در حاشیه انفجارهای استانبول
سعید افشار
چند سال پیش، در اوایل دهه ۶۰ شمسی، تلویزیون ایران یک فیلم سینمایی آمریکایی به نمایش گذاشت که هنوز میتواند یادآوری آن برایمان پندآموز باشد. داستان مربوط میشد به تداوم جنگهای داخلی ایالاتمتحده آمریکا میان قبایل سرخپوستان و ارتش سفیدپوستان در سالهای دور. رئیس پیر قبیله سرخپوست که فوت کرد، طبق سنتهای قبیلهای آپاچیها، باید پسر بزرگش جانشین او در رهبری قبایل میشد.
پسر ارشد او به نام جوزف در دانشگاه هاروارد مشغول تحصیل بود که با همسرش راهی قبیله و جانشین پدر شد.
سعید افشار
چند سال پیش، در اوایل دهه ۶۰ شمسی، تلویزیون ایران یک فیلم سینمایی آمریکایی به نمایش گذاشت که هنوز میتواند یادآوری آن برایمان پندآموز باشد. داستان مربوط میشد به تداوم جنگهای داخلی ایالاتمتحده آمریکا میان قبایل سرخپوستان و ارتش سفیدپوستان در سالهای دور. رئیس پیر قبیله سرخپوست که فوت کرد، طبق سنتهای قبیلهای آپاچیها، باید پسر بزرگش جانشین او در رهبری قبایل میشد.
پسر ارشد او به نام جوزف در دانشگاه هاروارد مشغول تحصیل بود که با همسرش راهی قبیله و جانشین پدر شد. طبق معمول جنگهای داخلی ادامه داشت، ارتش سفیدپوستها یا همان ارتش ایالتی هجوم میآورد و چادرهای قبایل را به آتش میکشید و چند روز بعد بهصورت چند باره ادامه میداد، ولی این بار خبری از واکنش قبایل سرخپوست نبود. در یکی از شبها، همسر رئیس جوزف از او پرسید: رئیس جوزف سوال من این است، حال که این همه ارتش سفید به اعضای قبیله پیدرپی هجوم میآورد، میکشد، آتش میزند و مزارع و دامها را نابود میکند، چرا دستور حمله تلافیجویانه نمیدهی؟ رئیس جوزف پس از سکوتی کوتاه و با چشمانی باز پاسخ داد: «اسلحه را از زمین برداشتن کار آسانی است، زمین گذاشتنش سخت است!»
با دوبارهخوانی این سناریوی فیلم میشود به خیلی از مسائل پی ببریم.
در سه دهه اخیر، آتش نفرت، خشونت و جنگ تقریبا اغلب مناطق خاورمیانه، آفریقا و بخشی از اروپا و آمریکا را فراگرفته و گویی پایانی برای آن متصور نیست و نتیجهاش آوارگی بیش از ۶۰ میلیون انسان، کشته شدن صدها تن از استانبول گرفته تا کلرادو و از پاریس گرفته تا نیجریه و سومالی و همین نزدیکیها سوریه، عراق، افغانستان و...
زمانی بود که رقابت دو بلوک سرمایهداری آزاد به رهبری آمریکا و اقتصاد و سیاست متمرکز به رهبری اتحاد جماهیر شوروی در میدانهای جنگ کلاسیک بروز میکرد، جنگهای کره، ویتنام و... از این قبیل بود، ولی در حال حاضر مشکل جدیدی بهوجود آمده و آن کشتار مردم عادی به فجیعترین شکل ممکن است که تنها میتواند ریشه در نفرت عمیق انسانها از یکدیگر باشد. انسانی که متنفر باشد هر کاری را انجام خواهد داد تا به مقصود خود برسد. بیجهت نیست که اینگونه عملیات انتحاری مد روز شده و اشخاص بارآمده در محیط تنفر، خود را به همراه تعدادی از همنوعانش نابود میکند. به باور ما یکی از عوامل بهوجود آمدن و گسترش تنفر و خشونت حتی در مرکز اروپا، فاصله عمیق سطح دانش، آگاهی و فناوری میان اقشار مختلف جامعه است.
فرزندان مهاجران نسل اول اروپا و آمریکا که حتی متولد و آموزشدیده و بزرگشده آن کشورها هستند، در مواجهه با تناقضهای موجود میان فرهنگ خانواده خود و جامعه اطراف دچار نوعی سردرگمی هستند و اگر به افسردگی دچار نشوند، دنبال علل متفاوت بودن و شدن خواهند بود و خیلی راحت سر از دنیای خشونت درمیآورند، حال تفاوتی نمیکند که انتقام از خود باشد یا همراه کردن دیگران در نابودی خود. از سوی دیگر بیاییم به خاورمیانه، مردم و جوانان شوریده حال خاورمیانهای که مانند موزاییکهای متفاوت کنار هم چیده شدهاند در یک دست خاک گذشته را نگه داشتهاند و در دست دیگر دانههای آینده را! و نمیدانند باید بالاخره بر طبل مدرنیسم بکوبند یا سنن و آیین و باورهای خود را دو دستی بچسبند. یکی از نتایج این تناقض، ظهور انواع و اقسام گروههای آنارشیست بوده؛ از القاعده و طالبان گرفته تا داعش و بوکوحرام و ... و به برکت انقلاب اینترنت و ظهور موعود دهکده جهانی مارشال مک لوهان، اندیشههای ماجراجویانه آنان و القای نابودی انسانهای متفاوت با ایدئولوژیشان مانند ویروسی خطرناک سریعا گسترش یافته است. به باور ما باید روانشناسان و جامعهشناسان حقیقتاندیش از پشت میزهای خطابه دانشگاهی به میان مردم آمده و تفاوتها را دیده و راهحل تبیین و اعلام کنند. نباید اجازه داد محرومیتها، مظلومیتها و تفاوتها ادامه پیدا کند. همین الان اگر با بررسی جامع، تصمیمات درست در رابطه با رفع تبعیضها گرفته نشود، آنگاه کفه ترازوی مظلومان و محرومان سنگینتر خواهد شد. اسلحه مظلومیت از هر سلاحی خطرناکتر است.
راه توسل به زور و اسلحه جهت سرکوب دگراندیشان در دوران اخیر تا حدودی اعتبار خود را از دست داده، باور کنیم که خشونت، خشونت میآورد، کسانی که نفرت میکارند، بدیهی است عطوفت درو نخواهند کرد. تا دیر نشده، روشنفکران، صاحبان صنعت و تجارت، رهبران سیاسی، رهبران دینی و مذهبی همه هفت میلیارد آفریده خداوند مهربان، دانشگاهیان و حتی صاحبنظران حوزه نظامی دور هم جمع شده و زیر لوای سازمان ملل متحد، فکری به حال این گسترش نفرت و خشونت در جهان بکنند. باور کنید فردا دیر است، این شتری است که ممکن است در خانه همه بخوابد و راهحل آن ساختن شخصیت متفاوتتر و مهربانتر کودکان از دوران طفولیت و مدرسه است. راهش تقبیح خشونتهای خانگی است. راهش آموزشهای افقی و بهرهمندی همه اقشار از تکنولوژی اطلاعات است. راهش باز گذاشتن کانالهای حرف زدن برای همه افکار و اندیشهها است. راهش مهربانی است. راهش عدم ترویج نفرت و خشونت است؛ در هر شکل و لباس. راهش بهوجود آوردن فرصتهای برابر رشد برای همه است و بالاخره راهحلش این است که باور کنیم همه حقیقت پیش من و ما فقط نیست.
آسایش دو گیتی، تفسیر این دو حرف است
با دوستان مروت، با دشمنان مدارا
پند رئیس جوزف را یک بار دیگر مرور میکنیم:
«اسلحه را برداشتن کار سادهای است، زمین گذاشتنش سخته».
ارسال نظر