با این حال، او در دوران کاری‌اش، ایالات‌متحده را بیش از پیش در این منطقه به دام انداخت و چنان به اختلافات دامن زد که اوضاع به نقطه‌ای رسید که یک حادثه کوچک می‌توانست به سرعت از کنترل خارج شده و به جنگی بزرگ منجر شود.  دولت جدید در واشنگتن با انتخابی بنیادین روبه‌روست: یا می‌تواند سیاست‌های شکست‌خورده دولت ترامپ را در پیش بگیرد و به مسیر پست‌انگاری همکاری بین‌المللی و قوانین بین‌المللی ادامه دهد (بی‌اعتنایی‌ای که در تصمیم سال ۲۰۱۸ ایالات‌متحده به خروج یک‌جانبه از برنامه جامع اقدام مشترک، معروف به توافق هسته‌ای که تنها سه سال پیش از آن توسط ایران، چین، فرانسه، آلمان، روسیه، انگلستان و اتحادیه اروپا امضا شده بود، بسیار مشهود بود)، یا اینکه دولت جدید می‌تواند مفروضات شکست‌خورده گذشته را کنار گذاشته و ارتقای صلح و مودت را در منطقه دنبال کند.  جو بایدن، رئیس‌جمهور ایالات‌متحده می‌تواند با پایان دادن موثر سیاست شکست‌خورده «فشار حداکثری» ترامپ و بازگشت به توافقی که سلفش آن را ترک کرد، در مسیری بهتر گام گذارد. در آن صورت، ایران نیز به اجرای کامل تعهداتش ذیل توافق هسته‌ای بازخواهد گشت. اما اگر واشنگتن به جای این کار بر امتیازگیری اصرار کند، این فرصت از دست خواهد رفت.  برخی از سیاست‌گذاران و تحلیلگران غربی همچنان از «مهار» ایران سخن می‌گویند. اما بهتر است به یاد بیاورند که ایران به‌عنوان یک بازیگر قدرتمند در منطقه دغدغه‌های امنیتی، حقوق و منافع مشروعی دارد؛ درست مانند هر کشور دیگری. آنها باید به جای تن دادن به این توهم کهنه که ایران نباید از حقوقی مشابه با دیگر کشورهای مستقل برخوردار باشد، اراده پذیرش آن دغدغه‌ها را داشته باشند. ما همواره به صراحت تمام بیان کرده‌ایم که به هر ابتکاری برای گفت‌وگوی منطقه‌ای که با حسن‌نیت طرح شده باشد، پاسخی مثبت می‌دهیم. برای ما، حسن‌نیت، حسن‌نیت به‌دنبال می‌آورد.

در جست‌وجوی الگویی (پارادایمی) جدید

حضور نظامی ایالات‌متحده در منطقه ما در دو دهه گذشته، خساراتی وصف‌ناپذیر بر جای گذاشته است، بی‌آنکه دستاورد چندانی داشته باشد. به نوشته موسسه امور عمومی و بین‌المللی واتسون، جنگ‌های پس از حملات ۱۱ سپتامبر مستقیما به مرگ دست‌کم ۸۰۰ هزار نفر منجر شده و به‌صورت غیرمستقیم، به تلفاتی به مراتب بیشتر. از سال ۲۰۰۱، دست‌کم ۳۷ میلیون نفر در این منطقه مجبور به ترک خانه‌های خود شده‌اند.  به‌واسطه تجاوزات و صادرات تسلیحاتی ایالات‌متحده، همسایگی ایران به نظامی‌ترین منطقه جهان بدل شده است. عربستان سعودی، با جمعیت بومی کمتر از ۲۷ میلیون نفر، بزرگ‌ترین واردکننده جنگ‌افزار در جهان است و عمده این تسلیحات را نیز از ایالات‌متحده خریداری می‌کند. امارات‌ متحده‌ عربی، یکی دیگر کشورهای پیشتاز در خرید جنگ‌افزارهای آمریکایی، با وجود آنکه جمعیتی کمتر از یک و نیم میلیون نفر، در رده هشتم واردکنندگان تسلیحات در جهان قرار دارد. این کشورها با جنگ‌افزارهای خریداری‌شده بارانی از مرگ و خرابی بر سر شهروندان یمنی فرود آورده‌اند و کاخ‌سفید هم، ابتدا در دوران رئیس‌جمهور باراک اوباما برای این کار به آنها چراغ سبز داد و بعد در دوران ترامپ برای آنها چک سفیدامضا صادر کرد.

در دوران ریاست‌جمهوری ترامپ، واشنگتن تمایلش به درگیری را مستقیما تا دروازه ایران آورد. ژانویه سال گذشته، ایالات‌متحده سردار قاسم سلیمانی را ترور کرد و با این کار شرایط مشوش منطقه‌ای را که از خشونت‌های تروریستی به ستوه آمده بود، بیش از پیش بی‌ثبات کرد. این قتل، یک فرمانده برجسته در مبارزه علیه گروه به‌اصطلاح دولت اسلامی (داعش) و دیگر گروه‌های شبه‌نظامی در عراق و سوریه را حذف کرد و جنایتی نابخشودنی به فهرست طولانی تجاوزات ایالات‌متحده علیه ایران افزود.

ایالات‌متحده نمی‌تواند به سادگی خسارتی را که اقداماتش موجب شده، جبران کند. اما یک دولت جدید می‌تواند به یکی از خطاهای بزرگ دولت قبلی، یعنی خروج سال ۲۰۱۸ ترامپ از توافق هسته‌ای با ایران، بپردازد. آن رئیس‌جمهور ایالات‌متحده تلاش کرد تا یک دستاورد دیپلماتیک چندجانبه بزرگ را از میان بردارد و بعد با آغاز کارزاری از جنگ آشکار اقتصادی، مردم ایران را هدف قرار داد تا عملا ایران را به‌دلیل پایبندی به یک توافق مورد تایید سازمان ملل متحد تنبیه کند. تحریم‌هایی که دولت ترامپ اعمال و بازاعمال کرده است، حتی واردات اقلام موردنیاز برای مقابله با همه‌گیری کووید-۱۹ را هم تقریبا ناممکن کرده است. اما این دشواری‌ها، نه ما را به تسلیم واداشت، نه به فروپاشی اقتصاد ما منتهی شد و نه محاسبات راهبردی ما را دستخوش تغییر کرد.

بلکه، همان‌طور که پیش از این همواره این‌طور بوده و همواره همین‌طور خواهد ماند، فشار علیه ایران، نتایجی در تضاد کامل با آنچه در اصل مدنظر بوده به‌وجود آورده است. به‌عنوان نمونه، در سال ۲۰۰۵، ایالات‌متحده و متحدانش از ایران خواستند از حق غنی‌سازی اورانیوم صرف‌نظر کند و به نحوی غیرمنصفانه از طریق شورای امنیت سازمان ملل متحده (علیه ایران) تحریم وضع کردند. با وجود آن فشار اقتصادی، ایران بین سال‌های ۲۰۰۵ تا ۲۰۱۲ تعداد سانتریفیوژهای خود را از ۲۰۰ به ۲۰هزار دستگاه افزایش داد و بیش از ۱۷هزار پوند اورانیوم غنی‌شده در سطح ۶۷/ ۳ درصد و بیش از ۴۴۰ پوند اورانیوم با غنای ۲۰ درصد تولید کرد. به همین ترتیب، کارزار فشار حداکثری دولت ترامپ هم با گسترش منابع اورانیوم با غنای پایین ما از ۶۶۰ پوند به ۸۸۰۰ پوند و ارتقا سانتریفیوژهایمان از مدل قدیمی‌تر IR-۱ به مدل به مراتب توانمندتر IR-۶، مصادف شده است.  ترک توافق هسته‌ای از سوی ایالات‌متحده، یک چیز را ثابت کرد؛ اینکه امضای وزیر خارجه ایران، از امضای رئیس‌جمهور مبسوط‌الید ایالات‌متحده وزن بیشتری دارد. حتی اوباما هم نتوانست از تصویب تمدید ۱۰ ساله قانون تحریم‌های ایران در کنگره ایالات‌متحده ممانعت کند، که این نقض روشن همان توافقی بود که دولت او مذاکره کرده بود. بی‌اعتنایی ترامپ به تعهدات ایالات‌متحده - که نه فقط توافق هسته‌ای، بلکه قطعنامه شورای امنیت سازمان ملل متحد که این توافق را تایید کرده بود را هم نادیده می‌گرفت - این احساس را تقویت کرد که ایالات‌متحده یک شریک غیرقابل اتکاست.

بنابراین، بله، ایران از ماه می ‌۲۰۱۹، توانمندی‌های هسته‌ای خود را به میزان قابل‌توجهی افزایش داده است، اما این کار را در انطباق کامل با بند ۳۶ توافق هسته‌ای انجام داده که به ایران اجازه می‌دهد «اجرای تعهداتش (ذیل توافق) را متوقف کند»، اگر طرف امضاکننده دیگر هم اجرای تعهداتش را متوقف کرده باشد. اگر دولت جدید ایالات‌متحده امیدوار است که جهت حرکت کنونی را تغییر دهد، باید فورا تغییر مسیر دهد.

حالا باید چه کرد؟

دولت تازه‌وارد بایدن هنوز هم می‌تواند توافق هسته‌ای را نجات دهد، اما مشروط بر اینکه بتواند اراده سیاسی‌ای واقعی را در واشنگتن به منصه‌ظهور برساند تا نشان دهد که ایالات‌متحده حاضر است تا شریکی واقعی در تلاش‌های جمعی باشد. دولت ترامپ باید با حذف نامشروط و کاملا موثر تمام تحریم‌هایی که از زمان روی کار آمدن ترامپ اعمال، بازاعمال یا ذیل برچسب تازه‌درآمده‌اند، آغاز کند. در مقابل، ایران تمام تدابیر جبرانی را که پس از خروج ترامپ از توافق هسته‌ای اجرایی کرده، به عقب بازخواهد گرداند. پس از آن، اعضای باقی‌مانده برجام تصمیم خواهند گرفت که آیا ایالات‌متحده باید اجازه یابد که کرسی پشت میزی که در سال ۲۰۱۸ آن را ترک کرد، بازپس‌ بگیرد یا نه. بالاخره توافقنامه‌های بین‌المللی، درب‌های گردان نیستند و یک طرف نمی‌تواند بعد از آنکه بر اساس هوی و هوس به سادگی یک توافق مذاکره‌شده را ترک کرد، حق بازگشت خودکار به آن را داشته باشد و از مزایای آن بهره‌مند شود.

اگر واشنگتن یا متحدانش در اتحادیه اروپا، برای توافقی که در طول سالیان سال مذاکره، به دقت ساخته و پرداخته شده، مفاد تازه‌ای طلب کنند، این بازگشت به مخاطره خواهد افتاد. بگذارید در این خصوص صریح باشیم: تمام طرف‌های توافق هسته‌ای (از جمله ایالات‌متحده) توافق کردند تا به دلایلی کاملا عمل‌گرایانه گستره آن را به موضوعات هسته‌ای محدود کنند. ما به دقت بر سر جداول زمانی محدودیت‌های اعمالی توافق مذاکره کردیم و ایران به‌واسطه همین جداول زمانی، پذیرفت که از بسیاری از منافع اقتصادی منتج از این توافق صرف نظر کند. سیاست‌های دفاعی و منطقه‌ای ایران موضوعی برای بحث نبودند، چراکه غرب حاضر نبود به مداخلات خود در منطقه ما، که چند دهه است به چنین آشوبی دامن زده، پایان دهد و ایالات‌متحده - و همین‌طور فرانسه و انگلستان - حاضر نبودند فروش پرسود جنگ‌افزار را که بر آتش منازعه دمیده و منابع منطقه ما را تحلیل برده است، محدود کنند. ایران به‌عنوان بخشی از مذاکرات هسته‌ای، محدودیت‌های پنج ساله و هشت سال‌های را به ترتیب بر خریدهای دفاعی و موشکی خود پذیرفت. دادوستد- و در حقیقت فداکاری‌هایی- که ما برای تحقق این توافق کردیم، نمی‌تواند از میان برداشته شود؛ نه حالا و نه هرگز. امکان هیچ بازمذاکره‌ای وجود ندارد. ایالات‌متحده نمی‌تواند اصرار کند که «آنچه برای من است، برای من است و آنچه برای توست، قابل مذاکره است» و خواست خود را بر ایران تحمیل کند.

جدا از موضوع هسته‌ای، ایران همواره آماده بوده تا در مورد مسائلی که منطقه ما را مشوش کرده است، گفت‌وگو کند. اما این مردم منطقه هستند و نه خارجی‌ها که باید این موضوعات را حل‌وفصل کنند. نه ایالات‌متحده و نه متحدان اروپایی‌اش از حق ویژه‌ای برای رهبری یا پشتیبانی از گفت‌وگوهای آینده برخوردار نیستند. بلکه منطقه خلیج فارس نیازمند یک‌سازوکار منطقه‌ای برای تشویق دیپلماسی و همکاری و کاستن از ریسک سوء محاسبه و منازعه است.

ایران مدت‌هاست که از تشکیل یک مجمع گفت‌وگوی منطقه‌ای حمایت می‌کند؛ از زمان قطعنامه ۵۹۸ شورای امنیت سازمان ملل متحد در سال ۱۹۸۷ تا ابتکار صلح هرمز معروف به HOPE که ایران در سال ۲۰۱۹ آن را به مجمع عمومی سازمان ملل متحد ارائه کرد. در چنین مجمعی، کشورها می‌توانند با تدابیر اعتمادساز دغدغه‌های خود را برطرف کرده، گلایه‌های خود را از طریق گفت‌وگو حل کنند و با مشارکت در تلاش‌های دارای منافع متقابل، مسائل مشترک را حل و از منافع جمعی حراست کنند. ابتکار صلح هرمز، پیش‌نویس آینده نیست. هر سازوکار دائمی‌ای باید به‌صورت جمعی توسط تمام قدرت‌های منطقه‌ای به دست آید. اما این طرح پیشنهادی، نمایانگر خواست ایران برای داشتن جامعه‌ای قدرتمند، باثبات، آرام و شکوفا از کشورها و عاری از تحمیل هژمونی منطقه‌ای یا جهانی است.

چارچوب ابتکار صلح هرمز بر اصول مورد پذیرش جهانی بنا شده است. احترام به حاکمیت و تمامیت ارضی از جمله این اصول است. دولت‌های مشارکت‌کننده متعهد می‌شوند که برای نمادهای تاریخی، مذهبی و ملی یکدیگر احترام قائل شده و از مداخله در امور داخلی یا خارجی یکدیگر اجتناب کنند. درون آنچه ما آن را «جامعه هرمز» نامیده‌ایم، کشورها متعهد می‌شوند که مناقشات خود را به شکل صلح‌آمیز حل و فصل کرده و از مشارکت در ائتلاف‌ها یا هم‌پیمانی‌هایی علیه یکدیگر خودداری کنند. در اکتبر سال ۲۰۱۹، حسن روحانی رئیس‌جمهور ایران برای تمام کشورهای جامعه هرمز یعنی بحرین، کویت، عراق، قطر، عمان، عربستان سعودی و امارات‌متحده‌عتحده، نامه نوشت تا رسما آنها را به پیوستن به این ابتکار دعوت کند. آن دعوت‌نامه هنوز روی میز است.

لازمه موفقیت ابتکار صلح هرمز یا هر ابتکار دیگری، آن است که دولت‌های منطقه - و قدرت‌های خارجی - واقعیات مشخصی را بپذیرند. در ابتدا این واقعیت که آینده منطقه می‌تواند و باید تنها توسط مردم این منطقه تعیین شود. هر رویکرد دیگری، محکوم به شکست است. به این منظور، غرب باید از سیاست سرپرستی یا حمایت کور از رفتار بد دولت‌های پیرو خود به نام مقابله با تهدید موهوم ایران، دست بردارد. تمام دولت‌های ساحلی خلیج‌فارس، بدون استثنا، باید در هر ابتکار منطقه‌ای شامل شده و هم بازیگران منطقه‌ای و هم بازیگران خارجی باید حقوق ملی مشروع، منافع و دغدغه‌های امنیتی همه را پذیرفته و به آن احترام بگذارند.  غربی‌ها و خصوصا آمریکایی‌ها، اگر می‌خواهند از اشتباهاتی که همواره در گذشته مرتکب شده‌اند، اجتناب کنند، باید درک خود از ایران و منطقه را اصلاح کنند. آنها باید حساسیت‌های مردم منطقه، به‌خصوص کرامت، استقلال و دستاوردهای ملی آنها را شناخته و آنها را محترم شمارند.

ما در این منطقه قادریم مسائل خود را حل کنیم، مشروط بر آنکه خارجی‌ها برای رسیدن به منافع کوتاه‌مدت یا کمک به پیش بردن اهداف مشتریان اخلاق‌ناشناس خود، دست به خرابکاری نزنند. در طول چهار سال گذشته، متاسفانه ما چند بار در آستانه فاجعه قرار گرفتیم. ایران در طول این دوره، از خود خویشتنداری راهبردی به نمایش گذاشت، اما صبر ایرانی‌ها رو به پایان است و مصوبه‌ای که در ماه دسامبر در پارلمان ما تصویب شد، به وضوح این را نشان می‌دهد: این قانون جدید، ایران را ملزم می‌کند تا اگر تحریم‌ها تا ماه فوریه برداشته نشوند، غنی‌سازی اورانیوم را افزایش داده و بازرسی‌های بین‌المللی را محدود کند.

پنجره فرصت برای دولت جدید ایالات‌متحده تا ابد بازنخواهد بود. ابتکار عمل صرفا بر عهده واشنگتن است. گام نخست دولت بایدن، باید تلاش برای جبران - و نه تلاش برای سوءاستفاده - از میراث خطرناک شکست حداکثری ترامپ باشد. دولت بایدن می‌تواند با حذف تمام تحریم‌های اعمال‌شده از زمان به قدرت رسیدن ترامپ و تلاش برای ورود دوباره و پایبندی به توافق هسته‌ای سال ۲۰۱۵، بدون تغییر مفاد آن که حاصل مذاکرات مشقت‌بار است، آغاز کند. چنین اقدامی، موقعیت‌های تازه‌ای برای صلح و ثبات منطقه ما می‌گشاید.»