درگیری هژمونیک ایران و عربستان
در خاور نزدیک و میانه پارامترهایی که تاکنون مشخصکننده نظم یا بینظمی و مناقشه در این منطقه بودند درحال دگرگونیاند. حدود صد سال پس از قرارداد سایکس-پیکو، که از طریق آن دو قدرت استعماری اروپای آن زمان، یعنی بریتانیا و فرانسه، قلمرو باقیمانده از فروپاشی عثمانی در خاورنزدیک را میان خود تقسیم و مرزهای آن را متناسب با منافع خود تعیین کردند، مرزهایی که امروز نیز معتبرند. نشانههای فزاینده حاکی از آن است که این نظم و طبقهبندی تنشهای این منطقه، درحال برهمخوردن و دگرگونی است. از سال ۱۹۴۸ که دولت اسرائیل تشکیل شد و نخستین جنگ اسرائیل و اعراب که همانند جنگهای بعدی میان دو طرف، اسرائیل برنده آنها بود، مناقشه میان اسرائیل و اعراب، منطقه را تحتتاثیر خود قرار داده بود. از آن به بعد یکی از پرسشهای بزرگ سیاست جهانی این بود: آیا امکان دارد و اگر آری، چه زمانی میتوان به یک توازن قابلقبول میان اسرائیل و فلسطینیها دست یافت تا در سایه آن صلح و آرامش در خاورنزدیک برقرار شود.
در سالهای ۱۹۹۳ و ۱۹۹۵ که قراردادهای اسلو میان اسرائیل و فلسطینیها امضا شد، دو طرف هیچگاه به این اندازه به صلح نزدیک نبودند. با اینحال در هر دوی این قراردادها وضعیت بیتالمقدس حلنشده باقی ماند؛ زیرا بسیار حساس و پیچیده بود. وضعیت بیتالمقدس باید در مذاکرات بعدی حلوفصل میشد؛ اما بعدها مناقشه اعراب و اسرائیل اهمیت مرکزی خود را در منطقه از دست داد. دلایل این امر از یکسو مداخله آمریکا در عراق بود و در سوی دیگر تحولات موسوم به بهار عربی. جنگ داخلی سوریه و ظهور گروه «دولت اسلامی» (داعش) از پیامدهای این دو رویداد بودند.
داعش بعدا با کمک ائتلاف بینالمللی به رهبری آمریکا از بین رفت؛ اما اوضاع تازهای در منطقه شکل گرفت که در آن مناقشه اعراب و اسرائیل دیگر نقش مرکزی ندارد: اکنون مناقشه اعراب و اسرائیل جای خود را به مناقشه بزرگتر میان ایران و عربستان سعودی برای تسلط بر منطقه داده است. این دو کشور در سوریه، یمن و در آینده نیز در لبنان، در حال جنگ نیابتی با یکدیگرند. مناقشه قطر و تحریم این کشور از سوی همسایگان عربش نیز بخشی از درگیری میان ایران و عربستان سعودی است. بهنظر میرسد حوادث تازه منطقه، مناقشه حلنشده اسرائیل و فلسطینیها را به حاشیه رانده است، تا جایی که دولت آمریکا به رهبری دونالد ترامپ تصمیم گرفت بهطور یکجانبه بیتالمقدس را بهعنوان پایتخت رژیم صهیونیستی به رسمیت بشناسد. جامعه جهانی انضمام یکطرفه شرق بیتالمقدس از سوی اسرائیل را به رسمیت نمیشناسد. سفارتخانههای خارجی نیز از تلآویو به بیتالمقدس نقل مکان نکردهاند؛ چراکه همه میدانستند که وضعیت بیتالمقدس به دلایل سیاسی و مذهبی برای راهحل دو دولت تا چه اندازه حساس است. هم اسرائیل و هم فلسطینیها بیتالمقدس را پایتخت خود میدانند.
راهحل دو دولت برای مناقشه اسرائیل و فلسطینیها به تقسیمبندی سازمان ملل متحد در سال ۱۹۴۷ بازمیگردد. اما این تقسیمبندی سازمان ملل در عمل پیش نرفت و پیش هم نمیرود؛ زیرا اسرائیل و فلسطینیها نتوانستند و نمیتوانند روی حدود مرزی میان دو طرف از جمله در بیتالمقدس و نیز مسائل امنیتی کلیدی توافق کنند. تنها پیشرفت بزرگ در دهههای اخیر شناساسی موجودیت اسرائیل از سوی اعراب بود. هرچند دیپلماتها همانند گذشته درباره روند صلح خاورنزدیک صحبت میکنند؛ اما سالهاست پیشرفتی در این زمینه دیده نمیشود، بهطوری که نه از «صلح» خبری هست و نه از «روند». راهحل دو دولت، که به لحاظ نظری تنها راهحل قابلفهم و متناسب با منافع دو ملت است، بر اثر گذر زمان و توسعه شهرکسازی اسرائیل در کرانه باختری، روز به روز بیشتر غیرواقعی جلوه میکند. تصمیم یکجانبه ایالاتمتحده آمریکا در مورد بیتالمقدس، میتواند روند کاهش اعتبار راهحل دو دولت را تشدید کند؛ بهطوریکه پرونده راهحل دو دولت عملا بسته شود.
اینکه آیا این روند در راستای منافع اسرائیل است، میتوان با دلایل محکم در آن تردید کرد؛ زیرا جایگزین راهحل دو دولت، دولت دوملیتی متشکل از اسرائیلیها و فلسطینیهاست. چنین دولتی قطعا نمیتواند به سود اسرائیل باشد. هر شکلی از دولت دو ملیتی، اسرائیل را در برابر این پرسش و انتخاب ناگزیر قرار خواهد داد که آیا این کشور میخواهد یک دولت دموکراتیک باشد یا یک دولت یهودی؟ هر دو همزمان، یعنی هم دموکراتیک و هم یهودی بودن، غیرممکن است.
اگر امید به راهحل دو دولت از بین برود، آنگاه این پرسش تنها مساله زمان خواهد بود که فلسطینیها مبارزه برای تاسیس دولت مستقل را به سوی مبارزه برای حقوق برابر شهروندی تغییر جهت دهند. گزینه سوم درباره آینده مناقشه اسرائیل و فلسطینیها تنها یک تخیل است: براساس این گزینه، در نوار غزه و شمال صحرای سینا یک دولت فلسطینی ایجاد میشود، که در حقیقت در کنترل مصر خواهد بود و کرانه باختری میان اسرائیل و اردن تقسیم میشود. اما فلسطینیها هرگز زیر بار چنین راهحلی نخواهند رفت. علاوه بر این، چنین راهحلی نخواهد توانست مشکل دولت دو ملیتی برای اسرائیل را حل کند. بهنظر میرسد که واکنش دولتهای مهم عربی مانند عربستان، مصر و اردن به تصمیم ترامپ درباره بیتالمقدس بسیار نرم و محتاطانه بوده است. بدیهی است که برای عربستان مناقشه با ایران در اولویت مطلق قرار دارد. بنابراین مقامهای عربستان سعودی تلاش میکنند از قدرت نظامی اسرائیل، بیش از همه در لبنان و سوریه، در مناقشه خود با ایران بهرهبرداری کنند، زیرا بدون اسرائیل - و پشتسر آن آمریکا - عربستان سعودی خیلی ضعیفتر از آن است که بتواند ایران را به عقبنشینی وادارد؛ اما اتحاد رسمی و اعلامشده میان عربستان و اسرائیل برای هر دو کشور در منطقه خاور نزدیک هزینهزا خواهد بود.
اما چرا دونالد ترامپ، رئیسجمهوری آمریکا تصمیم به شناسایی بیتالمقدس بهعنوان پایتخت اسرائیل گرفت؟ و چرا این تصمیم در چنین شرایط زمانی اتخاذ شد؟ البته در مورد تصمیمهای ترامپ، انسان باید بهطور جدی فاکتورهای غیرمنطقی و غیرعاقلانه بودن را در نظر بگیرد. با اینحال شواهد زیادی وجود دارد که نشان میدهد تصمیم ترامپ به درگیریهای هژمونیک در منطقه میان ایران و عربستان معطوف است و با منافع سیاست داخلی آمریکا ارتباط کمتری دارد. آیا تصمیم ترامپ در چارچوب یک جبهه مشترک ضدایرانی در راستای بازتنظیم مناقشه اسرائیل و فلسطینیها و دوری از پارامترهای کهنه تقسیم سرزمین قرار دارد؟ آینده این را نشان خواهد داد.
ارسال نظر