نشنال اینترست تحلیل کرد
پیچیدگیهای مذاکره با ایران
به گزارش گروه اقتصاد بینالملل روزنامه «دنیایاقتصاد» نشریه نشنال اینترست در مقالهای نوشت: جان بولتون در کتاب جدید خود روش دیپلماتیک در برابر ایران را تمسخر میکند. با این حال دنیل بنایم، یک تحلیلگر ارشد موسسه امریکن پروگرس و جیک سالیوان، تحلیلگر موسسه کارنگی که هر دو نیز نزدیک به کمپین انتخاباتی جو بایدن هستند، موضع کاملا متفاوتی دارند و در یک مقاله که توسط نشریه فارن پالیسی در ماه مه به چاپ رسید از بازگشت ایالاتمتحده به مسیر توافق هستهای با ایران حمایت کردهاند. در این مطلب نقشی برای واشنگتن درنظر گرفته شده است تا بتواند یک گفتوگوی منطقهای را با توجه ویژه به کاهش تنش میان تهران و ریاض کلید بزند.
اینکه مسیر درست تقابل ایالاتمتحده با ایران باید دیپلماتیک و از مسیر توافق هستهای باشد امری منطقی است. این تلاشهای دیپلماتیک باید بر کاهش تنشها و ایجاد مجامعی برای گفتوگو بین بازیگران منطقهای نظیر ایران، ترکیه، عربستان سعودی و مصر متمرکز باشند. اسرائیل نیز باید به بازگشت به مذاکره با فلسطینیها تشویق شود و در صورت کامیابی، این مذاکرات با جهان اسلام ادامه یابد.
اما این نکته مهم است که هرگونه نسخهای که برای سیاستگذاری در این باره پیچیده میشود براساس یک تحلیل با دید روشن از شرایط خاورمیانه و پویاییهای منطقهای و محدودیتهایی باشد که رئیسجمهور آتی آمریکا را درگیر خود خواهند کرد. خاورمیانه اکنون به تلهای از بحران بدل شده است و اگرچه دیپلماسی سازنده توسط ایالاتمتحده میتواند یک عامل ثباتزا باشد، اما درک از محدودیتهای مسیرهای متفاوت مذاکره با ایران که میتواند اجرا شوند نیز به همان اندازه اهمیت دارد.
ابتدا بازیگران در بحران کنونی خاورمیانه باید از قید و بند اختلافات با یکدیگر رها شوند. سالیوان و بنایم بر این باورند که پایان دادن به تنشها میان ایران و عربستان کلید طلایی ثبات خاورمیانه است. البته حل این مناقشه میتواند به نتایج مثبتی مثل کوتاه شدن زمان پایان جنگ در یمن و کاهش تنشها بین شیعه و سنی منجر شود. اما این موضوع نیز مهم است که بحران اصلی در خاورمیانه بین ایران و عربستان سعودی نیست؛ بلکه این بحران بین ایالاتمتحده و ایران است. بهعلاوه بخش دیگر این بحران بین ایران و متحد هستهای آمریکا در منطقه یعنی اسرائیل است. به هر حال رفع تنشها بین تهران و ریاض در برخی از موارد بحران منطقهای اهمیت دارد، اما در نهایت این اصلیترین بحرانی نیست که ایران در آن دخیل است.
اگرچه تصور عربستان از مهمترین تهدید در منطقه متوجه ایران است اما از نظر ایران مهمترین تهدید از جانب ایالاتمتحده و اسرائیل است. نیروهای سپاه قدس و گروههای همپیمان با ایران که در عراق، سوریه و لبنان حضور دارند برای مقابله و بازدارندگی علیه نیروهای آمریکایی-اسرائیلی هستند، نه تهدید عربستان سعودی. حتی اقدامی نظیر حمله به تاسیسات نفتی آرامکو عربستان که به ادعای ریاض و واشنگتن توسط ایران در سال گذشته انجام گرفت، نیز برای آن بود که ایران بتواند در برابر ایالاتمتحده اهرم فشاری در اختیار داشته باشد، نه اینکه قصد مقابله با تهدید عربستان را داشته باشد. در واقع آخرین تهدیدی که از سوی جهان عرب متوجه ایران شد، حمله صدام حسین، دیکتاتور سابق عراق بود که با سرنگونی وی در سال ۲۰۰۳ توسط آمریکا، این تهدید برای همیشه از بین رفت. تهدید عربستان تنها زمانی در چشم ایرانیها اهمیت خواهد یافت که یک طرف سوم مثل ایالاتمتحده از آن حمایت کند و عربستان به تنهایی تهدیدی را متوجه موجودیت ایران نمیکند.
مساله مهم دیگر آن است که خاورمیانه در حال تجربه یک تغییر درونی است؛ تغییراتی که تنها ممکن است قدرتهای خارجی بر آن نفوذ یابند و نمیتوانند بهطور کامل آن را کنترل کنند. ایالاتمتحده که در گذشته نقش پررنگی در زمینه دینامیک منطقهای ایفا کرده است ممکن است بتواند به تصمیمگیری بازیگران اصلی این منطقه سمت و سو دهد اما نمیتواند منطقه را آنطور که میخواهد شکل دهد. «بهار عربی»، چهار جنگ داخلی و رقابت بین قدرتهای منطقهای نشانههایی از تلاش برای نیل به یک نظم سیاسی در خاورمیانه بر اساس منطق و دینامیک داخلی است. ایالاتمتحده میتواند روند همکاری بین قدرتهای منطقه را تسهیل کند یا قادر است که دست به تفرقهافکنی میان آنها بزند که ترامپ همین روش را در پیش گرفت.
هرگونه ابتکار دیپلماتیک ابتدا باید بر کاهش اعتباری که ایالاتمتحده امروز در منطقه گرفتار آن است آگاه باشد. این نتایج اقدامات رئیسجمهور کنونی است و به سادگی نیز از بین نمیرود حتی اگر بایدن انتخاب شود. تغییرات ایجاد شده در سیاست واشنگتن موجب شده است تا دوستان و دشمنان ایالاتمتحده، در برابر دولت ترامپ قرار بگیرند و در نهایت این روند منجر به چشمانداز روشنی برای حضور چین و روسیه در منطقه خواهد بود. برای بهبود اعتبار آمریکا در منطقه، شفافیت در نیت واشنگتن و تداوم اقدامات و وعدههای آن بسیار مهم خواهند بود اما احتمالا این روند با کندی انجام خواهد شد.
گفتوگو بین آمریکا و ایران بالاترین اهمیت را در منطقه دارد. بسیار مهم است که همزمان با فشار واشنگتن علیه ایران، دیپلماسی فعال نیز بهعنوان یک مسیر حیاتی برای تغییر رفتار ایران دنبال شود. دولت آتی آمریکا میتواند با بازگشت به برجام از آن بهعنوان بهترین مسیر برای کنترل چالش هستهای استفاده کند و همزمان به محدودیتهای آن در مورد بند غروب بپردازد. آنچه اهمیت دارد دنبال کردن همزمان فشار و دیپلماسی در مورد چالشهای دیگر ایران نظیر برنامه موشکی بالستیک است. اگرچه ممکن است این موضع در زمینه توافق هستهای یا شاید برنامه موشکی ایران به نتایج قابل ملاحظهای برسد اما بعید است که تعهد ایران به متحدان منطقهای خود در سوریه، لبنان و عراق را متاثر سازد. اگرچه شاید ایران بخواهد برای از میان برداشتن تحریمها امتیازاتی را در مورد برنامه هستهای بدهد، اما مقامات ایرانی، آمریکا را جدیترین تهدید علیه خود میدانند و بر این باور هستند که حتی اگر در مقاطعی مثل دوران اوباما رویکرد آمریکا در برابر ایران نرم شود، باز هم در نهایت به تلاش برای تغییر رژیم در این کشور میانجامد. در واقع از دید مقامات تهران، اگرچه ایران میتواند بهصورت تاکتیکی امتیازاتی را بدهد، اما در زمینه استراتژیک باید همواره در برابر ایالاتمتحده محکم بایستد. بنابراین بعید است که در طول یک دوره یا هشت سال از عمر یک رئیسجمهور آمریکا، ایران با تغییر اولویتهای خود در خاورمیانه موافقت کند و از تعهد به گروههای همپیمان دست بکشد. بنابراین حتی در صورت نیل به پیشرفتهایی در زمینه هستهای یا موشکی، ایران همچنان مهمترین دشمن آمریکا در منطقه باقی میماند. از این رو ایالاتمتحده میتواند گفتوگوهای منطقهای را بین ایران، عربستان سعودی و حتی دیگر قدرتها کلید بزند تا برخی از تنشها در کشورهای عراق و سوریه و یمن کاهش یابند. با این حال این اقدام نیز نمیتواند موجب برطرف شدن اختلافات اساسی در قبال سیاستهای ایران در خاورمیانه شود.در نهایت باید گفت که یک سیاست سهوجهی توسط ایالاتمتحده در برابر ایران که متشکل از ترکیب فشار و زیرکی، دیپلماسی روبه جلو و دیپلماسی منطقهای باشد میتواند مهمترین و مناسبترین موضع برای رئیسجمهور آتی آمریکا باشد تا تنشها در خاورمیانه را آرام کند.