به گزارش گروه اقتصاد بین‌‌الملل روزنامه «دنیای اقتصاد»، نشریه فارن‌پالیسی در گزارشی نوشت: اگر واشنگتن به دنبال تحت فشار قرار دادن ایران است، کاخ‌سفید باید از مقابله با متحدان، تقویت عناصر تندرو در ایران و آسیب رساندن به مردم عادی اجتناب کند. با وجود قتل جمال خاشقجی، روزنامه‌نگار منتقد سعودی به دست مقامات عربستان به نظر می‌رسد که واشنگتن مصمم است تا همکاری خود را با عربستان، اسرائیل و امارات حفظ کند تا بتواند فشار فزاینده‌ای بر ایران وارد آورد. گام بعدی این برنامه که از نظر کاخ‌سفید بسیار استادانه است، قرار است پنج نوامبر با از سرگیری کامل تحریم‌ها علیه ایران وارد فاز اجرایی شود. براساس گزارش‌ها، کتاب «پیروزی» پیتر شوایزر از مشوق‌های اصلی کاخ سفید در مقابله با ایران بوده است که شامل بازگرداندن تحریم‌ها برای وادار ساختن ایران به تسلیم در برابر خواسته‌های آمریکا می‌شود. تکیه کردن دولت ترامپ بر کتاب شوایزر نشان از آن دارد که مقامات کنونی دولت آمریکا با نگاه به گذشته برای تصمیم‌گیری در زمان کنونی اشتباه مهلکی را انجام می‌دهند. آنها با استناد به استراتژی این کتاب در راستای اعمال فشار حداکثری در حوزه اقتصادی که مدعی است به وسیله آن می‌توان همان‌طور که اتحاد جماهیر شوروی را به پای میز مذاکره آورد و جنگ سرد را پایان داد در رابطه با ایران نیز کارآمد باشد عمل می‌کنند. در واقع این استراتژی را می‌توان در مقاله‌های اخیری که به دست مایک پمپئو به رشته تحریر درآمده است مشاهده کرد.

مشکل اصلی آن است که روایت شوایزر از سیاست آمریکا و فروپاشی شوروی در دهه ۸۰ میلادی دارای کاستی‌هایی است؛ این کتاب نمی‌تواند یک رهنمون جامع و دقیق برای چگونگی رفتار با تهران باشد. درواقع به‌کارگیری استراتژی فشار حداکثری بر پایه این سابقه فاتحانه می‌تواند دارای نتایج عکس از جمله تقویت عناصر تندرو در ایران، تنفر مردم ایران از آمریکا و نیز تضعیف اتحاد فراآتلانتیکی باشد. موضع کنونی دولت ترامپ در قبال ایران درواقع اشتراک بسیار اندکی با سیاستی دارد که دولت ریگان با وسواس فراوان علیه اتحاد جماهیر شوروی اتخاذ کرد.

کتاب شوایزر از آن جهت شیفتگان فراوانی در کاخ‌ سفید دارد که تاثیر تصمیم‌های مقامات آمریکایی در تغییر نظم پیچیده جهان را روایت می‌کند. شوایزر در این کتاب می‌نویسد: «بررسی فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی خارج از سیاستی که آمریکا در این باره اتخاذ کرده است، مانند تحقیق در مورد یک مرگ ناگهانی، مرموز و غیرمنتظره بدون در نظر گرفتن احتمال انجام قتل است.» روایت شوایزر بر این اصل تاکید دارد که این رونالد ریگان بود که بهیموث (نماد بی‌نظمی و نافرمانبرداری) کمونیست را گردن زد. اما این کتاب نمی‌تواند منبع خوبی برای بررسی شرایط آن زمان باشد؛ چراکه همه عواملی را که به فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی منجر شد، نادیده می‌گیرد و تنها نقش ریگان را پررنگ می‌کند. امروز می‌توان این‌گونه گفت که نظام شوروی در اثر زخم‌هایی که خود بر پیکرش وارد آورد از پا درآمد. این روشی نبود که ریگان در بررسی شرایط شوروی از آن استفاده کند و دونالد ترامپ نیز نباید از این دیدگاه برای مقابله با ایران بهره بگیرد. گفته شوایزر در باره اعمال فشار آمریکا بر شوروی در آن زمان صحیح است؛ اما اعمال فشار همه سیاست واشنگتن در دهه ۸۰ نبود. نامه ریگان در بهار ۱۹۸۱ به برژنف، رهبر پیشین شوروی برای درخواست همکاری در راستای کاهش تنش‌های بین‌المللی در تاریخ ثبت شده است. برخی از اقدامات نیز در خفا باقی مانده است. یکی از این اقدامات ایجاد کانال ارتباطی مخفی سفیر آمریکا در آلمان غربی برای ارتباط‌گیری با شوروی بود. ریگان آگاه بود که چگونه از سیاست هویج و چماق استفاده کند. برابر دانستن شوروی در دوران افول خود با ایران کنونی در بهترین حالت یک قیاس اشتباه است.

این گزارش در ادامه مدعی است که در چهار دهه گذشته سیستم ایران از یک مدل اقتدارطلبانه با اقتصاد دولتی و فضای اجتماعی بسته به یک نظام اقتدارطلب با اقتصاد تا حدی رقابتی و محدودیت‌های کم‌دامنه اجتماعی بدل شده است. اقتصاد ایران که زمانی دولت سرسختانه از آن محافظت می‌کرد، اکنون بازار‌های متنوع‌تری را شامل می‌شود. زنان نیز با محدودیت‌های کمتری نسبت به گذشته مواجه هستند. به‌زعم این گزارش، عناصر تندروی ایران وادار شده‌اند تا این تغییرات تدریجی را  بپذیرند. نباید فراموش کرد که اتخاذ مدل شوایزر در اعمال فشار حداکثری علیه ایران می‌تواند موجب ایجاد چرخه‌ای از پیامدهای ناخواسته شود که در تضاد با منافع آمریکا است. امروز سیاست اعمال فشار حداکثری می‌تواند همه نیروهای موجود در ایران را برای حفظ رژیم ایران با یکدیگر متحد کند و احساسات ضدآمریکایی در میان مردم معمولی این کشور را تعمیق ببخشد و همچنین وجهه آمریکا در عرصه جهانی را خدشه‌دار کند.

در نتیجه این سیاست دولت حسن‌ روحانی وادار شده است تا به‌جای اتحاد با اصلاح‌طلبان دست همکاری خود را به‌سوی محافظه‌کاران دراز کند و لحن خصمانه‌تری را علیه آمریکا اتخاذ کند. جدا از موضوع ایران، سیاست اعمال فشار حداکثری موجب تضعیف اتحاد فراآتلانتیکی شده است. دنبال کردن سیاست تنبیه ایران بدون در نظر گرفتن منافع متحدان واشنگتن، آمریکا را در جایگاه یک بازیگر ناسازگار قرار داده است و همین موضوع می‌تواند تمرکز را از برنامه موشکی ایران منحرف سازد. برای مثال تلاش اروپا برای ایجاد مکانیزمی که بتوان با به‌کارگیری آن تحریم‌های آمریکا علیه ایران را دور زد، می‌تواند به تضعیف قدرت دلار در بازارهای بین‌المللی و صدمه دیدن تصویر تحریم‌ها به‌عنوان ابزاری برای تنبیه منجر شود. دولت ترامپ به‌جای استفاده از استراتژی شوایزر بهتر است برنامه اصلی ریگان را مدنظر قرار دهد. ریگان اهمیت روابط فراآتلانتیکی را درک می‌کرد. آمریکا باید تلاش کند تا ابتدا پل‌های ارتباطی خود با اروپا را بسازد. در گام بعدی واشنگتن بهتر است به‌جای تقویت جایگاه تندرو‌ها در ایران، مذاکره را به اعمال فشار ترجیح دهد. مهم‌تر از همه آمریکا باید پیامد‌های تحریم‌ها بر زندگی مردم عادی ایران را تا جایی که ممکن است کاهش دهد. ریگان هرگز این موضوع را فراموش نکرد که در جنگ علیه شوروی مردم همه قربانی هستند.