منبعی مهم برای مطالعه بازار در ایران
مسالهای که نگارنده کتاب مطرح میکند آن است که تا پیش از انقلاب اسلامی ایران در ۱۹۷۹ میلادی، قدرت سیاسی بازار ایران به واسطه تسلط بر عرضه و تقاضا در ایران و خودگردانی سنتی که داشت، تضمین شده بود؛ دو ویژگی که تصویر آنها در بازار امروز تخریب شده است. اما کتاب استدلال میکند که اصلیترین عامل تضعیف بازار در ایران، کنترل دولت این کشور بر تجارت و درآمدهای خارجی و همزمان رشد کسبوکارهای دولتی است.
فصل نخست کتاب به دوره سلطنت پهلوی دوم (دهههای ۶۰ و ۷۰ میلادی) و دوره انقلاب اسلامی (از ۱۹۷۹ تا به امروز) میپردازد و بازار در این دو بستر تاریخی مورد قیاس قرار میگیرد. نگارنده استدلال میکند که در جریان این دورهها، چند نشانگر اقتصاد اجتماعی نظیر رشد جمعیت، شهرنشینی، ارتقای فرهنگی و توسعه حملونقل یک روند روبه بهبود را نشان میدادند که کلید این روند البته از دهههای قبلتر زده شد. کتاب این فرضیه را مطرح میسازد که عوامل یادشده مداوم و عادی هستند، به عبارت دیگر، نفوذ کمتری بر تغییرات جدی در بدنه بازار ایران اعمال کردهاند. در عوض او موارد دیگری را عوامل اصلی تغییر نقش بازار میداند: موقعیت بازار در سیاستهای توسعه دولت، کنترل تجارت، یارانهها، برنامهریزی شهری سازمانهای دولتی، شکل نظارت در بازار و توانایی آن برای بسیج سیاسی.
دیدگاه نگارنده کتاب بهطور صریح در کتاب بیان میشود. دولت پهلوی بازار را از برنامههای رادیکال نوسازی کنار گذاشت، چراکه بازار خود یکی از ستونهای طبقه سنتی در ایران بود و در نتیجه این سیاست، بازار توانست تا خودمختاری خود را همچنان حفظ کند. این کتاب مدعی میشود که پس از انقلاب برخی از سیاستهای پوپولیستی در عرصه اقتصاد کلان و انحصار گسترده دولت در بحث تجارت، موجب شد تا بازار تحت نفوذ گسترده دولت قرار بگیرد و در نتیجه آن، نظارت و همکاری خودمختار در بازار از میان رفت و توانایی آن برای بسیج سیاسی نیز کاهش یافت.
او سپس برای مستدل کردن فرضیه خود از گفتوگوهای شفاهی برخی از تاجران بزرگ با رسانهها و روزنامهها استفاده کرده است. او به نقل از چند تاجر مینویسد که در بازار، روشهای پیشین تامین اعتبار مالی، حفظ اعتبار شخصی افراد و تعیین مجازات اجتماعی بهطور قابل ملاحظهای تغییر کردهاند و بر همین اساس، رویکرد سنتی انحصار چندجانبه و رفتار قبیلهای برای انجام معاملات جای خود را به بازاری به شدت رقابتی میدهد که مدام درحال تغییر است.
نویسنده با ارائه تفسیر جزئی روند تحول پساانقلاب بازار در ایران بحث کتاب را حمایت میکند و تمرکز کنونی بازار را بیشتر بر دستهای از اقلام نظیر چای و فرش میداند. در تجارت فرش، سهم ایران از تجارت بینالملل فرش کاهش یافته است. اما سازمانهای دولتی اکنون خود فروش و توزیع فرش را در دست گرفتهاند. از سوی دیگر ظهور بازار اینترنتی نیز، تمرکز شالوده ژئوپلیتیک بازار را از بین برده است. در مبحث چای نیز کنترلها و سیاستهای سختگیرانه دولتی بر واردات چای موجب ورود چای قاچاق به بازار شده است.
اما شاید بتوان بر برخی از شیوههای استفاده شده در کتاب خرده گرفت. برای نمونه، تحلیل نگارنده تنها بر پایه سوابق مصاحبهها با تاجران است که در نوع «تحقیقات کیفی» جای میگیرد. یکی از ایراداتی که ممکن است بر این شیوه نویسنده وارد باشد، آن است که او برای مقایسه بازار پیش و پس از انقلاب از گفتههای همان تاجران قدیمی پیش از انقلاب استفاده کرده است و بنابراین امکان دارد آنها تلاش کرده باشند تا بازار پیش از انقلاب ایران را بهصورت ایدهآل نشان دهند. این نوع رویکرد ریسک جدی را متوجه کتاب میکند که آن را ممکن است احساساتی جلوه دهد. از سوی دیگر قیاس بازار ایران در دوره پهلوی و جمهوری اسلامی به نظر میرسد که بهطور عادلانه بررسی نشده است. با توجه به این محدودیتها در کتاب، اما اهمیت نگاه و موضوعی که کتاب بدان میپردازد را هرگز نمیتوان نادیده انگاشت و این اثر همواره یکی از منابع اصلی برای بررسی بازار ایران و تحول آن در طول زمان باقی میماند.
*یوکو ایواساکی، محقق اقتصادی «موسسه اقتصادهای درحال توسعه» است.