پسا کرونا و ناگفتههای ضرورت چندجانبهگرایی
با نشانه کرونا، بیشک بشر دریافت که زیست او به سیارهای بدون مرز، محتاج توجهی جدی و نیازمند چندجانبهگرایی وابسته است. «قرنطینه» نشان داد اگرچه بشر بیشازپیش بهکمک ابزارهایی همچون هوش مصنوعی، محدودیتهای جغرافیایی را درهم میشکند، اما همزمان به جریان مداومی از وابستگیها نیز اجازه بروز میدهد که گذار بحرانی از کشوری به کشور دیگر را ممکن میسازند. «نکات بهداشتی» نشان داد اگرچه بشر با پیشرفت در پزشکی و داروسازی حیات طولانیتری در مقایسه با پیشینیان دارد، اما محیطزیست که از چشم و دستهای او شروع میشود، میتواند همزمان خانه امن و هم قربانگاه او باشد. «فاصلهگذاری اجتماعی» نشان داد هریک از ما حق حیات و استقلال دارد؛ اما برای حفظ این حقوق نیازمند اعلام همبستگی و رعایت چندجانبهگرایی است.
نوشتار حاضر، درحالی تلاش دارد به چندجانبهگرایی در دوران پساکرونا بپردازد که وزیر محترم امور خارجه کشورمان، آقای ظریف در دومین سالگرد خروج غیرقانونی آمریکا از برنامه جامع اقدام مشترک و اِعمال غیرقانونی تحریمهای یکجانبه این کشور، در نامهای به سازمان ملل متحد، با این نهاد اتمام حجت کرده است. در دو سال گذشته، خواستههای شفاف و منطقی ایران از سازمانهای بینالمللی برای مقابله با یکجانبهگرایی نامشروع آمریکایی بیجواب مانده است؛ اما تفاوت لحظه کنونی در کوشش برای آگاهیبخشی به ملتهایی است که با بروز کرونا، از غفلت و بیتوجهی به اهمیت وجود قوانین بینالمللی و حفظ آنها بیدار شدهاند.
اما هنگامی که از دوره پساکرونا سخن میرود، آیندهای درنظر است که هنوز آن را بهدرستی نمیشناسیم و نمیدانیم آیا بحران کرونا به روند تدریجی تغییر نظم بینالملل شتاب خواهد بخشید و حتی به جنگی نظامی بین آمریکا و چین دامن خواهد زد یا خیر. بیشک امروز درمورد خطر بروز درگیری در تایوان احتمالات پررنگتری درمقایسهبا پیش از کرونا وجود دارد و رفتار یکجانبهگرایانه آمریکا و پیامدهای ویرانگر آن برای حقوق و قوانین بینالملل و برای جغرافیای غرب آسیا نیز از مدتها قبل از بحران بهداشت جهانی کنونی آشکار شده است.
در دوره پیش از کرونا، این نگرانی منطقی وجود داشت و هنوز وجود دارد که در عصری رویارو با پیشرانهای ظهور نظمی نوین، کشورها چه راهحلهایی برای حفظ جایگاه بینالمللی و حتی ارتقای خود در نظام جهانی دارند. بیشک برخی کشورها مانند آمریکا یا اعضای اتحادیه اروپا که کاهش قدرتشان را در جهان نظارهگر هستند، نگرانی بسیاری درمورد آینده خود داشتهاند. بااینحال، پیوسته با شواهدی مواجهیم که اثبات میکنند راهحلهای یکجانبهگرایانه برای این رفع نگرانیها در دنیای جهانیسازی شده امروز و با این سطح از وابستگیهای متقابل نه منطقی و نه اخلاقی است.
در باب حسن چندجانبهگرایی و مذمت یکجانبهگرایی سخنهای بسیاری گفته شده است، اما امروز بیش از هر زمانی برای حل معضلات بینالمللی که به مشکلات جوامع تبدیل میشوند، به چندجانبهگرایی «نیاز» داریم. در این فضا، باتوجهبه درسهایی که جامعه جهانی از بحران کرونا گرفته است، رفتارهای یکجانبهگرایانه آمریکایی میتواند دردسرهای بیشتری برای جامعه بینالمللی ایجاد کنند و شاید در مواجهه با این بحران و بحرانهای احتمالی آتی، تداوم یکجانبهگرایی آمریکا دهشتناکتر خواهد بود. یکبار برای همیشه باید به این پرسش پرداخت که چرا ابزاری مانند چندجانبهگرایی که بشر این اندازه به ضرورت آن پی برده، اینقدر دستنیافتنی است. چه امری در نظام بینالملل باید پاسخی به یکجانبهگرایی آمریکا باشد. در نمونه موردی تحریمهای غیرقانونی علیه ایران، پرسش اینجاست که قدرتهای اروپایی، چین، ژاپن، بریکس و حتی شرکتهای کوچک و متوسط بینالمللی و قانونگذاران و حقوقدانان در کجای ماتریس تقابل با یکجانبهگرایی آمریکا بودهاند و پویاییهای صلح و جریانهای حقوق بشر در کجای مسیر ممانعت از وقوع فروپاشی قوانین بینالملل که بهنفع آمریکا و بهضرر جامعه جهانی است ایستادهاند.
آیا قوانینی که در دنیای آزاد حق تجارت با کشوری را نقض میکنند که به گزارش نهادهای بینالمللی پایبند به الزامات بینالمللی خود است، قوانینی نیستند که از درون فاسد و حامی یک طرف و تبعیضآمیزند؟ چگونه وقتی سیستم بینالمللیِ چندجانبهگرا به درک ناتوانی خود درمقابل قوانین فراسرزمینی آمریکا در نمونه مطالعاتی تحریمهای علیه ایران رسید، به هیچ پاسخ عملی واقعی درمقابل این کشور و تمایلات یکجانبهگرایانهاش نیندیشید؟ این پرسشها فقط منحصر به مطالعه کشوری خاص، یعنی ایران نیستند، بلکه شرایط حقوق و قوانین بینالمللی کنونی را نشان میدهند که درمورد آنها هیچ نظارت جامعی وجود ندارد و فلسفه وجودی آنها با آنچه امروز اعمال میشود کاملا مغایر است.
بنابراین آنچه درمورد چندجانبهگرایی هنوز ناگفته مانده است، مسوولیت نهادهای بینالمللی و کلیه سازوکارها و اتحادیههایی است که سنگ بنای آنها باور به چندجانبهگرایی بوده است. مسوولیتی که در دو سال گذشته نه اتحادیه اروپا و نه سازمان ملل متحد نتوانستند از عهده آن برآیند. مهمترین علت طرح نامه دکتر ظریف در فضای کنونی نیز، تذکری جهانی درقبال مسوولیتی بینالمللی برای حفظ چندجانبهگرایی است. اگر روال کنونی نقض قوانین بینالمللی ادامه یابد، این نامه در آینده فقط به تخطی آمریکا از قطعنامه ۲۲۳۱ شورای امنیت منحصر نخواهد ماند و به یکی از مهمترین اسناد و شواهد در چرایی برهم خوردن نظم و امنیت بینالمللی تبدیل خواهد شد.
ویروس کرونا لحظه آشکار شدن حقیقتی ژرف برای اروپا بود. لحظهای بحرانی که اروپا دریافت بقای خود را فقط ازخلال چندجانبهگرایی مییابد و از دست رفتن اتحادیه اروپا بهمعنای ناتوان شدن در مقابل کوچکترین بحرانهاست. کشورهایی که تا دیروز رویکردهای اروپاگرا را قبول نداشتند و مردمی که از ناکارآمدی اتحادیه اروپا بهتنگ آمده بودند، پذیرفتند اگرچه این قطار مدتهاست بر ریل خود حرکت نکرده، اما هنوز قادر است آنها را در جریان بحرانها حفظ کند. قانونگذاریها و سازوکارهای اخیر در اتحادیه اروپا میتواند سرآغازی برای چندجانبهگراتر شدن قوانین و سازوکارهای این نهاد بهنفع مردمی باشد که تحت این قوانین زندگی میکنند.
بحران کرونا حقیقت چندجانبهگرایی را برای سراسر جهان ازخلال کمکهای بینالمللی، سازمان بهداشت جهانی، حقوق و گمرکات بینالمللی و بسیاری صحنههای حیرتانگیز دیگر آشکار کرد. بیش از همه، سازمانها و سازوکارهایی که ناکارآمدی اثبات شده آنها از مدتها پیش به دغدغه عمومی تبدیل شده بود، در این فضا به اصلاحات کوتاهمدتی دست زدند. سازمانهای بینالمللی که علت وجودی آنها و درنتیجه بقای آنها به چندجانبهگرایی وابسته است، ازجمله سازمان ملل متحد نرمش و انعطافی شگفت از خود نشان دادند. رویارویی با بحرانهایی مشابه با کرونا، روشن است نظم و قوانین بینالمللی کنونی در پارهای موارد فرسوده و ناکارآمد است، اما راهحل آن یکجانبهگرایی و تصمیمگیری هیچ کشوری برای همه نیست.
امروز نیز مانند گذشته و همچنین آینده پسا کرونا، چندجانبهگرایی تنها راهی است که اطمینان میبخشد همه در مدیریت امور جهانی مشارکت دارند. چندجانبهگرایی تنها ابزاری است که مشروعیت و مردمسالاری را تضمین میکند، بهویژه آن زمان که باید تصمیمگیریهایی خطیر مانند تغییر قوانین و هنجارهای جهانی انجام شود. آمریکا خود یکی از بنیانگذاران نظم چندجانبهگرای بینالملل بوده است و امروز چون آن را مغایر با منافع خود مییابد سعی در تخطی از قوانین دارد. البته تردیدی نیست بسیاری از کشورها در نظام بینالملل با این قوانین که بهنفع نظم پس از جنگ سرد بودهاند توافق نداشته و ملزم به قبول آن شدهاند.
«مسوولیت بینالمللی» طرح این پرسش است که اگر سازمان ملل متحد و سازمانهای ذیربط آن و دیگر نهادهای چندجانبهگرا مانند اتحادیه اروپا پذیرفتهاند که قوانین بینالمللی منسوخ و آن اندازه بیارزش هستند که آمریکا میتواند آنها را نقض کند، عدالت در تعیین چه تکلیفی برای دیگر کشورهاست؟ ایران و بسیاری دیگر از کشورها نیز قوانینی ازجمله عضویت دائم شورای امنیت سازمان ملل را که مانع حضور مشروع کشورها یا نمایندگانشان در تصمیمگیریهای بینالمللی است، منسوخ و ناکارآمد میدانند. بنابراین، مقامات سازمان ملل متحد برای انجام مسوولیت بینالمللی خود بهشکلی عادلانه چه درنظر دارند؟ آیا میپذیرند قوانین جدیدی بر دنیا خارج از سیطره آمریکا و یکجانبهگراییهایش حاکم شود یا مایلند فقط نظارهگر خاموش بیعدالتیهای کنونی و نگرانی از آینده قوانین بینالمللی و جهان باشند، بهویژه با توجه به اینکه احتمال دارد بهرغم بیاعتباری وجهه آمریکا طی بحران کرونا و گزافهگوییهای ترامپ، او باز هم انتخاب شود.