می‌دانست.این بخشی از علل ظهور سیاست ثابت ازسوی اروپا بود.

سوم، مقاومت علیه جریان‌های افراطی و ضداروپاگرایی در قاره سبز موجب شد رئیس‌جمهور اروپاگرای جدید فرانسه با هدف نزدیک کردن فرانسه و آلمان روی کارآید و در سیاست خارجی خود بسیار بر مشورت با مرکل تکیه داشته باشد.به‌همین‌سبب، مکرون فقط مجری و تابع سیاست آلمان، به‌روش پرسرو‌صدای «سیاست کسب پرستیژ» فرانسوی  بود.دقت در رویکرد مکرون درقبال ایران که با شدت و ضعف همراه است این مدعا را تایید می‌کند.ضمن اینکه دیپلماسی ترک۲(track۲ )  یا (کانال‌های مخفیانه)نیز با وجود رهبرانی که سابقه کار روی پرونده را داشته‌اند ممکن شد.

نکته آخر، بحث امنیت انرژی برای آلمان بسیار مطرح بود.یکی از مهم‌ترین شکاف‌های آلمان با هم‌پیمانی فراآتلانتیکی در این دوره، بحث نورداستریم ۲ و روسیه بود که چه در منطقه مدیترانه شرقی و چه در غرب آسیا برای آلمان هم از حیث روابط با روسیه و نفوذ مسکو در این مناطق و هم از حیث امنیت انرژی و آینده ثبات اقتصادی آلمان اهمیت داشت.درنتیجه، آلمان نه‌فقط مایل بود رویکردی درحمایت از «یک توافق خوب عدم اشاعه» داشته باشد، بلکه مخالفت با یک‌جانبه‌گرایی آمریکا را به‌نفع مردم آلمان، مردم اروپا و نظام بین‌المللی می‌دانست. شاید با نکات فوق بتوان نتیجه گرفت که رویکرد آلمان در هشت سال دوران ریاست‌جمهوری روحانی، قبل از خروج آمریکا از برجام، راهبردی و بعد از خروج آمریکا از برجام تاکتیکی بوده است.در دوره کوتاه حضور بایدن در رأس قدرت، همان طور که دیده می‌شود فرض خردگرایی بایدن که درباره ترامپ صادق نبود، موجب شده است اروپایی‌ها سیاست سختگیرانه‌تری درقبال ایران داشته باشند که آلمان نیز مستثنی نیست.باوجوداین، آلمان بر آمریکا فشار می‌آورد تا بخشی از تحریم‌های علیه ایران را به‌منزله حسن‌نیت رفع کند.تلاش مرکل برای رسیدن به نتیجه واقعی است، چون او مایل است همه پرونده‌های دوران خود را پیش از انتخابات سپتامبر ببندد.

p02-01