بنیاد کارنگی تحلیل کرد
۳ دلیل ناکارآمدی دیپلماسی «فشار حداکثری»
همه دولتهای آمریکا نقاط کور و توهمات خاص خود را در رابطه با سیاست خارجی و امنیت ملی دارند؛ اما گویا دولت دونالد ترامپ اکنون به کلی از توجه به واقعیات طلاق گرفته است، بهویژه درخصوص نگاه آخرالزمانی خود در مورد بحران بین ایران و آمریکا. برخورد و مواجهه و مورد توجه قرار دادن برخی از واقعیات تلخ و گزنده واقعا در راستای جلوگیری از وخامت یک فاجعه محافظت از منافع ایالاتمتحده یاریرسان است؛ هرچند بعید میدانیم و اعتماد اندکی داریم که دولت بتواند ـ یا اگر بتواند، بخواهد - که از پستویی که خود را در آن قرار داده است، خارج شود.
اقدامات بیملاحظه
اول از همه اینکه بحران فعلی از دل سلسله رویدادهایی بیرون آمد که بهواسطه اقدامات بیملاحظه و غیرضروری دونالد ترامپ در خروج یکطرفه از توافقی مسلما ناکامل اما کاملا کاربردی، آن هم بدون داشتن یک طرح و نقشه جایگزین بوده است.
اشتباه نکنید، ایران و آمریکا مدتها قبل از آنکه در سال گذشته دونالد ترامپ از توافق هستهای سال ۲۰۱۵ خارج شود، با یکدیگر دچار مشکل بودهاند؛ اما گناه اصلی خروج یکطرفه از توافقی که محدودیتهای اساسی بر برنامه هستهای ایران وضع کرده بود - و ایران هم به آن پایبند مانده - با این عقیده اشتباه و خطرناک دولت آمریکا ترکیب شده که فشار حداکثری تحریمها ایران را مجبور به تسلیم خواهد کرد. بر عکس اما، این عقیده منجر به انزوا و دوری آمریکا از متحدان شده و ایران و آمریکا را در پرتگاه رویارویی نظامی قرار داده است که با توجه به سطح تنش و بیاعتمادی میان دو کشور و فقدان هر گونه راه ارتباطی مداوم و مستقیم، به راحتی میتواند از کنترل خارج شود.
اکنون ایران به پایان پایبندی به تعهدات کلیدی خود در توافق، از جمله اقدام به غنیسازی در سطوح بالاتر و گذر از میزان ذخایر سوخت غنیشده، بیش از حدود تعیینشده و مجاز در توافق تهدید کرده است. در روندی آزاردهنده که در تمامی اقدامات این دولت آشناست، دولت ترامپ در خروج از توافق هستهای راه حلی برای مشکلی که خود ایجاد کرده یافته و در نهایت این روند را بسیار وخیمتر میکند. بر خلاف رویه معمول در اقدام مطابق طرح و نقشهای که در نهایت رئیسجمهور بتواند براساس آن اعلام پیروزی کند، اکنون دو یا سه برابر غرق در استراتژیای شده که هیچ چشماندازی در موفقیت ندارد.
هدفگذاری نامنسجم
دوم آنکه استراتژی فشار حداکثری ترامپ از هرگونه هدفگذاری واقعی و منسجمی به دور است. ترامپ ممکن است بهدنبال آن باشد که تهران را به لحاظ اقتصادی تحت فشار قرار دهد تا مجبور به حضور بر سر میز مذاکره شده و او قراردادی بهتر از رئیسجمهور قبل از خود با ایران امضا کند؛ قراردادی که نه تنها مقررات سفت و سختتری را بر برنامه هستهای ایران اعمال کرده، بلکه برنامه موشکی و فعالیتهای منطقه ایران را نیز محدود کند. اما سیاستها و لفاظیهای رئیسجمهور، هیچ کاری برای اینکه رهبران ایران باور کنند که در یک توافق جدید میتوانند دستاوردهای بهتری برای منافع خود داشته باشند، نکرده است. علاوه بر این، مشاوران تندرو دولت، وزیرخارجه پمپئو و مشاور امنیت ملی جان بولتون، امیدوار به استفاده از فشار حداکثری برای وادار کردن ایران به اقداماتی هستند که طبق قانون میتواند اقدام نظامی آمریکا را در پی داشته باشد یا آنکه سقوط و فروپاشی حکومت را به ارمغان آورد.
اما فشار حداکثری جواب نمیدهد. اعمال تحریمها و لفاظیهای جنگطلبانه به جای آنکه منجر به تسلیم ایران شود، تنها و تنها ایران را به سمت اقداماتی خواهد کشاند که آزادی رفت و آمد در خلیجفارس را محدود کرده که هدف آن این است که به آمریکا و متحدانش بگوید سختتر کردن تحریمها هزینههایی دارد و در نتیجه فشار برای برداشتن تحریمها را بیشتر کند. خلاصه استراتژی رئیسجمهور آمریکا بدترین گزینه ممکن در هر صورت است که تنها منجر به افزایش تنش شده و بدون رسیدن به هیچکدام از اهداف خود، مسیرهای منتهی به تنشزدایی را میبندد. این استراتژی منجر به آن نخواهد شد که ایران پرچم سفید را بالا برده و تسلیم خواستههای نامعقولی شود که ایالاتمتحده بهعنوان هزینه برداشته شدن تحریمها مطرح کرده است.
خودخواهی به جای منافع ملی
سوم، احساس میشود که بیشتر سیاستهای دولت ترامپ در قبال ایران با سیاستهای داخلی و خودخواهی رئیسجمهور بهجای منافع ملی هدایت میشود. هنگامی که بحث به سوءاستفاده از حقوق بشر میرسد، ایران بدتر از کرهشمالی نیست، بلکه کرهشمالی بیشتر کشوری حمایتکننده از تروریسم و تهدیدی مستقیم برای امنیت ایالاتمتحده میتواند باشد، زیرا بر خلاف ایران، درحالحاضر دارای سلاح هستهای قابل استفاده است. با این حال، دولت ترامپ تهران را در سطح یک تهدید جهانی قرار داده و نه پیونگیانگ را، کیمجونگاون را ستایش میکند، مکاتبات خود را با او بهعنوان نامههای عاشقانه توصیف و با گرمی با او در نشستهای برجسته دیدار میکند. بخشی از این موضوع ناشی از تمایل ترامپ به توافق با کرهشمالی است که نام او را در کتابهای تاریخ میگنجاند. از سوی دیگر، ایران را بهعنوان کسبوکار قدیمی، یک معامله بد که از اوباما به ارث برده، میبیند.
فشار بر تهران همچنین در میان انجیلیهای تندور، جامعه یهودی محافظهکار و هواداران منطقهای آمریکا مانند اسرائیل و عربستان سعودی که واقعا از ایران احساس تهدید میکنند اما علاقهای هم به بزرگ کردن این خطر و بسیج حوزههای سیاست داخلی و کاخ سفید در مبارزه خود علیه ایران دارند، محبوب است. در کمپین علیه ایران، بسیاری از این محدودیتها خود تحمیلی است. اگر ترامپ میتواند با کیم توافق کند، قطعا میتواند با ایران هم مذاکره کند.
تهران و واشنگتن دوران طولانیای است که برای نفوذ و قدرت درگیر هستند. این اولین بحران میان آنها نیست و آخرین هم نخواهد بود. رهبران در تهران بر این باورند که تسلیم زیر فشار و تهدید آمریکا تنها واشنگتن را تشویق میکند تا آنچه قبلا بهعنوان خواستههای غیرقابل قبول مطرح کرده را تشدید کند. رئیسجمهور آمریکا تنها در پی اقدامات سخت بوده و معتقد است که سازش تنها یک کلمه چهار حرفی است. با توجه به منافع اساسا متضاد دو کشور، بهترین کاری که ایالاتمتحده میتواند انجام دهد این است که مناقشه را اداره کند.
حتی اگر مذاکرات جدی ادامه پیدا کند ـ که البته این یک مذاکره سنگین خواهد بود ـ محتملترین نتیجه یک توافق هستهای اصلاحشده خواهد بود که تنها در صورتی اتفاق خواهد افتاد که هر دو طرف مایل باشند بر سر آن توافق کنند. درحالحاضر، این احتمال دورترین احتمال ممکن به نظر میرسد. ایران بهشدت نیاز به تسهیلات اقتصادی دارد، اما دولت آمریکا تمایلی به آن ندارد و اروپاییها قادر به ارائه آن نیستند. ترامپ میگوید نمیخواهد با ایران وارد جنگ شود و تهران هم نمیخواهد جنگی راه بیندازد. شاید بتوان از یک رویارویی بزرگ جلوگیری کرد. با این همه درحالحاضر، این خطر واقعی وجود دارد که ایالاتمتحده و ایران بازی «مرغی وسط بزرگراه» را انجام دهند و هیچیک از طرفین کنترل کامل فرمان را در دست نداشته باشد. کمربند ایمنی خود را ببندید؛ جادهای که پیش روی شماست، میتواند بهشدت ناهموار باشد.
ارسال نظر